+ فرهاد بریم دیگه
دیر شد خیلی نشستیم فکر کردیم نه؟!
فرهاد: نه دیگه بزار تازه جووونه زده زیر پام تا سبز نشه نمیتونم بیام
+ کو ببینمش؟!
فرهاد: پاشو ببینم بچه پرو
+میگم این میلو عجب چیزیه
خوبه گرفتمش
فرهاد: مال خودمه
تو گرفتیتش؟!مطمئنی تو گرفتی؟
+ حالا تو گرفتی دستتم درد نکنه
دستت به میلو نمیخوره بهت بگما
اگه بدون دست شدی تقصیر خودته
فرهاد: مگه دیوانه ام یه پنگوئن داشته باشم
مال خودت بابا نخواستیم منو تهدید میکنه دختره فسقلی...
+ عامت فسقلیه
فرهاد: نمیدونم عامت چیه؟! ولی سوار شو
تو ماشین مثل این چشم سفیدا رفتم صندلی جلو نشستم
کمربندو نبستم دیگه حوصله ام نکشید گوشیمو در آوردم ببینم
چنتا فش و تهدید از جانب آقا کوروش دارم
اوها شصت و هفتا میس کال یا خدا چقدر اسممو صدا کرده
مارال ؛ مارال؛ مارال بری گردنتو میشکونم
مارال قبر خودتو با دستای خودت کندی
پاتو بزاری خونه قلم پاتو میشکونم
مارال زنده نمیزارمت
بقیه شو تند تند زدم بالا
یه عرق سردی نشست رو پیشونیم
فرهاد: مارااااااال
+ ها؟!
فرهاد: دختر میدونی چند بار صدات کردم چرا جواب نمیدی
چرا مثل گچ دیوار سفید شدی؟!
اتفاق بدی افتاده؟!
+ فرهاد میگم منو ببر یه هتلی جایی پیاده کن
فقط عمارت نریم کوروش خسته اس
در بزنیم بیدار میشه ضابه راه میشه
فرهاد: چرا چرت میگی کوروش الان با رزا خونه نرفتن
بعدش من گفتم میرسونمت
در عمارتو میگه آقا مرتضی وا میکنه…
راستشو بگو چیشده
یه نگاه خودتو کن تو آیینه مثل روح شدی
من چجوری بهش بفهمونم برم عمارت زنده ام نمیزاره
اگه امشبم نرم عمارت هر جای دنیام که باشم پیدام میکنه بعد مثل کاغذ تیکه تیکه ام میکنه
نمیدونم چیکار کنم…
+منو ببر عمارت
فردام خودت کارای پاسپورتتو بی زحمت انجام بده
اینم کارت شناساییمه
هر چقدر هزینه اشو بهم بگو تا بهت بدم
نمیخوام دینِ کسی گردنم باشه
فرهاد: اگه از این حرفا میزنی اصن کاراتو انجام نمیدم
بعدشم من پول نمیخوام
من خودم دارم و تازه دینِ من گردن تو نیست
+ مرسی بابت همه چی
راه افتادیم سمت عمارت
کوروش و فرهاد وقتی این دوتا رو باهم مقایسه میکنم هر دوتاشون زمین تا آسمون با هم فرق دارن…
کلاً تو یه چیز شباهت دارن موقع رانندگی اصن اینا لال میشن حرفم نمیزنن
+میگم چرا موقع رانندگی حرف نمیزنی؟!
فرهاد یه نگاه بهم میندازه حواسشو میده به جاده
فرهاد: تو چرا وقتی سوار شدی کمربندتو نزدی؟!
+ بیا زدمش من حوصله نداشتم
فرهاد: منم دیدم تو فکرت مشغولی حرفی نزدم تا حواست پرت نشه
+ اوه چه باکلاس
فرهاد: دیگه بقول خودت جنتلمنم
آهنگ بزارم واست؟!
+ نه اصن حسش نیست
همین خودش خوبه…
فرهاد: دختر یه نفس عمیق بکش چشماتو ببند
دیگه به چیزی فکر نکن
+ آخه من…
فرهاد: آخه نداره کاری رو که میگم انجام بده
همین کاری که فرهاد گفت انجام دادم
نفس عمیق کشیدم چشامو بستم
ماشین مثل گهواره بود چشمام سنگین شد کم کم رفتم تو عالم خواب
هیچی نفهمیدم
یکی داشت محکم تکونم میداد وای خدا ول کن نیست
+ اَه ولم کن دیگه اول صبحی چه خبره؟!
دیگه تکونم نداد داشت خوابم سنگین میشد که با دادش که اسممو میگفت به خودم اومد صاف و تخت رو جام نشستم
کوروش: ماراااااال
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بیشتر پارت بزار🙏🥺
مرسی عزیز دلم بابت پارت🥺
ولی بخدا من سیرمونی ندارم 😂رمانت زیادی قشنگه
تولو قودا پارت ها رو طولانی کن 🤒
بنظرت دو تا پارت گذاشتم بس نیست؟!🥺💔🤌🏻
چرا عزیزم 😉
توام خسته ای
دستتم درد نکنه🥰❤
خواهش میکنم عزیزم🥺❤🤌🏻
نه😂❤️