رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 43

 

 

“دو سال بعد”

 

“کوروش”

 

حالم داره از این قرصا و بیمارستان و پرستارا بهم میخوره

مخصوصا از این چرخ بدرد نخور

 

یه آدم بی مصرف شده بودم یکی که اصن نمیتونست حتی پاشه برا خودش یه آب بریزه

نگاه پاهام که میکنم یه حس انزجار بهم دست میده

نگاه ترحم آمیز آدمای دوربرم حالمو بدترش می کرد

 

با صدای زنگ گوشی به خودم اومدم

عرفان بود بهترین رفیقم

کسی که تو هر شرایطی که داشتم کنارم بود

بعد تصادفی که داشتم همش کنارم بود

 

+ بله عرفان

 

عرفان: میخوام بیام پیشت

 

+ منتظرم

 

عرفان: مثل همیشه سردو وبی احساسی

 

+ میای یا نه ؟

عرفان: میام منتظرم باش

 

گوشی رو قطع کردم

بازم میرم تو فکر مارال

 

دو سال گذشته

دو سالی که من نمیدونم …

سعی نکردم خودمو درست کنم

هر موقع که میخواستن کمک کنن که درمان بشم مقاومت می کردم

شاید که درمان میکردم میتونستم رو پاهای خودم راه برم

 

کتاب شعری که مارال دوسش داشت برداشمتش بخونم تا موقعی که عرفان بیاد

 

تو را می‌خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

 

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم

 

ز پشت میله‌های سرد تیره

نگاه حسرتم حیران به رویت

 

در این فکرم که دستی پیش آید

و من ناگه گشایم پر به سویت

 

در این فکرم که در یک لحظه غفلت

از این زندان خامُش پر بگیرم

 

به چشم مرد زندانبان بخندم

کنارت زندگی از سر بگیرم

 

در این فکرم من و دانم که هرگز

مرا یارای رفتن زین قفس نیست

 

اگر هم مرد زندانبان بخواهد

دگر از بهر پروازم نفس نیست

 

ز پشت میله‌ها هر صبح روشن

نگاه کودکی خندد به رویم

 

چو من سر می‌کنم آواز شادی

لبش با بوسه می‌آید به سویم

 

اگر ای آسمان خواهم که یک روز

از این زندان خامش پر بگیرم

 

به چشم کودک گریان چه گویم

ز من بگذر که من مرغی اسیرم

 

من آن شمعم که با سوز دل خویش

فروزان می‌کنم ویرانه‌ای را

 

اگر خواهم که خاموشی گزینم

پریشان می‌کنم کاشانه‌ای را

 

بیست دقیقه اش بعد عرفان اومد

چهره آرومی داشت

قد بلند ؛گندمی رنگ

 

عرفان: سلام داداش

 

چشمش خورد به کتاب شعر تو دستم

عرفان: چند بار گفتم اون کتابو نخون

تو هی کار خودتو انجام بده

 

+ میبینم دیت خالی اومدی خداروشکر

 

عرفان: نکه هر چی میارم میخوری

یخچال پره

هیچی نمیخوری

خودتو داری هی نابود میکنی

به حرف هیچکس گوش نمیدی

آنا خانم بنده خدا غذا درست میکنه میاره نمیخوری

با باد هوا زنده ای

 

+ چرا حرفاتو مثل طوطی هی تکرار میکنی؟!

هر دفعه که بگی منم همون جوابو میدم

 

عرفان: بفهم نفهم دو سال گذشته

میتونستی تو این دو سال خوب بشی

ولی نخواستی

بخاطر یه دختر خودتو نابود کردی

همون دختر حتی یه بار حالتو نپرسید

 

+ حق داره نپرسه من اون همه بلا سرش اوردم

 

عرفان: شورشو در اوردی

بیا بریم یه جا پیدا کردم تو 90 روز کمکت میکنن راه بری روی پاهای خودت

 

+ یه بار گفتم جوابم چیه

 

عرفان همین داشت جلو روم  رژه میرفت

معلوم بود که عصبی شده ولی بر عکس اون من خون سرد بودم

 

