رمان آرزوی عروسک پارت 65

3
(2)

 

تا آخرشب هرچه منتظر جواب پیام آرش موندم خبری نشد وهرلحظه بیشتر ازقبل از کارم پشیمون می شدم!
تا دیروقت خودم رو توی اتاقم حبس کردم تا جلوی چشم پندار آفتابی نشم و عصبانی ترش نکنم!

عجب شبی بود امشب..!
یه دفعه عصبی بودم یه دفعه دلخور، یه دفعه بیخیال، یه دفعه حسود.. بی ثبات ترین حالت ممکن رو من تجربه کردم امشب!

سرم اونقدر درد گرفته بود که خاموش کردن برق وتاریکی اتاق هم تاثیری در بهبودش نداشت..
به ساعت نگاه کردم.. نزدیک به یک شب بود.. باخودم گفتم حتما تا الان همه خوابیدن و میتونم برم از کشوی داروها مسکن بردارم!

اومدم برم توی آشپزخونه که ازشانس زیبا ودل نشینم نه تنها کسی خواب نبود، بلکه نسیم وآرش هم حضور داشتن!
آرش مشغول مکالمه تلفنی بود ونسیم مانتو پوشیده بود و انگار داشت میرفت!
بازهم از شانس خوبم اولین کسی که توجه من شد نسیم خانوم بود!

به اجبار لبخند مسخره ای زدم و اونم با لبخندی به ظاهر مهربون (البته شایدم ظاهری نبود من دیونه شده بودم) گفت:
_فکرمیکردم خواب باشی ساراجون!

_نه عزیزم داشتم درس میخوندم…
آرش بی توجه به من درحالی که مکالمه اش رو قطع کرده بود اما هنوزم چشمش به گوشیش بود روبه نسیم گفت:
_بریم ماشین اومد!

نسیم با مامان وبابای آرش خداحافظی کرد و موقع رفتن روبه من کرد و دستش رو سمتم دراز کرد وگفت:
_به امید دیدار مجدد و یه گپ دوستانه ساراجان!
نگاه دلخوری به آرش انداختم ودست نسیم رو فشردم و فقط به لبخند اجباری اکتفا کردم

آرش ونسیم رفتن و ارسلانم همین که دربسته شد شروع کرد به بدخلقی و غر زدن به جون آمنه و تربیت بچه و..!
دلیل این همه نفرت ارسلان رو واقعا نمیتونستم درک کنم!

اگه این همه از نسیم متنفربود و این همه دیونه می شد، پس چرا جلوی خودشون سکوت میکرد و پشت سر این اداهارو درمی آورد؟ اصلا این حرکات عادی نبود و من نمیتونستم بفهممش!

واسه فرار کردن از گیر دادن هاب احتمالی به آشپزخونه پناه بردم و خودم رو مشغول شستن ظرف ها کردم!
چند دقیقه بعد دوباره جو خونه آروم شد.. نمیدونم آمنه چی توی گوش ارسلان خونده بود اما موفق شده بود که آرومش کنه!

آمنه اومد توی آشپزخونه و بادیدن من که آخرین دونه های ظرف هارو آب می کشیدم گفت:
_دستت دردنکنه دخترم توچرا ظرف هارو شستی؟ میذاشتیم فردا کتایون میومد می شستشون!
_خواهش میکنم کاری نکردم، بی حوصله بودم گفتم خودم رو سرگرم کنم!

نگاهی یواشکی و زیرزیرکی به پزیرایی انداخت و باتن صدای آرومی گفت:
_از دست بابای آرش ناراحت نشیا؟! چیزی تودلش نیست، عصبی میشه یه چیزی میگه وفرداش یادش میره!
نگران آینده ی آرشه.. میترسه همه ی آرزوهاش واسه آینده ی بچه اش خراب بشه!

شیرآب رو بستم و حوله مخملی کنار سینک رو برداشتم و درحالی که دست ها رو خشک میکردم، مثل خودش آروم گفتم:
_نه اصلا.. من ناراحت نشدم.. چون نمیتونم خودم روجای یه پدر بذارم.. بهشون حق میدم!

_فدای دخترمهربون وفهمیده ام بشم.. پس قول بده حرف ها و بدخلقی های امشب رو به دل نگیری و غم تودلت راه نمیدی!
خندیدم و دستش رو گرفتم وگفتم:
_قربونت برم اخه.. بخدا ناراحت نشدم و نمیشم، نگران من نباش لطفا مهربونم!

بعداز مکالمه ام با آمنه، برگشتم به اتاقم و روی تختم دراز کشیدم..
توی ذهنم مرور کردم.. گوشی آرش دستش بود.. این یعنی پیام من روخونده و عمدا جواب نداده!

باخودم فکرکردم نکنه پیام ارسال نشده؟! یک بار دیگه موجودی حساب و پیام ارسالی رو چک کردم!
متاسفانه ارسال شده بود !
نمیدونم چرا اونقدر ازش دلخور بودم!

هرچقدر ‌سعی میکردم خودم رو سرگرم کنم و فراموش کنم اما دوباره ذهنم به سمت آرش کشیده میشد!
سر دردم خیلی شدید ترشده بود و حالت تهوع هم بهش اضافه شده بود!

گرمم شده بود.. لباسمو درآوردم و به تاپی که زیرلباسم بود بسنده کردم!
سعی کردم یه کم درس بخونم اما چشمم که نوشته های کتاب میوفتاد حالت تهوعم بیشتر می شد!

کلافه چنگی به موهام زدم و زیرلب ناله کردم:
_ای خدا من چه مرگم شده دارم میمیرم!
یه دفعه یادم اومد من واسه مسکن رفته بودم اما بادیدن نسیم و بداخلاقی های ارسلان یادم رفته بود مسکن بخورم!

به سختی ازجام بلند شدم و بی توجه به تاپ تنم وموهای ژولیده و بازم با فکراینکه همه خوابن، پاورچین پاورچین به طرف آشپزخونه رفتم!
بدون اینکه برقی رو روشن کنم با آهسته ترین حالت ممکن کشوی داروهارو بازکردم و بانور گوشیم بسته ژلوفن رو پیدا کردم

۲تا قرص برداشتم شاید زودتر سرم خوب بشه..
از روی سینک لیوان برداشتم و آروم شیررو باز کردم ولیوانمو پر آب کردم..
به قرص هارو قورت دادم، حالت تهوعم شدیدتر شد!
برگشتم سر کشوی داروها تا قرص حالت تهوع پیدا کنم که صدای آرش توی تاریکی باعث شد ترسیده جیغ خفه ای بکشم و لیوان از دستم بیوفته!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
IMG 20240522 075103 721

دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی 5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۱۱۰۹۳۹۲۵۷

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست 5 (1)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون…
عاشقانه بدون متن 6

دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۲ ۱۲۰۱۲۴۶۴۹

دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی…
2

رمان قاصدک زمستان را خبر کرد 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۱ ۱۳۰۷۵۶۸۷۷

دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
parnia
parnia
2 سال قبل

پارت هارو طولانی تر کنید یا اینکه دو تا پارت بزارید، خیلی کمه بیشترش کنید😑

پ ا
پ ا
2 سال قبل

دقیقا چی شد ؟ باد نسیم اومد و رفت‌ و اینم حرس و قرص خورد همین ؟ به ولله ایسگا شدیم 😑

parya
parya
2 سال قبل

میشه پارت هات طولانی تر باشه

P:z
P:z
2 سال قبل

اتفاق خاصی نیوفتاد که

H_k
H_k
2 سال قبل

بد نبود ولی کم!🚶♥️

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x