11 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۷۴

0
(0)

.

 

 

 

تأسف رو تو حرکات مائده میشد دید

+ دلوین تو واقعا محمد علی رو دوسش نداری؟!

علی رو دوسش داشتم اما مثل داداشم مثل مهیار

چطوری این تصمیمو گرفته بودم؟

من میخواستم با کسی که مثل داداشمه ازدواج کنم؟

سرم سوت کشید

+ با تو ام دلوین

نگاه کوتاهی به مائده انداختم و بعدم دوباره چرخیدم سمت پنجره!

_ من دوسش دارم مائده

اما نه به عنوان یه همسر

نه به عنوان کسی که بخوام باهاش زیر یه سقف زندگی کنم

ولی این فکرا دیگه بیهوده اس!

دیگه کاری نمیشه انجام داد..

باید سوخت و ساخت

الان علی انقد خوشحاله که رو هوا داره پرواز می‌کنه..

+ نگران نباش دلوین..عشق و علاقه بعد عقد به وجود میاد

علی هم پسر خوبیه

من شک ندارم که خوشبختت می‌کنه

سری تکون دادم

_ بگذریم..

تاریخ عروسیتونو مشخص کردین؟

لبخندی رو لبای مائده شکل گرفت

+ اره..

_ عه؟ بسلامتی

کِی؟

+ دقیقا یک ماه بعد عقد تو و محمد علی

دستشو گرفتم

_ خوشبخت شی ایشالا خواهری

دستمو با گرمی فشرد

+ غصه نخور عزیزم..تو ام مشکلت حل میشه..خدا بزرگه

سری تکون دادم و سرمو گذاشتم رو صندلی و چشمامو بستم تا حد اقل یکم آرامش داشته باشم

 

(آریا)

سردرد های زیاد امونمو بریده بود ندیدن دلوین هم دردی روی همه ی دردا بود

مامان از در سالن وارد شد برای اولین بار منو توی سالن پذیرایی میدید

چشماش از تعجب گرد شده بود

+ چیزی میخوای اریا؟

_ نه مامان..کی بیرون بود؟

+ هیشکی کی بیرون بود؟

_ همونی که رفتی کنار ماشینش

+ اهااا اونو میگی

دلوین بود

یا حضرت عباس

دلوییین؟

چرا اومده بود اینجا؟

اینجا چیکار داشت؟

سوالمو به زبون آوردم که مامان گفت:

اومده بود یه سر به خونه ی خالش بزنه

_ مگه خاله خودش نیست؟

+ نه رفسنجانه

هراسون وارد اتاقم شدم

اولین تی‌شرتی که تو دستم‌ اومدو پوشیدم

و از اتاقم زدم بیرون مامان که منو آماده دید به سمتم اومد

+ کجا میری مامان جان؟

_ بیرون کار دارم سریع میام

سوییچامو برداشتم و از در خونه زدم بیرون

در حیاطو باز کردم و نشستم پشت رل و با سرعت روندم تا شاید دلوینو می دیدم

اما هر کجا رو که میگشتم اثری از دلوین نبود نا امید ماشینمو بغل خیابون پارک کردم و سرمو رو فرمون گذاشتم

فکری به ذهنم رسید

گوشیمو برداشتم و شماره ی دلوینو گرفتم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sanaz
1 سال قبل

میگم بچه ها عکس اریا و دلوین رو نویسنده گذاشته؟؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  sanaz
1 سال قبل

ارهه
عکس محبوبه و آرتین و علی رو هم گذاشته
ولی آریا از همه بهتره

sanaz
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

مرسی♥

برف
برف
پاسخ به  sanaz
1 سال قبل

آره دلوین پارت ۶۷
آریا پارت ۴۰

sanaz
پاسخ به  برف
1 سال قبل

عاها مرسی❤️‍🔥

sanaz
1 سال قبل

اعی بابا نویسنده گل جان عزیزت این دلوین عاشق مارو ب اریا برسون الهی امین😢😕😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط sanaz
Rebecca
Rebecca
1 سال قبل

قشنگ می نویسی ولی ناراحت کننده هست
دلوین هم خیلی کله شقه و بچه بازی زیاد در میاره 😐😐

Rebecca
Rebecca
1 سال قبل

تو رو خداااااا این دلوین اسکل و اریا رو بهم برسون زود تررر که من جر می خورم 😐❤😂

Koosr
Koosr
1 سال قبل

دارم مهراب گوش میدم چقد با تَح این رمان اومد وقتی اریا ناراحت بود و مهراب میخوندو منم گریه میکردم(:

غزال
غزال
1 سال قبل

الکی فقط اسم داداش رو خراب میکنین عین داداشت دوسش داری بعد میخوای زنش بشی و هزار کار حرمت عشق برادرانه رو گند میزنی فقط😐

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x