8 دیدگاه

رمان آتش شیطان119

5
(3)

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

 

 

 

 

 

آزاد بود که بالاخره بعد این چند روز، یه خبری ازش شده بود و پیامی با مضمون ” دوشنبه می‌بینمت خوشگله! ” فرستاده بود.

 

دوباره به کار قبلیم برگشتم و نفهمیدم ساعت چند، همونجا رو برگه ها خوابم برد.

 

تا دوشنبه سعی کردم هر نوع اطلاعاتی راجع به الوندی و خونش جمع کنم.

 

فهمیدم دایان یه نقشه دقیق برای ورود به خونه الوندی چیده، اما نقشش بدون کمک کسی از داخل، انجام نشدنی بود!

 

نمیدونم آدم نفوذیش که قرار بود کمک کنه کیه، اما مهم ترین نقش رو داشت!

 

دوشنبه بعد از سر کار به خونه برگشته و یکبار دیگه نقشه ورود رو مرور کردم.

 

بعد از یه دوش کوتاه، سعی کردم راحت ترین لباسم رو بپوشم که اصلا تو دست و پا نباشه.

 

بعد از برداشتن گوشی و کلیدام، از خونه خارج شده و به سمت آدرسی که دایان داده بود روندم.

 

یک ربع به نه دقیقا تو همون لوکیشن بودم و از اونجایی که زودتر از بقیه رسیده بودم، چراغ های ماشین رو خاموش کرده و یه گوشه ای خلوت، منتظر رسیدنشون شدم.

 

طولی نکشید که دوتا ماشین پشت سر هم تو کوچه پیچیدن و یکم جلو تر از من پارک کردن.

 

یکی از ماشین هارو که میشناختم، ماشین دایان بود.

حتما اون یکی هم مال آزاد بود.

 

جالب بود که پشت هم بودن!

شاید از شرکت باهم راه‌ افتاده بودن.

 

از ماشین پیاده شده و بعد از قفل کردنش، به سمتشون که پیاده شده و شونه به شونه هم ایستاده بودن، حرکت کردم.

 

 

 

 

 

 

 

با نزدیک تر شدن بهشون نگاه عجیبی به تیپشون انداختم.

 

اینطوری می‌خواستن دزدکی وارد خونه الوندی بشن؟؟؟!

 

انگار تازه متوجه حضور من شده بودن که همزمان به سمتم چرخیده و قدم های باقی مونده رو اون ها طی کردن.

 

همزمان باهم قدم برمی‌داشتن و با کت و شلوار های برند توی تنشون، یه لحظه حس کردم روی استج، دارن کت واک میکنن!

 

وقتی بهم رسیدیم، رو به هردو با تعجب گفتم:

 

– واقعا؟!؟

 

نگاه گیجی بهم انداختن که با دستم با سر تا پاشون اشاره کرده و گفتم:

 

– اینطوری میخواین یواشکی وارد خونه الوندی بشین؟!

یه درصد اگه کسی‌ ببینه یا دوربینی ثبت کنه که خیلی راحت شناسایی می‌شین!

تازه اگه غیر راحت بودن لباساتون رو در نظر نگیریم!

 

نگاهی به لباس های همدیگه و سپس به خودشون انداختن و انگار تازه متوجه منظورم شدن.

 

آزاد گلوش رو صاف کرد و گفت:

 

– از سر کار داریم میایم دیگه!

 

سری به تاسف تکون داده و گفتم:

 

– خیله خب حالا بگین برنامه چیه؟

 

دایانی که تا الان ساکت بود، به حرف اومد و گفت:

 

– راس ساعت نه اونی که تو خونست و قراره کمک کنه، سیستم امنیتی ورود رو برای یه ربع خاموش میکنه!

یعنی تمام مدتی که داریم تا اون فایلا رو برداریم همین یه ربعه!

آمادین؟!

 

 

 

#یه پارت دلی برا عزیزان ♥️🙂،

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۷ ۱۰۲۷۲۵۰۲۱

دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این…
IMG 20230123 230208 386

دانلود رمان آبان سرد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام…
IMG 20230123 225816 116

دانلود رمان تقاص یک رؤیا 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
photo 2020 01 09 01 01 16

رمان تاوان یک روز بارانی 0 (0)

6 دیدگاه
  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…    
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
IMG ۲۰۲۱۰۸۰۱ ۲۲۲۲۲۸

دانلود رمان مخمصه باران 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند…..

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
8 ماه قبل

مرسی ندا جونی

Asman Abi
Asman Abi
8 ماه قبل

شدیدا ممنونم ازت🥲🥲🥲❤❤❤

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

عزیز دلی تو ندایی❤

camellia
camellia
8 ماه قبل

مرسی خانم ندا.دستتون درد نکنه. 😘 خوب بود,هر چند کم بود 😉 دمپاییتو غلاف کن😜

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط camellia

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x