رمان آوای نیاز تو پارت 168

5
(2)

 

 

 

سمتشون قدم برداشتم و به سیاوش با سر اشاره کردم کنار بره

_بریم‌ بالا حرف بزنیم

 

_من نه حرفی دارم نه کلامی، می‌خوام‌ برم!

 

 

دستش و سمت در دراز کرد و نیمه بازش کرد که اجازه ندادم

دستم و رو در ورودی گذاشتم که با صدای بدی بسته شد و آوا ترسیده سمتم برگشت و من بی‌توجه به نگاه خدمه ی کمی که دورمون جمع‌‌ شده بودن جدی تو چشماش زُل زدم

_پات از این خونه بیرون نمیره!

 

_جدی؟

بازیت هنوز ادامه داره؟

یا هنوز ارضا روحی نشدی؟! ببین یه نصیحت… برو خودت و درمان کن چون خودت از همه بیشتر داری زجر میکشی

حالام بزار برم

 

 

انگار اونم حضور کسایی که دورمون جمع شده بودن براش اهمیت نداشت‌ و خواست برگرده بره که بازوش و گرفتم و برش گردوندم

_من جاوید نیستم‌ که با من لج کنی

 

_منم ژیلا نیستم‌ که بشم ارضای روح و جسمت

 

_اگه ژیلا بودی اصرار به موندنت نداشتم و با یه خداحافظیم همراهیت میکردم… اصلا کجا میخوای بری؟ نکنه پیش جاوید؟

 

 

چند لحظه مکث کرد و نیشخندی زد و با صدای گرفته ای گفت:

_شاید کسی یا جایی رو نداشته باشم برم و شب و روزم‌‌ و اونجا سر کنم اما خدام و دارم پس سعی نکن با این حرفات به رُخم بکشی بی کسو کارم فکرم نکن به خاطر این که نیاز دارم بهت همه جوره باهات راه میام… بزار برم اذیتم نکن!

 

 

نمی‌خواستم بره به طرز عجیبی دلم‌ نمی‌خواست این دختر از این خونه بره بیرون تنها رفیقی که تو کل زندگیم داشتم این دختر بود و رفتنش تنهایی و باز بهم برمی‌گردوند

تنهایی که قبل از آوا از نظرم خیلی هم خوب بود و منطقی اما این دختر خلاف باورام و نشون داد

نمی‌خواستم از دستش بدم

مخصوصا تو شرایط الانم که می‌دونستم باز هیجانات و احساساتم بیش از حد میشه و این بد بود و بهتر بود تو این اوضاع روحیم هیچ حرکت احساسی یا عصبی انجام ندم ولی نمی‌تونستم‌ هضم کنم تنها دوست و رفیقی که دارم بره برای همین بی اهمیت به همه آدمای تو سالن حرفمو زدم

_نمیگم نرو چون بهم نیاز داری دارم میگم نرو چون من بهت نیاز دارم…‌ خواهش نمیکنم ازت اما… بمون!

 

 

چشماش پر بهت شده بود که ناخواسته شاید به خاطر احساساتی که داشت بیش از حد خودشون و دوباره نشون میدادن کشیدمش تو بغلم و باعث شدم کیفش از دستش بیفته

حیرون تو بغلم‌ مونده بود که به خودم اومدم و عقب کشیدم

نگاهم به نگاه بُهت زدش گره خورد و نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم

_کیف خانم و برگردونید اتاقش!

 

 

دیگه نیستادم و سمت پله ها پا تند کردم و میدونستم این احساساتی که بیش از حد معمولش داره دوباره خودش و بروز میده اصلا نشونه خوبی نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
10 ماه قبل

چقدر چرررررررتتتتتتتتتت

Nastaran
Nastaran
1 سال قبل

وای فرزان عاشق شد رفت

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x