رمان دونی

 

 

 

انگار از حرکتم و همکاری کردنم یکم‌ متعجب شد چون مکثی کرد اما سریع به خودش اومد و با اشتیاق بیشتری بوسیدم!

در حال بوسیدن هم بودیم‌‌ و نفس واقعا کم آورده بودم برای همین فشاری به قفسه سینه مردونش آوردم‌ که ازم جدا شد و بدون درنگ و هیچ مکثی دست انداخت زیر پام و بلندم کرد.

چون توقع این حرکت و ازش نداشتم جیغی زدم و دستام و دور گردنش محکم تر گره زدم… تازه متوجه شدم سمت اتاق خواب داره میره و قلبم خودش و بیشتر به قفسه سینم کوبید… آب دهنم‌ قورت دادم‌ و خیره به جلو بودم، هنوز کامل وارد اتاق خواب نشده بود که اسمش و آروم و با تردید صدا زدم

_جاوید؟

 

مکثی کرد و نگاهش و به نگاه پر تردید و ترسیدم داد، پیشونیش چسبوند به پیشونیم لب زد

_ هیش هیچی نگو… حرف نزن

 

تو چشماش خیره بودم‌ که کامل وارد اتاق شد و در و با پاش بست.

سمت تخت که می‌بردم ضربان قلبم و این قدر بلند می‌زد می‌شنیدم و این قدر خیره تخت بودم که وقتی روش گذاشتم به خودم اومدم!

نگاهی به صورت سرخ جاوید انداختم که همون لحظه تیشرت از تنش کند و دوتا مچ پای باریکم و گرفت و کشیدم سمت خودش و پاهام رو شونه های مردونش گذاشت و خیره به صورت من دستش روی کش شلوارم نشست و من با این حرکتش تازه متوجه موقعیت بینمون شدم و ناخواسته زدم زیر گریه!

 

 

 

نگاهی به صورت سرخ جاوید انداختم که همون لحظه تیشرت از تنش کند و دوتا مچ پای باریکم و گرفت و کشیدم سمت خودش و پاهام رو شونه های مردونش گذاشت و خیره به صورت من دستش روی کش شلوارم نشست و من با این حرکتش تازه متوجه موقعیت بینمون شدم و ناخواسته زدم زیر گریه!

استرس افتاده بود به جونم و کمی لرزش داشتم.

انگار جاویدم تازه متوجه حالت و ترسم شد که از حرارت عجولانش کم کرد و روم خیمه زد

_ماهی کوچولو گریه می‌کنی که باز ولت کنم و باز از دستم سُر بخوری و بری؟

 

 

جوابی ندادم و نمی‌دونستم چِم شده بود که ادامه داد

_هــــیــــش… آوام جان جاویدت هیچی نگو بزار کارم و کنم که دارم دیوونه میشم!

 

 

لبم و تر کردم که بوسه کوتاهی به لبام زد و انگار منتظر اجازه از طرف من بود تا کارش و ادامه بده…

منم می‌خواستمش، منم آدم بودم و غرایز زنانه داشتم اما دودل بودم و از طرفی استرس و ترس داشتم

_می‌ترسم‌ یکم

 

 

مردونه تک خنده ای کرد و همین طور که تیشرتم و آروم از تنم در می‌آورد گفت:

_فقط می‌خوایم بازی کنیم! بازی‌ که آدم بزرگا می‌کنن و خوشت میاد

 

 

×××

 

 

جاوید

با هوشیاری کم خواستم‌ بکشمش تو بغلم اما متوجه نبود حضورش شدم و چشمام‌ و آروم باز کردم… با دیدن جای خالیش تو تخت نیم خیز شدم و به اطراف نگاهی کردم و ندیدمش… نگران یه خاطر حالش ملافه ای که روم بود و کنار زدم و از جام بلند شدم؛ لباسام‌ و که هر کدومش سمتی از اتاق افتاده بود و تنم‌ کردم و از اتاق زدم‌ بیرون.

چشم گردوندم و آوا رو تو آشپز خونه دیدم که روی صندلی میز ناهار خوری نشسته بود و پشتش به من بود و از طرفی هم سرش روی میز بود و متوجه حضور من‌ نشده بود… سمتش قدم برداشتم و با دیدن موهای خیس مشکشیش فهمیدم‌ زود تر از من حمام رفته، خواستم صداش بزنم اما متوجه لرزش شونه هاش و هق هقای ریزش شدم تو بُهت رفتم… با قدمای بلند کامل وارد آشپز خونه شدم و سوالی و نگران صداش زدم

_آوا؟!

 

سرش و آروم از رو میز بلند کرد و با چشمای قرمز پر اشکش و صورت خیسش بهم نگاهی کرد و با دیدن من شدت اشکاش بیشتر شد… بُهت زده نگاهش می‌کردم‌ که نگاهش و ازم دزدید و دستاش و روی صورتش گذاشت و هق هقش بلند و بلندتر شد… کامل سمتش رفتم و خم شدم و کشیدمش تو بغلم که صدای گریش بیشتر شد و من آروم در گوشش زمزمه کردم

_جانم؟! چیشده هنوزم درد داری؟

 

هیچی نگفت و فقط صدای هق هقش بیشتر شد که ادامه دادم

_خانمم؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جزایر لانگر هانس
جزایر لانگر هانس
1 سال قبل

چرا انقدر کم بود 😶
و بی مزه و بی هیچی

sanaz
sanaz
1 سال قبل

این اوا هم اینقدری که ناز داره ما نداریم پعه🤦‍♀️

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

این آوام که فقط ضد حال میزنه

علوی
علوی
1 سال قبل

این آوا و بچه احتمالی رو ول می‌کنه می‌ره. بعد برای دوباره داشتن‌شون همه شهر رو بهم می‌ریزه، به عالم و آدم رو می‌زنه. زمین و زمان رو به هم می‌دوزه، به زور بعد از مدت‌ها پیداش می‌کنه. پایان خوش

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x