رمان آوای نیاز تو پارت 255

5
(2)

 

 

فکش منقبض شد که حرصی ادامه دادم

_می‌دونی!

نباید به حرف فرزان گوش میدادم اون‌ گفت بیام بهت حقیقت و بگم اون گفت تو پدر این بچه ای حق داری بدونی اون بود که گفت یه فرصت دیگه به خودتون بدید اما تو!… تو هنوز‌ همون نامرد قبلی ولی من دیگه اون آوا بی کس ساده نیستم!

می‌دونی چرا چون پشتم گرمه خیلیم گرمه پس بدون من نمیام اون آزمایشو نمی‌دم

جاوید آریانمهر من نمیام حالا میخوای باور کن این بچه برای تو میخوای نکن

 

تُن صدام رفته بود بالا و قیافه اونم سرخ شده بود اما من پشیمون نبودم از حرفام باید می‌فهمید من دیگه اون آدم سابق که از روی بی کسیم هر طور دوست داشت باهام برخورد می‌کرد نیستم

جلو اومد ولی من سر جام ایستاده بودم که سری تکون داد و‌ گفت:

_تو الان تو خونه ی من؟… به قول خودت با بچه من!… تو صورت من!… روبه روی من چه زری زدی!؟

این قدر بی حیا و کثافت شدی که اسم اون حروم زاده رو جلو من میاری میگی نخواستی میرم با اون!؟

 

ترسیده یه قدم عقب رفتم ولی نمی‌تونستم بشنوم کسی درباره ی فرزان بد بگه… خیره تو چشماش عصبی و بلند گفتم:

_من نگفتم با کسی میرم‌ گفتم بچت و اگه نخوای هستن براش پدری کنن… تو هم حق نداری راجب فرزان این طوری حرف بزنی حق نداری راجب کسی که بیشتر از تو مردونــــگی و بــــلده این طــــوری حرف بزنــــی

 

نمیدونم جملم چی داشت که با چند قدم بلند خودش و رسوند بهم فکم و مثل همیشه تو مشتش گرفت و فشرد و غرید

_آوا رو اعصاب من نرو… رو اعصــــاب من نرو لعــــنتــــی نزار دست روت بلند کنم تو میدونی سیمام قاطی کنه اسم خودمم یادم میره پس اعصاب من و خورد نــــکــــن

 

با دادی که زد تو خودم جمع شدم که ادامه داد

_تو بعد زایمانت برو گورت و گم کن با هر مرد و نامردی که دلت میخواد ولی الان وقتی ادعا داری بچه من تو شکمته حق نداری اسم هر خری و جلو من بیاری و ازش دفاعم کنی

اون بچه برای من باشه نمیزارم یک ثانیه ازم جدا شه چه برسه یکی دیگه بخواد براش پدری کنه

 

دستم و رو دستش که فکم و گرفته بود و فشار میداد گذاشتم و با چهره جمع شده از درد و با جسارت گفتم:

_میدونم چرا جز و ولز میکنی؟

مشکل تو اینه که همرو مثل خودت میبینی

جلز و ولز میکنی چون فکر میکنی با بچه تو شکمم با فرزان بودم چون خودت با ژیلا بودی در صورتی که فرزان یه نگاه بدم بهم نکردم در صورتی که اون آدمی بود که مردونگیو توش دیدم!

 

فشار دستش زیاد شد و من از اعصبانیت یه لحظه یادم رفت حرفی که میخوام بزنم یه راز بین من و فرزان و بس وَ با خشم زیاد گفتم:

_بدبخت تو خودتم به اون مدیونی!

 

با پایان جملم انگار تازه فهمیدم چی گفتم و خودشم اخماش کم‌ کم باز شد و فکم و با ضرب ول کرد نیشخند زنان گفت؛

_مدیون!؟ من!؟

من مدیون فرزان؟ چه دینی اونوقت!؟

 

نمی‌دونستم چی بگم و فقط نگاهش می‌کردم که ادامه داد

_با تــــــــوام

 

با صداش به خودم اومدم و همون طور که آب دهنم و قورت میدادم به جای این که بگم تو بچگی چه اتفاقی افتاده اون ازش بی‌خبره گفتم:

_مدیونی چون قرار بود من بچتو بکشم ولی اون نزاشت!

مدیونی چون بعد این که ولم کردی اون بود که بهم پناه داد و اون بود که از من و بچت مراقبت کرد!

مدیونی چون اگه نبود حتی نمی‌فهمیدی پدر شدی حتی مدیونی واسه خیلی چیزای دیگه!… خیلی چیزا که حتی روحتم خبر نداره حالا بازم بگو فرزان نامرده و تو مردی

 

خیره تو صورتم بود اعصبانیتش انگار فروکش کرده بود که ادامه دادم

_من نمیام و اون آزمایش لعنتی رو هم نمیدم

 

با پایان جملم پشتم و کردم که برم اما مچ دستم و گرفت… خیره شدم تو صورتش که بعد مکثی آروم گفت:

_بین من و تو فقط همین بچس!… هیچ چیز دیگمون بهم ربط نداره

فرزان و ژیلا و هر کس دیگه ای بهونس!… من و تو اشتباه کردیم حالام حاضر نیستیم همو ببخشیم پس اگه میخوای این بحثا و این دعواها تموم شه برو آماده شو بریم آزمایشگاه

 

اشک تو چشمام جمع شد که ادامه داد

_من دوست ندارم اون آزمایشو بدم تو گوگل درموردش خوندم میترسم خطرناک

 

لبشو تر کرد و خیره تو چشمام‌گفت:

_جایی که میریم معتبر… اگه جواب مثبت بود قول میدم بعدش دیگه کاری بهت نداشته باشم

 

نیشخندی تلخی زدم

_وعده جهنمی که دادیو خوب داری اجرا میکنی!

 

هیچی نگفت که مچ دستم و از دستش کشیدم بیرون و سریع از اتاق خارج‌ شدم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
10 ماه قبل

پارت پارت جدیددد 🙏🙏🙏🙏🙏

...
...
10 ماه قبل

پارت جدید نداریم؟

سارا
سارا
10 ماه قبل

بی وجودترازاین جاوید مگه باز خود نامردش

علوی
علوی
10 ماه قبل

باید بهش می‌گفت. هم در مورد اون پدربزرگ بی غیرت و عوضیش هم در مورد اون دستیار مریض بابابزرگه.

ولی وای از این رازداری و حفظ آبرو. البته اینم گفتنش بیشتر از هر کسی به خود فرزان مربوطه

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
پاسخ به  🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت، حمایت ✊✊✊✊✊

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x