رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 49

 

 

آماده شدم دیگه راهمو سمت بیرون گرفتم جایی که دانیال رفته

 

یه کافه دنج بود

دیدمش داشت کتاب میخوندم

نمیدونستم کتاب میخونه

جالب شد برام

 

وارد کافه شدم رفتم سر میزی که دانیال بود

 

+ سلام فیلسوف

 

دانیال: سلام قهرمان

 

صندلی رو عقب کشیدم روش نشستم

 

+ چی میخونی؟!

میگم تو جدی داری کتاب میخونی یا داری ادا شو در میاری؟!

 

خیلی بد پوکر فیس نگام کرد

 

دانیال: خیلی بی نمکی مارال

 

+ چته بابا شوخی کردم ببخشید

 

دانیال: ایندفعه میبخشمت

 

+ مرسی که بخشیدی

 

دانیال: چی میخوری؟!

 

+ آلوچه

 

دانیال: سرتو میکنم تو باغچه

چته مارال

شاد میزنی؟!

 

+ تو چته خیلی چیز شدی؟!

 

دانیال: چیز نشدم

پشت سر فرهاده

ببین اونم اومد

 

+ خدا بخیر کنه تو کتاب میخونی فکر کنم اینجوری میشی

 

فرهاد: چطورین بچه ها

 

فرهادم کنارمون نشست باهاش احوال پرسی کردیم

سه تامون باهم مشغول حرف بودیم

بحث مون در مورد هلن بود

اون خانمی که من بچه شو بدنیا آوردم

 

دانیال: شب بریم بیرون؟!

 

فرهاد: مگه تو بیمارستان کار نداری؟!

+ خودت گفتی ظهر به بعد کار داری

 

دانیال: خوب کارامو تا شب انجام میدم

میاین بریم بیرون؟!

 

+ من نمیام درس دارم و کلی کار

 

فرهاد: منم نمیام

 

دانیال: یه شبه ها

فرهاد: همین دیشب بیرون بودیم

تو درسی کاری چیزی نداری

 

دانیال: نه ندارم انجام دادمشون

 

+چرا ما نمبینیم

 

دانیال: باید جلو روی تو انجام بدم ببینی

 

فرهاد: شب خبریه؟!

 

دانیال: مامانم میخواد بره ایران

مراسم عروسی نوه خالشه

منم میخواد

منی که تا حالا یه بارم ندیدمشون

 

+ خوب برو حال و هوات عوض میشه

بعد چه ربطی داشت شب بری بیرون

 

دانیال: بابا بیرون باشم منو نمیبره

نمیدونه من می‌فهمم میخواد منو بدون اطلاع قبلی ببره

تو عمل انجام شده قرارم بدن

 

+ تو خودت چجوری فهمیدی؟!

 

دانیال: دیشب داشت تلفنی حرف می‌زد فکر کرد من خوابم

خیلی ضایعه حرف زد نه؟!

 

فرهاد: خوب شب بیا خونه من بمون

 

+ ولی ایران بری بهتره

یه چند وقت دیگه منم میره واسه عروسی دوستم

 

فرهاد: مگه نگفتی عروسیش سه ماه دیگه اس؟!

 

+ چرا ولی سارا اصرار داره من زودتر بیتم

هم دلتنگمه هم میگه خرید عروسی رو با هم انجام بدیم

 

رنگ چهره فرهاد عوض شد

انگار بهش شک وارد شده

نکنه خاله نمیدونه رزا از کوروش حامله اس

الان فکر کنم بچه اشون راه میره بزرگ شده باشه

 

+ خوبی فرهاد؟!

 

فرهاد: خوبم چیزی شده

 

دانیال: ول فرهاد کن من چیکار کنم؟!

 

+ برو ایران تفریح کن خوش باش دیگه…

 

یدفعه دانیال تو هوا بکشن زد

 

دانیال: یه فکری زد به سرم

 

منو فرهاد همزمان گفتیم چی؟!

 

دانیال: من با مارال میرم ایران

قبلش باید ببینم تاریخ عروسی کیه؟!

اگه جلو بود نمیرم اگه عقب بود با مارال میرم

 

+ فکر خوبیه

چقدر فسفر سوزوندی به این نتیجه رسیدی؟!

