رمان آوای نیاز تو پارت 251

5
(2)

 

 

 

اخماش رفت توهم‌ و خواست چیزی بگه که با بغض گفتم:

_نمی‌تونم نمی‌تونم بفهم لعنتی

میترسم… اصلا نمیخوام اصلا برام مهم نیست تو چی فکر میکنی

 

بازومو گرفت که سریع خودم و عقب کشیدم و با عجز گفتم:

_نمی‌تونم جاوید

 

مبهوت نگاهم‌ میکرد و انگار نمی‌فهمید چی میگم و آخر سر با مکثی خیره به قیافه ترسیدم گفت:

_اومدیم سونوگرافی و دکتر برای وضعیت بچه چیو نمی‌تونی!؟

 

با شنیدن این جمله با تعجب بهش خیره شدم… یعنی نمی‌تونست این جمله هارو صبح بهم‌ بگه که من این قدر حرص نخورم؟… نفس عمیقی کشیدم که ادامه داد

_اگه منظورت ازمایش اَبووَت اون…

 

با نگاه خیره من حرفش و قطع کرد و با مکث گفت:

_بعدا راجبش حرف می‌زنیم… بیا بریم!

 

دستی رو بازوم کشیدم

_باور کن باور کن پدر این بچه…

 

کلافه پرید وسط حرفم و با تحکم گفت:

_آوا گفــــتم بعدا

 

ساکت شدم که با سر اشاره ای به در مطب کرد و منم با مکث دوباره وارد شدم… خودشم‌ پشت سرم‌ وارد شد و روبه منشی گفت:

_عذر میخوام… می‌تونیم‌ بریم داخل؟

 

_خواهش می‌کنم بفرمایین

 

 

سمت اتاق دکتر رفتم و چند بار در زدم که جاویدم پشت سرم‌ اومد… یعنی می‌خواست بیاد داخل؟

همین که صدای بفرمایین خانمی به گوشم خورد درو باز کردم و وارد شدم… جاویدم‌ پشت سرم وارد شد و فهمیدم اونم کنجکاو برای بچه!

نگاهم و به زن مسنی دادم‌ که با دیدن ما ایستاد و سلامی داد… خانم خوش پوشی که روسری رنگی به سر داشت و موهای بلوندش و مقداری بیرون گذاشته بود و با آرامش رو بهم لبخندی زد… جاویدم سلامی دادم و جلو رفت ولی من همون جا بی حرکت ایستاده بودم و انگار هنوز اطمینان پیدا نکرده بودم به جمله جاوید درباره ی سونوگرافی!

جاوید که مکث من و دید سمتم برگشت و با لبخندی که کاملا ظاهری بود گفت:

_آوا عزیزم بیا دیگه!

 

دکتر که دید تردید دارم با لبخند همون طور که ایستاده بود گفت:

_عزیزم مشکلی پیش اومده!؟

 

نگاهم و با تردید به جاوید دادم که چشماش و محکم باز و بسته کرد

من به اجبار سمتشون قدم برداشتم و آروم طوری که شاید خودم فقط شنیدم گقتم:

_نه مشکلی نیست

 

کنار میز دکتر نشستم، جاویدم‌ روبه روم نشست که با صدای خانم دکتر نگاهم و بهش دادم

_پرونده های پزشک قبلیت و آوردی!؟

 

سری به چپ و راست تکون دادم که ادامه داد

_چند ماهته!؟

 

_شیش

 

ابروهاش پرید بالا

_چرا میخوای پزشکت و عوض کنی تو این ماه عزیزم!؟

 

نگاه عاجزم‌ و دادم جاوید که به جای من پاسخ داد

_راستش خانمم این چند ماه بارداریشون یکم دچار درگیری عواطف شدن یه سری مشکلاتم موجب شد نخوان برن پزشک!… حتی متاسفانه آزمایشات بارداری و اینارم ندادن

 

سری به چپ و راست تکون داد ولی من مغزم شایدم قلبم درگیر کلمه خانممی که‌ از دهنش دروامده بود شده بود… دکتر اخمی کرد و روبهم توپید

_میدونی چه ظلمی در حق اون بچه کردی ایشالا که بچت سالم باشه اما این آزمایشات و این دارو هایی که تجویز میشه به خاطر سالم بودن بیشتر بچتون

 

هیچی نگفتم که چند تا برگه جلوم گذاشت

_اینارو پر کن… بعدش سونوگرافی تا ببینیم بچه دختر یا پسر… دو قلو یا تک قلو!

 

با شنیدن دوقلو یا تک قلو نگاه ترسیدم و دادم‌ به شکمم یعنی ممکن بود دوتا باشن؟

دکتر که انگار فهمید موضوع و خندید و گفت:

_نترس شکمت جمع و جور فکر‌ نکنم دو قلو باشن!

 

نفس عمیقی کشیدم و برگه هارو از رو میز‌ برداشتم‌ و مشغول پر‌ کردنشون شدم‌ اما حرفی که دکتر زد باعث شد نگاهم و به جاوید بدم

_بچه نمی‌خواستین که این طوری این قدر سهل انگاری کردین!؟

 

جاوید خیره شد به من و انگار اونم جوابی نداشت… حقم داشت کلا دو روز بود فهمیده بود داره پدر میشه ولی من حرف حقیقت و روبه دکتر زدم

_نه! بچه نمی‌خواستیم حتی تصمیم داشتم نگهش ندارم اما…

 

نگاهم و به جاوید دادم که خیره خیره نگاهم میکرد و ادامه دادم

_اما حرفای یه دوست باعث شد نظرم‌ و عوض‌ کنم و خوشحالم هستم‌ که نگهش داشتم‌

 

_چه دوست خوبی!

 

لبخندی زدم

_آره ولی میترسم از مادر شدن سخت به نظر میاد

 

لبخند زنان گفت:

_سخت…‌وَ البته که شیرین!

 

سری تکون دادم و دوباره مشغول پر کردن اون فرم شدم و در پایان گذاشتمش رو میز دکتر که نگاه گذرایی بهش کرد و لبخند زنان به سمتی اشاره کرد

_برو آماده شو واسه سونو عزیزم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 1 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
10 ماه قبل

اها اها بسلامتی ۶پارت در مطب دکترافتادیم همگی خخخ

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
10 ماه قبل

ممنون! جمعه، پارت جدید!!

ببین حق داریم برای
حمایت حمایت!!! ✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼

سحر
سحر
10 ماه قبل

سوپرایزمون کرددی😍😍😍😍

yegan
yegan
10 ماه قبل

مرسیی ک امروز پارت گذاشتی..جاویدم ک روز ب روز بهتر میشه ایشالا😂🙂

Asal
Asal
10 ماه قبل

پارت و طولانی تر کننننننننن

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x