اومد رو به روم وایستاد

 

عرفان: یادت میاد بهم گفتی برم آمار مارال در بیارم

منم در آوردم

 

یه حس کنجکاوی شدیدی بهم دست که میخواستم بفهمم مارال حالش خوبه چطوره

 

+ چرا نگاه میکنی بگو دیگه

عرفان: انگار به چشمات جریان برق 2000 ولتی وصل کردن

 

+ بگو دیگه چرت و پرت نگو

 

عرفان: مارال کار آموز شده تو بيمارستانی که اون پسره بود ها پسر خاله اش فرهاد اونجا کار میکنه هم درسشو میخونه

 

+ هنوز خونه اون مرتیکه میمونه؟!

 

عرفان: خیالت راحت از اون جا میره خونه خالش

پسر خاله اش تنها تو خونه خودشه

 

+ حالش چطوره؟! دیدیش؟!

 

عرفان: من که ندیدمش پسر

بچه ها خبر دادن گفتن حالش خوبه

 

+ خوب؟!

 

عرفان: هیچی دیگه همینا

 

+همین؟!

 

عرفان: ها یه خبر دیگه بهت بدم

 

+ چی؟!

 

عرفان: مارال تا سه ماه دیگه بر میگرده ایران

جا خوردم باورم نمیشد تا سه ماه دیگه میخواد برگرده

 

+ چرا سه ماه دیگه؟! نمیشه زودتر بیاد؟!

 

عرفان: امیدوار نشو داداش من برا تو نمیاد برا عروسی دوستش میاد که تو عمارتت کار میکنه

 

+ تو کِی فهمیدی؟!

 

عرفان: دیشب بچه ها گفتن

من نمیدونم چرا دنبال آمار مارالی

 

+ چون نمیفهمی هر چی من بگم

 

عرفان: داداش بیا بریم خوب بشی

دلم نمیاد تو این چرخ نشستی

دو سال خودتو حروم کردی

 

داشتم به اون سه ماهی که مارال برمیگشت میگفت فکر میکردم یه نور امید تو دلم بود که شاید بتونم یه کاری کنم

 

+ قبوله

 

عرفان داشت با گوشیش کار می‌کرد

 

عرفان: چی قبوله؟!

 

+ برم واسه درمان

 

عرفان: داداش من دو ساله دارم زور میزنم نمیتونم

بعد یه دختر که سه ماه دیگه میخواد بیاد…

 

+ خوب که چی

چه ربطی داره؟!

 

عرفان: من چند سالمه؟!

دادی بچه بازی میدی

+ پاشو برو با دکتر حرف بزن ببین چی میگه

 

عرفان: کاش خبر این مارالو زودتر بهت میگفتم

 

+ بیا برو دیگه

 

عرفان همین طور داشت تیکه مینداخت و میخندید

آخرش مجبور شدم یه بالشت طرفش پرت کنم

ته دلم خیلی خوشحال بودم که مارال داشت برمیگشت

من فقط سه ماه وقت داشتم که خودمو خوب کنم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول

    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره…مایک حتی با هم نوعان خودش هم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مجیدی
مجیدی
1 سال قبل

خواهش میکنم زودتر پارت ۴۴ رو بزارید ممنون

yegane
yegane
1 سال قبل

اصلا با نظرت موافق نیستم دوست عزیز
ب نظرم موضوعش ی کم تکراریه ولی قلم قوی نویسنده هس ک ما رو مجذوب ب این رمان کرده

Hadis
Hadis
1 سال قبل

بچه ها اگر دقت کنید تو متن گفته بود که کورش تصادف کرده
نویسنده عزیز ممنون میشم بیشتر پارت بزارید از کنجکاوی داریم می میریم 😘

Mehrima
Mehrima
1 سال قبل

من بمیرم برات بوییی کوروش بچم فلج شده پارت بعدی کی میذاری؟میشه امشب بذاری

Aazam
Aazam
1 سال قبل

سلام خسته نباشید نویسنده عزیز
واقعا عالیه ممنون از پارت گذاری خوبتون

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x