 

دانیال: برو ببینم بچه

دلتم بخواد دارم همراهیت میکنم

 

+ بسیار لطف کردی مرا خرسند کردی

 

دانیال: میدانم دخترک

 

مشغول شوخی و خنده با دانیال بودم که فرهاد صدام کرد

 

فرهاد: واقعن میخوای بری؟!

 

+ آره بخاطر سارا

دلم نمیاد دلشو بشکونم

 

فرهاد: تا سه ماه خیلی مونده

میتونی با من بری

بهش بگو خودت خرید کنه

 

من مطمئنم شدم فرهاد داره یه چیزی رو مخفی میکنه چون نمیزاره من برم ایران

 

+ خواهرمه نمیشه دلشو بشکونم چه فرقی داره الان برم یا سه ماه بعد

 

فرهاد: همینو میگم بعداً برو عجله ای نداشته باش

 

+ الان که نمیخوام برم دو روز دیگه میخوام برم

بلیط واسه اون موقع رزرو کردم

 

فرهاد: تو بیخود کردی بدون اجازه من بلیط گرفتی؟!

مامانم یا بابام میدونه؟!

 

دانیال: چته فرهاد

یه بلیطه

آروم باش

 

+ فرهاد چرا عصبانی میشی

بلیط خاله برام گرفت

عموم در جریانه

 

فرهاد: فکر کنم اضافی فقط من بودم تو جمع تون

 

کیف شو برداشت سریع از کافه زد بیرون

 

صداش کردم ولی اصن به صدا کردنم توجهی نکرد

 

دانیال: چش بود این؟!

 

+ بلیط گرفتم بعد خاله و عمو میدونن

چرا ناراحت شد؟!

 

دانیال: راست میگه من الان بفهمم

 

+ تو دیگه شروع نکن میخواستم بهتون بگم

 

دانیال: کی میخواستی بگی؟!

 

+ همین امروز

 

دانیال: تو دو روز دیگه میری امروز میخواستی بگی؟!

 

+ پس کی میگفتم؟!

 

دانیال: باید موقعی که بلیط میگرفتی به ما میگفتی

 

+ مگه چه خبره؟!

 

دانیال: ولش خبری نیس

بیا بریم

 

+ برو با فرهاد حرف بزن بگو برا اونم بلیط گرفتم

با اون میرم

 

دانیال: من چی پس؟!

 

+ نمیدونستم تو میای برا توام میگرفتم

 

دانیال: بزار ببینم شب مامانم چی میگه خبرت میدم

نامردا بدون من میخواستین برین

 

+ نه می‌خواستیم سر جهازیمو با خودم ببرم

 

دانیال: برو بابا ببینم

+ امروز میخواستم بگم بهت

 

دانیال: باشه تو راست میگی

میای یا برم؟!

 

+ بخدا راست میگم

سارا پیامشو دیدم دیگه تصمیم قطعی شد برم

 

دانیال: میای یا برم؟!

 

+ تورو خدا مثل فرهاد قهر نکن

بیاین آشتی کنیم

مثلاً دو روز دیگه میخوایم همسفر شیم

 

دانیال: کسی قهر نیست ولی باید بهمون زودتر میگفتی

 

+ باشه قبول دارم دیر گفتم ولی مهم اینه گفتم بهتون

 

دانیال: پاشو بریم دیر مون شد

من برم حساب کنم بیام

توام برو دم در منتظر وایسا

 

+ باش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aazam
Aazam
1 سال قبل

این رمان فقط خوب پارت میذاشت که دیگه تموم شد 😡😡😡😡

الهام
الهام
1 سال قبل

کی پارت جدید میزاری پس

مریم
مریم
1 سال قبل

چرا پارت بیشتری نمیزاری

فردخت
فردخت
1 سال قبل

پارت نمیدی امروزهم؟😓

مریم
مریم
1 سال قبل

پارت جدید نمیزاری؟

بی نام
بی نام
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

یکم پارت ها رو طولانی تر کن که اگر دیر به دیر پارت گذاشتی ما کلافه نشیم ممنون

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x