رمان تارگت پارت 390

3.4
(5)

 

 

 

 

 

جوابش و ندادم که خودش ادامه داد:

– هوا یه کم دیگه تاریک می شه.. بلند شو تو رو برسونم.. بعد…

قطع شدن یه دفعه ای جمله و صدای کوروش و حس کردم.. ولی هنوز تو دنیای خودم غرق بودم و اهمیت ندادم به این که چرا حرفش و قطع کرد..

تا این که لحن پر از حرص و خشمش و شنیدم که گفت:

– این عوضی این جا چه غلطی می کنه؟

سرم و به سمتش چرخوندم که دیدم با عصبانیت خیره به یه نقطه اس و وقتی مسیر نگاهش و دنبال کردم.. چشمم به میران خورد!

با سری بالا گرفته از غرور.. بدون این که با دیدن نگاه خیره ما بخواد سرش و برگردونه.. بدون این که قصد جلو اومدن داشته باشه.. با دستای فرو رفته تو جیب شلوارش.. کنار ماشین پارک شده اش وایستاده بود..

تا این جا خود واقعیش و نشون داد و هیچ جای تعجبی نداشت.. چون میران دقیقاً همین بود و هیچ اتفاقی نمی تونست ذره ای از غرورش کم کنه.. فقط چیزی که باعث تعجبم می شد این بود که.. روی دو تا پاهاش وایستاده بود.

منی که تو برخورد قبلی.. نتونستم پاهاش و ببینم و از رانندگی نکردنش واسه خودم یه سناریوی باطل چیدم که لابد مشکلش حاد تر از این حرفاس.. حالا می دیدم که همه فکر و خیالات یک سال و نیم گذشته زندگیم.. بی خود بوده و میران.. سالم تر از هر زمان دیگه ای.. به نظر می رسید!

– کثافت حرومزاده!

عجیب بود که دیدنش نه مثل کوروش عصبیم کرد.. نه مثل دفعه پیش حالم انقدری دگرگون شد که نفهمم الآن باید چی کار کنم.

اتفاقاً برعکس.. این دو روز.. انقدر رو خودم کار کرده بودم که بدونم حرکت بعدیم چی باشه و چه جوری بهش بفهمونم که دیگه قرار نیست.. من و با روش های قبلی و تکراری.. ضربه فنی کنه!

رو همین حساب.. قبل از این که کوروش بخواد خشمش و با رفتن سمتش و درگیر شدن باهاش نشون بده.. خودم از جام بلند شدم و حین انداختن کیفم روی شونه ام رو به کوروش گفتم:

– تو برو خونه ات!

 

 

 

 

 

جمله ام و ادامه ندادم و نگاه بهت زده کوروش هم نشون می داد که فهمیده معنی ادامه جمله ام اینه که من می خوام با میران برم..

واسه همین با ناباوری لب زد:

– درین؟ می خوای چی کار کنی؟

جوابش و ندادم و بعد از نفس عمیقی که کشیدم راه افتادم سمت جایی که میران وایستاده بود و هنوز خیره و مستقیم داشت نگاهمون می کرد..

– درین؟ می خوای با این بی شرف کجا بری؟ یادت رفت حرفایی که بهت زدم و؟

بازم جوابش و ندادم که این بار برای این که صداش به گوشم برسه داد کشید:

– دریـــــن؟

ولی من دیگه به میران رسیده بودم و قصدی برای برگشتن سمت کوروش که مطمئنا از ترس درگیری و زد و خورد نزدیک نمی شد نداشتم..

کنار میران وایستادم و منتظر موندم در ماشین و باز کنه تا سوار شم و وقتی دیدم کاری نمی کنه.. سرم و بالا گرفتم که دیدم به جای من خیره به کوروشه.. اونم نه با یه نگاه معمولی.. با یه نگاه پیروز و بَرنده و یه لبخند عمیقی که مطمئن بودم کوروش و به آتیش می کشه.

در سمت من و باز کرد و بعد ماشین و دور زد تا خودش سوار شه و تو تمام این لحظات.. اون نگاه خیره و حرص درار و از کوروش نگرفت و وقتی جفتمون سوار شدیم.. با عادی ترین لحن ممکن پرسید:

– چطوری؟

با شنیدن دوباره صداش.. چشمام ناخودآگاه بسته شد و تصمیم گرفتم همون جا باهاش اتمام حجت کنم.. چون اگه می ذاشتم همین جوری حرف بزنه.. درست مثل یه جادوگر.. با حرف های خونسردانه و لحن خاصش.. من و بازم سحر می کرد و ذهنم و شست و شو می داد..

واسه همین با نهایت جدیت.. حین بستن کمربندم لب زدم:

– خوبم.. ولی تا وقتی برسیم نه می خوام چیزی بگم.. نه چیزی بشنوم!

ساکت که شد نیم نگاهی بهش انداختم که دیدم با ابروهای بالا رفته و صورتی که بیشتر حالت تمسخر داشت.. ماشین و از تو پارک درآورد و بدون حرف راه افتاد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
00

دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو 3.7 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
عاشقانه بدون متن e1638795564620

دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۳۰۲۵۷

دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و…
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۲۳۵۴۱۴۵۲۰

دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی 5 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و…
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
IMG 20210815 000728

دانلود رمان عاصی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام …
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
11 ماه قبل

ای جانم

[:
[:
11 ماه قبل

پارت جدید بزار دیگ قربونت برم[:

ستایش
ستایش
11 ماه قبل

الان ۷.۸ ماهه نخوندم تا برسه به میران
و خداروشکر بالاخرههه رسید
هردفعه فقط چشمم میوفتاد که نمیدونم علی فلان و امیر علی فلان و چی چی فلان با درینه هی حرصم میگرفت ولی پارتو با نمیکردم
که بالاخرهههه نویسنده سر عقل اومد

Nasrin
Nasrin
11 ماه قبل

خیلی مسخره شد..درین اگه نمیخواد حرفی بزنه چرا باید سوار ماشین میران بشه ؟ اگه واقعا میخواد رابطه رو کات کنه نباید اصلا سمتش بره.. ولی خب اگه هنوز دلش با میرانه دیگه آخه این که میگه نمیخوام حرفی بشنوم واقعا خیلی مسخرست اونم درحالی که نشسته تو ماشین میران و بازم اونم در حالی که اصلا میران بهش نگفت بیا برسونمت

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  Nasrin
11 ماه قبل

فمر کنم قصد داره ببرش خونش بعد ریتا رو بده بهش و بگه برای همیشه برو

علوی
علوی
11 ماه قبل

خلاصه پارت بعد: می‌بره کافی‌شاپ همیشگی، یا رستوران محل کار سابقش، دختره هم می‌گه باهات سر قرار که نیومدم، بریم خونه سگت رو تحویل بدم، شرت کم! تا دیگه از دیوار خونه نیای که سر بزنی بهش

رهاا
رهاا
پاسخ به  علوی
11 ماه قبل

چ بی مقدمه اومد ،اونم چ راحت دوباره رفت باهاش

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

وایییی فردا جمعه پارت نداریم نه 😭جای حساس یعنیییی

rihoon
rihoon
11 ماه قبل

فردام پارت بزارین جالب شد🥹

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

چشام خسته میشه از بس پارتاش طولانیه

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x