1 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۴۷

5
(1)

.

 

 

 

_مائده الان تو مطمئنی نمیای؟

مائده: اره بابا..مطمئنم شما برین خوش باشین..من یکمی کار دارم

جزومو کثیف نوشتم می‌خوام تمیز نویسش کنم

حموم برم همه ی لباسامم می‌خوام بشورم

_ اوووه باشه..چیزی نیاز نداری؟

مائده: نه فداتشم

_ قربونت..میری بالا بچها رو هم صدا بزن بیان پایین

زنگ بزن به یه رستورانی جایی برات ناهار بیارن شماره هاشونو نوشتم زدم رو در یخچال

ما هم همون بیرون یه چیزی میخوریم

مبینا: البته اگه محبوبه چیزی درست نکرده باشه

_ اووه یادم نبوداا

مائده زود بپر بالا ببین چیزی درست کرده یا نه

مائده: باشه

فعلا خدافظ

مواظب خودتون باشین

یگانه: ببین ببین..مائده

مائده: جان؟

یگانه: ببین جوری رفتار نکنی که این ارتینه پر رو بشه حواست باشه خب؟

یه جور سنگین و رنگین رفتار کن

خونسرد باش

باشه؟

مائده: چشم حواسم هست

بعدم یه چشمک زد و از ماشین پیاده شد و درو باز کرد رفت بالا

بعد از چند دقیقه معطل بودن بالاخره محبوبه اومد پایین

البته با لباس خونه

محبوبه: واای دلوین دم ظهری کجا میخوای بری؟

_ از کی منتظریم چرا نمیاین پس؟

محبوبه: آخه خب تو بگو کجا میخوای بری ما هم میایم پایین

_ هیچی بابا..روز آخری می‌خوام ببرمت یکی از پاساژای تهرون

میای یا نه؟

محبوبه: آخه خب ال‌..

_ محبوبه میای یا نه؟

محبوبه: باشه خب چرا آب روغن قاطی میکنی وایسا الان میام

یه قدم برداشت که بره

اما دوباره برگشت

_ چی شد پس؟

محبوبه: ببین من ناهار درست کردماا

مبینا: بیا بریم محبوبه… تو بیا بریم همونجا میخوریمممم

ظهر شد

با خنده پله ها رو طی کرد و رفت بالا و پس از گذشت پنج دقیقه با رامتین اومدن پایین

از پشت رل بلند شدم که رامتین بشینه

یگانه هم پیاده شد که محبوبه بشینه

رامتین: اووه سلام بچها

_ سلام جیییگر

بفرما بشین پشت رل که من حال اصلا ندارم

رامتین: چشم خانوم بهداد

چشم

بچها که نشستن تو ماشین رامتین ماشینو به حرکت در اورد

رامتین: خب خانوم بهداد بفرما کجا برم؟

یه نگاه به یگانه و مبینا انداختم

_ کجا بریم بچها؟

یگانه: بریم پاساژ (…)

مبینا: اره..اره نظر منم همینه

_ اوکی خب رامتین بپیچ چپ

گوشیم داشت زنگ میخورد

گذاشته بودم جلو فرمون

_ رامتین یه نگاه میندازی ببینی کیه؟!

رامتین گوشیو از پشت فرمون برداشت اسمشو نگاه کرد

به من من افتاده بود

نمیتونست هیچی بگه

گوشی رو از دستش کشیدم

_ خب خودشو کش…

چشمم که به مخاطبش افتاد حرفم یادم رفت

_ اری..اریا؟؟

رامتین بزن بغل جوابشو بده

رامتین: خودت جواب بده بهش بگو که ازش متنفری

_ نه رامتین..نه

نمی‌خوام صداشو بشنوم

صداشو بشنوم به هم میریزم

محبوبه: اره بزن کنار رامتین..

رامتین: باشه یه لحظه وایسین

ماشینو زد کنار و گوشیو از دست من گرفت و جواب داد

میخواست از ماشین پیاده شه که شونشو گرفتم و نذاشتم پیاده شه

رامتین: الو؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Screenshot 20221015 143117 scaled

دانلود رمان مارتینگل 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام…
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
رمان خواهر شوهر

رمان خواهر شوهر 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه…
IMG 20230128 233556 6422

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست پر از رمز و راز پر از تنهایی گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح میدهد در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ گرگ ها متفاوتند متفاوت تر از همه نه مثل سگ اسباب دست انسانند…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۵۱۴۱۸

دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۷ ۱۱۳۳۳۹۵۳۱

دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی) 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
رمان تابو

رمان تابو 0 (0)

4 دیدگاه
دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام…
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

عالی

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x