رمان آرزوی عروسک پارت 141

5
(2)

 

_من نگفتم چیزی رو حذف کنی.. نخواستم گذشته ات رو حذف کنی اما خوش ندارم اسم اون یارو رو توی زبونت بیاری..
_اون یارویی که میگی احیانا نامزد سابق من نبوده؟

_ببینم؟ توچه اصراری داری که مدام یادآوری کنی کی چی بوده وچیکاراکرده؟ هان؟
_اصرار میکنم چون نمیتونم پاک کن دستم بگیرم و همه چی رو پاک کنم!

اصرار دارم چون واسه بامن بودن باید این موضوع رو توی ذهن وافکارت هضم کنی!! آرش من نمیتونم اینجوری با این رفتارها و دیونه بازی هات کنار بیام

_کدوم رفتار؟ کدوم دیونه بازی؟ اینکه رو اون عروسک میشینی گریه میکنی؟ یا اینکه میگم اسم اونو جلومن نیاری؟ کدومش؟
_همش! این دلیل نمیشه که هروقت من گریه کنم تو فکرکنی واسه اون گریه کردم!

ازکجا اونقدر مطمئن حرف میزدی که اون عروسک واسه کوهیاره که اونجوری دادو فریاد راه انداختی؟
عصبی مشتش روکوبید توی دیوار و میون دندون هاش غرید؛

_من میگم اسم نیار تو عمدا حرصمو بالا میاری آره؟
_ببین! میگم دیونه ای نمیخوای قبول کنی؟! اسم اون چه تاثیری توی رابطه ی ما داره؟

میشه بگی؟ مگه من میگم اسم نسیم رو به زبونت نیاری؟
_تاثیرش به خودم مربوطه.. ضمنا رابطه ی من ونسیمو با خودتون مقایسه نکن چون زمین تا آسمون فرقشه!

باتاسف یه کم نگاهش کردم وگفتم:
_خیلی خب.. اسم نمیارم.. اما یه چیزی رو خوب میدونم اونم اینه که با این کارهای تو این رابطه دووم نمیاره..

پشت بند حرفم یا قهر نگاهم رو ازش گرفتم واومدم ازاتاق برم بیرون که مچ دستمو گرفت وبا همون لحن عصبش گفت:
_کجا؟؟ همینجوری راتو میکشی ومیری؟

_ولم کن آرش.. حوصله ی بحث کردن باتو رو ندارم..
دستشو توی گودی کمرم انداخت و به خودش چسبوندم وهمزمان گفت:

_توبیجا میکنی حوصله ی من رو نداشته باشی!
_حرف دهن من نذار.. گفتم حوصله ی بحث کردن باتورو ندارم!
_کی خواست بحث کنه؟

توچشماش که هنوزم بخاطر عصبانیت کاسه ی خون بود نگاه کردم وگفتم:
_میدونی چیه؟ تویه دیونه ی خودشیفته ی خواهی که بجز خودت هیچکس رو نمی بینی!

یه کم بیشتر توی آغوشش فشردم و با اعتماد به نفس گفت:
_و توهم مجبوری این دیونه ی خود خواه رو تا آخر عمرت تحمل کنی ودوست داشته باشی!

باچندش نگاهش کردم که ادامه داد:
_چیه؟ اعتراضی داری؟
_دارم!
_اعتراض وارد نیست چون آش کشک خالته..

_خیلی پرویی آرش.. رسما گند زدی به حالم ادعاتم میشه؟
_ببخشید.. تموم این مدت فکرمیکردم اون عروسک یادگاری اونه..

با دیدنش فکرکردم واسه اون گریه کردی اعصابم بهم ریخت!
_چرا فکرمیکردی واسه اونه؟ من که چیزی ازاون عروسک بهت نگفته بودم!

_چندباری دیده بودم بغل گرفتیش و گریه میکنی..! ولش کن دیگه مهم نیست نمیخوام راجع بهش حرف بزنم..

من حتی نمیخواستم چیزی رو به روت بیارم خودت اومدی و بحث رو باز کردی.. اما بازم ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم!

_ناراحتم که کردی مهم نیست دیگه.. اما میشه ازت خواهش کنم همچین وقت هایی که توذهنت شک و سوال ایجاد میشه همون لحظه به زبون بیاری؟

چون ممکنه سو تفاهمی پیش بیاد واگه سکوت کنی من نمیتونم بفهمم ازچی ناراحت هستی و چه سوالی یا فکر منفی توذهت پیش اومده

اینجوری باسکوت کردن، هیچکدوممون نمیتونیم مشکل اونیکی رو حل کنیم!
_من راجع به تو…
بابلندشدن صدای زنگ موبایلش حرفش نصفه کاره موند…

ازم جداشد و به طرف گوشیش رفت..
_چندتا گوشی داری؟ دیشب که یکی رو شکوندی، صبح یه مدل دیگه دستت بود‌، الانم که…

بی توجه به حرفم با استرسی که توی صداش موج میزد گفت:
_باباست…
_وا؟ منتظری قطع بشه؟ جواب بده خب!

آب دهنشو باصدا قورت داد، گوشیشو طرف من گرفت وگفت؛
_دلم شورمیزنه.. تو جواب بده!
یادم اومد، قبل از اینکه دعوامون بشه آرش گفته بود باباش رفته بیمارستان!

بادیدن استرس وترس توی چشم های آرش من هم ترسیدم و دلم به شور افتاد..
_من.. خب چرا من؟ یع.. یعنی خودت چرا جواب نمیدی؟

هنوز جواب سوالم رو نگرفته بودم که تماس قطع شد و میس کالش روی صفحه گوشی افتاد!
_بیا.. اونقدر جواب ندادی قطع شد!

_آرش؟؟ گوشی توئه دیونه، واسه چی من جواب بدم؟
بازنگ خوردن دوباره گوشی، بازم هول کرده گوشی رو طرفم گرفت و بالحن ملتمس گفت:

_داره زنگ میزنه.. توروخدا توجواب بده سارا من میترسم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۹ ۲۱۰۲۱۸۰۲۹

دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.4 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۱۴۷۷۳۵

دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
رمان افگار

دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری 4.3 (6)

2 دیدگاه
  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به…
Romantic profile picture 50

دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۹ ۱۳۳۱۲۳۴۴۸

دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
1 سال قبل

خیلی کم میذاری پارت هاروتابه خودت میای چی میخونی می‌بینی تموم شده بیشترش کن

سامی
سامی
1 سال قبل

الان میگن امنه به هوش اومده

Tamana
Tamana
1 سال قبل

زندگی بر پایه دروغ

yegane
yegane
1 سال قبل

این طور که معلومه پارت بعدم با گوشی رد او بدل کردن بین این دوتا دیوونه میگذرع

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

لعننتتتت
چرادیه سر گوشی دعوا میکنین خو جواب میدادین بفهمیم چی شدهههه
الان باید 24 ساعت منتظررررر باشیم

nara
nara
1 سال قبل

حالا صد پارت باید التماس کنن ک ت گوشیو جواب بده😐

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x