رمان آتش شیطان پارت 9 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 9

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

#پارت_9

_ مجددا خوش آمد گویی میکنم خدمتتون جناب محب، چی میل دارید بگم بیارن؟

 

_ یه فنجون قهوه با دو قاشق چایی خوری، شکر.

 

پیجر روی میز رو فشردم و حرفاش رو عینا برای یکی از منشی ها تکرار کرده و برای بقیه هم چای سفارش دادم‌.

 

بچه ها هم کم کم از بهت خارج شده، روی صندلی ها جاگیر شده و سکوت کردن.

 

تو حین سفارشات چشمام روی پرونده جلوم، به سرعت در گردش بود.

 

سعی داشتم اطلاعاتی که مجد باید قبل از ورود اون ها، در اختیار ما میذاشت رو سریعا استخراج کنم.

 

انگار متوجه آشفتگی و بی نظمی ما شد، که گفت:

_ من برای اینکه از ساعت مقرر زودتر اومدم عذرخواهی میکنم، اما برنامه عصرم کمی جا به جا شد و مجبور شدم جلسه امروزمون رو نیم ساعت جلو تر بندازم.

 

خودش تنهایی با خودش، تایم جلسه رو عوض کرده بود!؟؟؟

بدون هیچ اطلاع رسانی از قبل؟؟!

 

عوضی مغرور همه نقشه ها و برنامه ریزی های مجد رو خراب کرده و مارو تو عمل انجام شده، قرار داده بود!

 

_ مشکلی نیست؛ مثل اینکه برنامه ها و وقت شما مهم تر و ارزشمند تر از بقیه وکلا و مراجعه کننده هاست!

جناب مجد سعی میکنند تایم ده ها مراجعه کننده دیگه رو عوض کنند تا شما به موقع به برنامه عصرتون برسید‌.

 

رو به مجد که مثل سکته ای ها نگاهم می‌کرد، ادامه دادم:

_ درست میگم رئیس؟؟

 

چشماش رو کمی گشاد کرد و با تک خنده ای احمقانه، سعی در عادی سازی جو داشت.

 

نگاهم رو دوباره به نگاه خیره محب برگردوندم و بدون ذره ای تزلزل، نگاهش رو نگه داشتم.

 

_ عذرخواهی من رو بپذیرید جناب محب اما ما وقت نکردیم نگاه دقیقی به پروندتون بندازیم و خوشحال میشیم از زبون خودتون، موضوع شکایت رو جویا بشیم!

 

رستمی با تقه ای به در وارد شده و سفارش هرکسی رو جلوش گذاشت.

 

انگار اون هم متوجه فضای سنگین اتاق بود که کاراش رو سریع تر انجام داد و اتاق رو ترک کرد.

_ دستیار بنده شرح پرونده رو ۳ روز پیش برای جناب مجد ایمیل کردن، اما مثل اینکه ایشون ترجیح میدن دقیقه نود کاراشون رو پیش ببرن!

 

نگاهی به مردای حاضر اتاق انداخت و دوباره رو به من ادامه داد:

_ پدر زن سابق بنده، حدودا یک هفته پیش شکایتی علیه من تنظیم کردن و مدعی شدن که قاتل دختر مرحومشون، من هستم!

 

سرم رو به نشونه تفهیم تکون داده و چند کلمه خلاصه و کلیدی تو برگه جلو دستم یادداشت کردم.

 

وقتی سکوتش رو دیدم، فهمیدم از اون شخصیت هاییه که باید به زور از زیر زبونشون حرف بکشی!

 

_ بسیار خب!

چند وقته که از فوت همسرتون می‌گذره؟!

 

_ حدود ۶ ماه.

 

_ چیشده که یهو ایشون الان به فکر شکایت افتادن؟؟

اگه دلیلی محکمه پسندی دارن، چرا همون ۶ ماه پیش اقدامی نکردن؟!

 

با بی‌خیالی به پشتی صندلی تکیه داد:

_ این رو دیگه شما به عنوان وکیل من، باید متوجه بشید خانوم!

 

حینی که خودکار رو با حرکت دستم تو هوا تکون میدادم، پرسیدم:

_ یعنی شما هیچ حدس یا ایده ای ندارید؟؟

بهرحال شما یه تایمی رو با ایشون فامیل بودید و نشست و برخاست داشتید!

 

_ ممکنه بخاطر جمع‌ کردن ابرو ریخته شدشون باشه!

یا پاک کرده لکه ننگی که دخترشون از خودش بجا گذاشته!

 

جالب شد!

لکه ننگ؟؟؟

جوری که این مرد با انزجار و تنفر توی نگاهش، از همسر مردش یاد می‌کرد، برای من هم جای سوال داشت!

 

مگه چیکار کرده بود که حالایی که مرده بود هم، اینقدر ازش بدش میومد؟؟

 

_ میشه بیشتر توضیح بدید؟

کامل و از اولش لطفا!

…………………………………………………….

(اینم ی پارت دیگه تقدیم نگاهتون، عیدتونم مبارک♥️😍)

[عشقا بزنین رو ستاره ببینیم چن نفر رمانمون رو میخونن 🌟]

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

خیلی خوبه موضوعش
ممنون

راحیل
راحیل
1 سال قبل

عالی عیدتون مبارک قلم بسیار زیباست و موضوع هم تکراری نی

راحیل
راحیل
1 سال قبل

سلام عید شما هم مبارک ممنون از قلم زیباتون

راحیل
راحیل
1 سال قبل

سلام عید شما هم مبارک قلم خوبی دارید و تا الان رمان درست و به جا نگارش شده

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x