رمان آتش شیطان پارت 141 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 141

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️

 

#پارت328

 

 

 

 

 

 

– تونستم محل قرار و ساعت ملاقاتشون رو بفهمم خانوم، ولی خیلی خطرناکه که بخواید تنها برین.

لطفا اجازه بدین منم همراهیتون کنم.

 

– از چی میترسی کیا؟

نمی‌خوان بار اسلحه جابه جا کنن که خطرناک باشه!

می‌خوان برن حرف بزنن و چنتا برگه جا به جا کنن!

 

– خانوم اینطوری که من فهمیدم این خلافکاره خیلی کله گندس.

اونقدر هم بیرحمه که اسمش رو هرکی شنیده ازش یه خاطره ترسناک برای تعریف کردن داشته باشه.

اجازه بدید محض احتیاط منم همراهیتون کنم.

البته اگه اجازه ندید هم، من بی اجازه میام!

اما دوست دارم با کسب اجازه و اطلاع خودتون باشه!

 

 

از پرو بازیش خندم گرفت که خودش هم از خنده من، نیمچه لبخندی زد.

 

با دیدن لبخند ریزش که خیلی هم زود جمعش کرد، بلافاصله گفتم:

 

– اوه پس میتونی بخندی!

فکر میکردم ماهیچه های صورتت از کار افتاده کلا!

 

اینبار لبخند واضح تری زد و سرش رو پایین انداخت.

 

– قرارشون فردا شبه خانوم.

اگه اجازه بدید خودم بیام دنبالتون و یه ساعت زودتر بریم تو محل مستقر بشیم!

 

سری به تایید تکون دادم که از جا بلند شد.

منم از بلند شده و گفتم:

 

– ممنون کیا!

 

سری به احترام خم کرد و به سمت در رفت.

تا دم در بدرقش کرده و بعد از خداحافظی به سمت میزم رفتم تا به بقیه کارام رسیدگی کنم.

 

#پارت329

 

 

 

 

 

 

کیا گفته بود ساعت ۹شب تایم ملاقاتشونه و ساعت ۷ میاد دنبالم تا ما زودتر برسیم.

 

لباس سرتاپا مشکی پوشیده و بجای شال، موهام رو زیر کلاه مخفی کردم.

 

سر ساعت کیا رسید و به سمت محل قرار، شروع به حرکت کردیم.

 

اون هم برخلاف همیشه که تیپ های رسمی میزد، تیشرت و شلوار مشکی پوشیده بود که انصافا حسابی بهش میومد.

 

حدود ۴۵ دقیقه بعد، کیا ماشین رو زیر یه پل قدیمی پارک کرد.

 

با دستش جایی حوالی اون طرف پل رو نشون داد و گفت:

 

– اونجا محل دقیق قرارشونه.

من دیروز اومدم یه سر و گوشی آب دادم تا بهترین جا برای قایم شدن رو پیدا کنم.

یکم اونطرف تر یه زیرگذره که چون هوا تاریکه هیچ دیدی از اطراف بهش نیست.

از اونجا، هم به خوبی بهشون دید داریم و هم میتونیم صداشون رو به وضوح بشنویم؛ برای همین ما همونجا مخفی میشیم!

 

 

هوا تاریک بود و چیزی دیده نمیشد، اما لوکیشنی که کیا می‌گفت بهترین و نزدیک ترین جا برای مخفی شدن بود!

 

– آفرین کیا!

پاشو زودتر بریم اونجا تا نیومدن.

این کله گنده ای که تو گفتی بعید نیست با یه لشگر بادیگارد پاشه بیاد و ممکنه جامون تو دیدرسشون باشه!

 

– درسته خانوم،

بهتره زودتر بریم!

 

تو همون زیرگذری که گفته بود مخفی شدیم.

خوبیش این بود که اگه کسی این اطراف می‌ایستاد میتونستیم زیر پل قایم شیم و باز هم دید کافی داشته باشیم!

 

خیلی زود زمان باقی مونده هم تموم شد و با شنیدن صدای ماشینی که دقیقا بالای سرمون متوقف شد، به خودم اومدم.

 

کیا دستم رو کمی به عقب کشید و اینطوری بیشتر تو دل تاریکی فرو رفتیم.

 

شخصی از ماشین پیاده شد و چند قدمی بالای سرمون راه رفت.

 

صدای فندک زدنش رو شنیدم و بعد از چند دقیقه از بوی عطر و سیگارش، تونستم دایان رو تشخیص بدم.

 

پس اون کسی که اول رسیده بود دایان بود!

به سمت کیا برگشته و همین موضوع رو تو گوشش زمزمه کردم.

 

چند دقیقه بیشتر طول نکشید که تونستم صدای نزدیک شدن ماشین دیگه ای رو هم بشنوم!

 

چون محل پرتی بود، تقریبا هیچ ماشینی رفت و امد نمی‌کرد و میشد فهمید این ماشین دوم، متعلق به همون خلافکار بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هیفا
هیفا
10 ماه قبل

واای حامد ینی

همتا
همتا
10 ماه قبل

خیلی هیجانی شده ایول
ممنون عزیزم

همتا
همتا
10 ماه قبل

مطمئنم الان تابش غافلگیر میشه حتما میشناسه خلافکار رو

Asman Abi
Asman Abi
10 ماه قبل

ندا جووووووونی😥😥😥😥😥😥ذاتا میدونی چه جای بدی تمومش کردی😭😭😭😭توروخدا یه پارت اضافه امروز مهمونمون کنننن😭😭😭😭تو که از همه خوشگلتری مهربونتری منظم‌تری😍😍😍آیا وکیلم به گذاشتن یک پارت اضافه‌تر؟؟!!🤗❤🥰😂

بانو
بانو
10 ماه قبل

وای خدایا یعنی حامد😬😬
استرس گرفتم😕

به نظرم اگه حامدم نباشه یکی که تابش از قبل اونو میشناسه،

یلدا
یلدا
10 ماه قبل

نکنه حامد باشه!

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x