رمان آتش شیطان پارت 96 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 96

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

 

 

 

 

 

 

دقیقا راس ساعت ۷ زنگ خونه به صدا در اومد.

عجیب نبود، این آدم همه کاراش با برنامه ریزی بود.

 

در رو باز کردم که دایان رو شیک و پیک کرده، با یه دسته گل بزرگ زر قرمز، دم در دیدم.

 

– سلام خوش اومدی.

 

گل رو به سمتم گرفت و تشکری کرد.

موشکافانه بهم خیره شده بود تا بلکه بتونه احساساتم رو بخونه.

 

تمام تلاشم رو می‌کردم تا چیزی بروز ندم و تو این چند ثانیه اول انگار موفق بودم!

 

وارد خونه شد و خواست به سمت پذیرایی بره که پیش دستی کرده و گفتم:

 

– راستش من ناهار نخوردم و خیلی گرسنمه!

ایرادی نداره زودتر شام بخوریم؟!

 

به سمتم برگشت و با تعلل جواب داد:

 

– البته، مشکلی نیست.

 

به سمت میز ناهارخوری‌ هدایتش کردم.

میز رو از قبل به بهترین نحو چیده بودم.

 

کتش رو از تنش دراورد که ازش گرفته و بردم تا آویزون کنم.

 

وقتی برگشتم دیدمش که آستین هاشو بالا داده و درحال دست شستن تو سینکه.

 

حوله رو به دستش داده و به سمت گاز برگشتم.

زیر قابلمه رو خاموش کردم.

 

ظرف های سوپ خوری رو از روی میز برداشته و پشت به دایان یکی یکی پرشون کردم.

 

حقیقتا وقت غذا درست کردن نداشتم و غذا رو از بیرون سفارش داده بودم.

 

اما جوری نشون دادم که انگار زحمت زیادی برای تدارکات شام امشب کشیده بودم!

 

ظرف سوپش رو جلوش گذاشته و خودم هم سرجام، جاگیر شدم.

 

منتظر شدم تا اولین قاشقش‌ رو بخوره و بعد من شروع کنم.

 

اولین قاشق رو که خورد، بلافاصله گفت:

 

– خیلی خوش‌مزه شده، دستت درد نکنه.

 

پوزخندی زده و بدون نگاه کردن بهش جواب دادم:

 

– نوش‌جان، بهرحال برای امشب زحمت زیادی کشیدم!

 

بی حرف هردو مشغول خوردن شدیم.

هنوز چندی نگذشته بود که حس کردم از خوردن دست کشید.

 

با دست راستش دستی به گلوش کشید و دکمه اول پیرهنش رو باز کرد.

 

– مشکلی پیش اومده؟؟

 

حس کردم کمی صورتش رنگ پریده شد.

دستی به سرش کشید و ” نمی‌دونم ” بی جونی زمزمه کرد.

 

#پارت_214‌

 

 

 

 

 

 

دستی به سرش کشید و “نمی‌دونم ” بی جونی زمزمه کرد.

 

از جا بلند شده و از آبسردکن یخچال، براش یه لیوان آب گرفتم.

 

با لیوان آب، آهسته بهش نزدیک شدم که نگاهش رو به سمتم چرخوند.

 

پلکاش داشت روی هم میوفتاد اما سرسختانه از بسته شدن کامل چشماش جلوگیری می‌کرد.

 

با صدایی بی جون و رو به خاموشی، زمزمه کرد:

 

– تابش… چی… چیکار کردی..!؟!؟

 

با تموم شدن جمله ای که به زور و تکه تکه اداش کرد، پلکاش روی هم افتاد و سرش به جلو خم شد.

 

سرش داشت توی ظرف سوپ میوفتاد که سریع حرکت کرده و با دستم نگهش داشتم.

 

بدن و سرش رو به به عقب هول دادم تا به جلو خم نشه.

 

لیوان آب رو خودم یه نفس سر کشیده و نفسم رو با فشار بیرون دادم.

 

طنابی که از قبل آماده کرده بودم و توی کابینت بود رو دراوردم.

 

به دقت مشغول بستنش به صندلی شدم تا نتونه به راحتی خودش رو باز کنه.

 

دستاش رو به پشت صندلی و پاهاش رو هم به پایه های صندلی، محکم بستم‌.

 

گره آخر رو روی سینه اش محکم کرده و بالاخره عقب کشیدم.

 

از فعالیت زیاد روی پیشونیم نم عرق نشسته بود که با پشت دست پاک کردم.

 

نگاه کلی بهش انداختم تا از همه چیز مطمئن بشم تا جایی مشکلی پیش نیاد.

 

سرش روی شونش افتاده بود و چند تار از موهاش روی پیشونیش ریخته بود.

 

سعی کردم حواسم رو به جایی که باید باشه برگردونم، هرچند با این دلتنگی واقعا کار سختی بود!

 

دستم رو به سمت جیبای شلوارش بردم تا بتونم موبایلش رو پیدا کنم.

 

هرچی گشتم نبود.

کلافه کمرم رو صاف کرده و نگاهی به اطراف انداختم که گوشیش رو روی کانتر آشپزخونه دیدم.

 

چرا زودتر به چشمم نخورده بود!؟

برداشتمش و به سمت دستش بردم تا با اثر انگشتش، قفلش رو باز کنم.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

دیوانه شده تابش
آخه این چه مدل اعتراف گرفتنه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط همتا
راحیل
راحیل
1 سال قبل

عجیب مهیج شده خسته نباشی جون دلم ادامه بده لطفا

سین
سین
1 سال قبل

وااا

بانو
بانو
1 سال قبل

خانوم وکیل عجب زرنگ شده

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

امان از تابش و کاراش
میخواد اعتراف بگیره؟

رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
1 سال قبل

چرا ما تو خماری میزاری دوست داری 😭😭😭😭😭😭

رمان خوان اعظم
رمان خوان اعظم
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

سلام خوبی ندا بانو 😘😘

Mobina Solite
Mobina Solite
1 سال قبل

من ادامش میخوام🥺🥺

Mobina Solite
Mobina Solite
1 سال قبل

بقیش بقیش بقیش🥺🥺

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Mobina Solite
camellia
camellia
1 سال قبل

تابش دیونه شده?!😆😡😠

camellia
camellia
1 سال قبل

تابش دیونه شده?!😡😱

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x