رمان آرزوی عروسک پارت 64

3.7
(3)

 

آرش اومد داخل و به همه سلام کرد.. چقدر خوش این بشر خوش تیپ بود!
دلم میخواست مثل بچه ها ازش فرار کنم یه گوشه خودمو مخفی کنم و یواشکی نگاهش کنم!
خجالت زده سلام کردم که با مهربونی گفت:
_سلام.. خوشحالم که برگشتی!
لبخند خجولی زدم و زیرلب یه جوری که خودمم به زور شنیدم گفتم:
_ممنون!

آمنه روبه آر‌ش گفت:
_ما فکرکردیم ناهار نمیای و غذا خوردیم! اگه ناهار نخوردی واست گرم کنم پسرم؟!!
آرش نگاهشو ازمن گرفت وگفت؛
_چیزی نخوردم اما اشتها ندارم! ممنون اگه گرسنه ام شد خودم یه چیزی میخورم!

آمنه_پس من میرم یه چرتی بزنم، سرم درد میکنه!
آرش بدون حرف سری تکون داد واومد بره تو اتاقش که ارسلان گفت؛
_حواست هست این روزا نه غذا میخوری نه میخوابی؟ چیزی شده پسرم؟ اوضاع رو به راهه؟
آرش نگاهی به من که بهش زل زده بودم انداخت و گفت:
_من خوبم بابا.. یه کم سرم شلوغه!
فورا نگاهمو ازش دزدیدم و خودم رو مشغول گوشیم کردم!

آرش هم رفت توی اتاقش و وقتی دیدم با ارسلان که داشت دنبال فیلم جنگی میگشت تنها شدم، ازجام بلند شدم و گفتم:
_با اجازتون من برم یه کم درس بخونم!
_برو دخترم موفق باشی!
رفتم تو اتاقم و روی تختم دراز کشیدم که صدای اسمس گوشیم اومد!

شماره ی آرش بود.. پیام رو باز کردم..
_چه خوب که اومدی! خونه بدون تو صفا نداشت!

نمیدونم دلیل اون پیامش چی بود اما هرچی که بود به خودم اجازه ندادم که جوابشو بدم! دلم میخواست ازش بپرسم چرا این کارهارو میکنه اما کار درست این بود که خودمو از این ماجرای مسخره که سرانجامی نداشت بیرون بکشم وهمین کار رو کردم!

آینده ی این ماجرا مشخص بود و بالاخره آرش میرفت ومن هم به خونه برمیگشتم! شایدم به زندون…!!
پیامش رو نادیده گرفتم وسعی کردم به درس هام برسم!
تا بیدار شدن آمنه خودم رو مشغول درس خوندن کردم و آرش هم دیگه ندیدم..

تاشب فکرمیکردم خونه باشه اما وقتی دست تو دست نسیم اومد خونه فهمیدم وقتی من درس میخوندم رفته و متوجه نشدم!
بعداز مدت ها نسیم رو میدیدم و واسم عجیب بود که هیچ حسی نسبت به اون دختر نداشتم!

بهش نمیومد دختر بدی باشه و من هم دلم نمیخواست باخود خواهی دید خودم رو نسبت بهش بد کنم!
ازش بدم نمیومد اما نمیدونم چرا موقع شام حتی نتونستم یک لقمه غذا بخورم، درحالی که قبل از اومدنشون داشتم از گرسنگی میمردم!
ازش بدم نمیومد اما نمیدونم چرا تموم مدت دست هام میلرزید و بدنم یخ زده بود!

ارسلان تمام مدت اخم کرده بود و آمنه محبت های دروغین و لبخند های ظاهری اما پراز کینه به نسیم میزد!
اما آرش بی تفاوت بود..
بانسیم مهربون بود اما نگاهش نمیکرد!
نسیم هم یه کوچولو بی پروا بود و رعایت حضور خانوده رو نمیکرد و برای عشوه های زیرکانه میومد همه بجز آرش متوجه کارهای نسیم شده بودن!

بعداز شام آرش و نسیم به اتاق آرش رفتن و من موندم و ارسلانی که کارد میزدی خونش درنمیومد!
دلم میخواست از زیر نگاه های سنگینش فرار کنم اما راه فراری نبود و فقط تونسته بودم سرم رو پایین بندازم!

باکوبیده شدن دست ارسلان روی میز، ترسیده تکون خفیفی خوردم و بهش نگاه کردم!
_من تورو واسه اینکه این روزهارو ببینم آوردم اینجا؟ پس تو داری چیکار میکنی؟

_عذرخواهی میکنم آقای پندار.. اما دوست داشتن آدم ها زوری نیست و من نمیتونم کسی رو اجبار کنم! همونطور که روز اول بهتون گفتم!
_یعنی چی؟ اگه ازپسش برنمیای تا با یک روش دیگه اززندگی آرش حذفش کنم!

باحرفی که زد نمیدونم چرا یک دفعه تموم وجودم رو ترس گرفت.. یاد حرف های گیسو و خودکشی شوهر نسیم افتادم..
آب دهنم رو باصدا قورت دادم و گفتم:
_ی.. یه کاریش میکنیم حالا.. اگه اجازه بدید من برم توی اتاقم!

بدون اینکه منتظر حرفی باشم رفتم توی اتاقم و گوشیمو برداشتم..
دو دل بودم که با آرش حرف بزنم یانه.. میتر‌سیدم نکنه گوشیش دست نسیم باشه و شر درست بشه!
اما نمیدونم امشب چه مرگم شده بود خودخواهی افسار مغز و قلبم رو دربر گرفته بود!

بهش پیام دادم:
_اصلا معلوم هست داری چیکار میکنی؟ چرا من رو توی شرایط های سخت قرار میدی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۱۵۹۹۴۸

دانلود رمان پالوز pdf از m_f 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک…
IMG 20240716 005659 078

دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار 5 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی…

رمان بوسه گاه غم 4 (2)

14 دیدگاه
  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده،…
۱۶۰۵۱۰

دانلود رمان تموم شهر خوابیدن 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر…
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
عاشقانه بدون متن 6

دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
IMG 20230127 013646 0022 scaled

دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۹ ۲۱۰۲۱۸۰۲۹

دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
parya
parya
2 سال قبل

کمه میشه لطفاً پارت هارو طولانی کنی لطفاً

سامی
سامی
2 سال قبل

نه باباآرش خودش همه چی به نظرم بدونه فقط میخواسته کمک دختره کنه اونم عاشقش شده به نظرم به خاطرعذاب وجدان کارپدرش که باعث مرگ شوهرنسیم شده نزدیکش شده کمکش کنه

پ ا
پ ا
2 سال قبل

اوووو شرایط سخت … خب با این حرفش باعث شد آرشم فکر کنه خبراییه توی دلش که واقعا هم حست فقط نمی تونه قبول کنه هههه😕

:))))
:))))
2 سال قبل

اینکه شک نداره صد در صد مگه یادت نیس گیسو گفت مرگ شوهرشی جورایی ب پندار وصله اینم فاز چصناله برداشته میخاد انتقام بگیره…

Aynour
Aynour
پاسخ به  :))))
2 سال قبل

من احساس مکنم آرشم خبر دارع ک نسیم ب خاطر انتقام نزدیکش شدع
و فک مکنم مخواد نسیمو بفرسع آمریکا ک دس از سرش وردارع یا شایدم ی چیزایی مثع همین🙄🤝

MAHDIS
MAHDIS
2 سال قبل

کممممممممه

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x