5 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۵

2
(2)

هم دانشگاهی جان

 

از سوار شدنشون که مطمئن شدم ماشینو حرکت دادم سمت دانشگاه

 

حالم یهویی عوض شده بود با اسم آریا خیلی دوسش داشتم شاید بگم اندازه ی یه دنیا

 

_ یگانه؟ من چطوری برای آریا بجنگم؟

 

یگانه: نمیدونم دلی با توجه به زندگی که داری کار براش انجام بده از کِی ندیدیش؟

 

_ از قبل کنکور چون از قبل کنکور خونه خالم نرفتم که ببینمش

 

مائده: چطوره عید بری چند روز خونه خالت بمونی؟ اونم تنهاس هم تو آریا رو میبینی

 

_ بچها من برم پیش خالم بمونم دلم براتون تنگ میشه خب چطوری ببینمتون خالمم که بنده خدا سنی ازش گذشته

 

مبینا: حالا نه که ما دلمون از سنگه‌ نترس ما میایم شما رو و آریا‌ جونتو میبینیم

 

_ خیلی بی شوهری

 

مبینا: راست میگی شوهر کجا‌بود

 

_ بچها ‌من باید روش فکر کنم حالام دیگه ادامه ندیم

 

شیشه ها رو کشیدم پایین و هوای پاییزی رو با ذره ذره مولکول های دستم حس میکردم لذت بخش ترین بود

 

رسیدیم دانشگاه و کیفامونو برداشتیم و پیاده شدیم

 

توی راه متلک های زیادی میشنیدیم ولی بچها طبق حرفای من چیزی نمیگفتن قرار بود چندین سال این دانشگاه بمونیم نمیشد که هر روز حراست باشیم

 

رسیدیم دم کلاس و یکی یکی داخل شدیم زمانی که صندلی های دانشگاه رو میدیدم زمانی که تخته ی وایتبرد رو میدیدم برام لذت بخش ترین لحظات عمرم تو دفترچه ی عمرم ثبت میشد

یاد اونموقع هایی که چقدر زحمت کشیده بودیم برای این روزا

مسخره کردن فامیل دوست آشنا…

حتی از خودی

 

ولی تا وقتی خدا نخواد تو به یه چیزی برسی اونو تو ذهنت نمی‌ذاره

من با همین جمله انگیزه می‌گرفتم و درس میخوندم

نزدیک سه ماه انقد درس خونده بودم که افسردگی گرفته بودم

 

مائده: دلی؟ کجایی؟ استاد اومدااا!!!

 

غرق فکر شده بودم و اصلا نفهمیده بودم کِی استاد اومده

 

خیلی استاد مهربون و منطقی بود درس دادنشم بینظیر بود

 

پس از دو ساعت کلاسمون ‌تموم شد و ساعت ۲ بود که باید برمیگشیتیم خونه و ناهار هم نداشتیم

 

_ بچها بریم رستوران؟

 

یگانه: ناهار که نداریم،هیچکس هم حوصله ی آشپزی نداره دلی بریم

 

مبینا: اره یگانه درست میگه بریم

 

_ مائده تو چی میگی؟

 

مائده: اره موافقم بریم

 

رفتیم نزدیکترین رستوران جای دنجی بود رفتیم تو محوطه‌ اش

 

وسطش آبشار بود و دور و اطرافشم درخت

 

مائده: دلی چته سر حال نیستی؟ راجب اریاس؟ مگه نگفتی می‌خوام فراموشش کنم؟

 

_ مائده ‌من میخوام فراموش کنم اما نمیتونم من درسته خندونم ‌اما‌ همونقد که خندونم همونقدم جدی ام همه ی اینا رو علاقه ای که به آریا دارم به وجود آورده منو عاقل کرده

من هیچوقت مثل اون دخترای ضعیف نبودم که گریه کنم و چشمام متورم بشه من خودم خودمم نجات دادم الآنم شاید باید براش بجنگم شاید هم باید فراموشش کنم

 

یگانه: حرفات درسته دلی باید بجنگی غمتم نباشه ما هستیم پشتتیم

 

مبینا: من مطمئنم آریا بهت علاقه داره

 

_ خداکنه مبینا

 

دوستان رمان در روز دوبار پارت گذاری میشه یک بار صبح ساعت ۱۰ یکبار عصر ساعت ۴

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لادن
لادن
1 سال قبل

ببخشید نویسنده جان می تونم بپرسم شما چند سالتونه ؟

e_xiu_om
1 سال قبل

رمانه قشنگیه مرسی ک وقت میزاری و دوتا پارت میزاری❤️

سپیده
سپیده
1 سال قبل

خوبه ممنون

Maede.f
Maede.f
1 سال قبل

ممنون از این پارت گذاری❤️😊

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x