رمان تارگت پارت 392 - رمان دونی

 

 

 

 

 

کاراش در نظرم مثل فیلم های کمدی و صامت قدیمی بود که بعد از هر صحنه.. دیالوگ هاشون رو یه صفحه سیاه ظاهر می شد و دوباره می رفت رو صحنه بعدی!

الآنم میران.. بعد از بررسی و نگرفتن هیچ نتیجه ای نگاه گیجش و به چشمام دوخت و سرش و به معنی نفهمیدن به چپ و راست تکون داد..

مطمئناً اگه یه کم دیگه به این نگاه خیره ادامه می داد.. با صدای بلند می زدم زیر خنده.. واسه همین روم و برگردوندم و سعی کردم وانمود کنم که هیچ مسئله ای کنجکاوم نکرده و خدا رو شکر.. میران هم مصر بود که همچنان طبق حرفم پیش بره و لب از لب باز نکنه که چیزی نپرسید!

بقیه مسیر به فکر و خیال و پریدن از این شاخه به اون شاخه ای که همین طور توی مغزم به تعدادشون اضافه می شد گذشت..

تا این که با دیدن در آشنای خونه ای که ماشین و جلوش متوقف کرد.. به خودم اومدم و نگاه متعجبم و به سر و ته کوچه و خونه ای که محل زندگی خودم بود چرخوندم.

تا الآن فکر می کردم قراره بریم خونه خودش که هیچ توجهی به مسیر نکردم و حالا.. میران بدون این که حتی یه راهنمایی کوچیک ازم بخواد.. من و درست تا جلوی در خونه ام آورده بود.

تعجبی نداشت اونم وقتی حالا دیگه مطمئن بودم اونی که اون شب از دیوار خونه ام پایین پرید و چند ثانیه ای با ریتا وقت گذروند.. میران بود!

خواستم بپرسم چرا اومدیم این جا.. که بی خیال شدم.. مگه این جا یا اون جا بودنش فرقی داشت.. مهم کاری بود که می خواست انجام بشه!

واسه همین بدون حرف کمربند و باز کردم و پیاده شدم.. میران هم مشغول پارک کردن ماشین تو کوچه شد و من سریع در و با کلید باز کردم و رفتم تو..

حالا که داشتیم به اون لحظه حساسی که مدام تو ذهنم به تصویر کشیده بودمش نزدیک تر می شدیم.. اعصابم دوباره به هم ریخت و بی اهمیت به ریتا که با دیدن من از لونه اش بیرون اومده بود.. با قدم های بلند راه افتادم سمت خونه که بالای پله ها با شنیدن صدای میران.. به عقب برگشتم..

– سلام بابایی.. سلام دختر قشنگم.. سلام عزیزدلم..

 

 

 

 

 

برعکس من که هیچ توجهی بهش نشون نداده بودم.. میران با چنان عشقی همون جا کنار لونه ریتا نشست و مشغول بغل کردن و ناز و نوازشش شد که انگار بچه واقعیش و بعد از چند سال دوری دیده بود و حالا این شکلی داشت رفع دلتنگی می کرد.

زنجیر قلاده ریتا رو باز کرد و از جاش بلند شد و ریتا هم با حرکات عجیبی که تا حالا ازش ندیده بودم دستاش و به سینه میران چسبوند و روی دو تا پاش بلند شد!

میران به پهنای صورت می خندید.. برعکس این دو باری که تو برخورد با من لبخند زده بود و می شد هر دو بار ساختگی و هدف دار بودنش و تشخیص داد.. ولی وقتی این جوری داشت با ریتا بازی می کرد و وقت می گذروند.. انگار خود خودش شده بود و هچ چیزی نمی تونست وادار به تغییرش کنه!

دیگه نتونستم اون جا وایستم و به این همه محبت و عشقی که میران داشت خالصانه تقدیم ریتا می کرد و اونم به سبک خودش جوابش و می داد نگاه کنم.

حس حسادتی که همه وجودم و پر کرده بود.. وادارم کرد برم تو خونه و پالتوم و با حرص دربیارم و همون جا منتظر اومدن میران بشینم!

تو همون حال سعی داشتم خودم و متقاعد کنم که این حس شدید و وحشتناک.. به خاطر رابطه خوبیه که تو این یکی دو ساله با ریتا داشتم و یه جورایی دلم نمی خواست به کس دیگه ای به جز من انقدر توجه نشون بده..

شایدم.. شایدم فقط داشتم با این فکر.. خودم و متقاعد می کردم که به یه حیوون حسودیم نشده و به خاطر محبت و خنده های میران نیست که قلبم انقدر داره نامیزون می زنه!

نمی دونم چقدر گذشت.. ولی مطمئناً خیلی طول کشید تا میران بالا تنه اش و از لای در نیمه باز خونه فرستاد تو و صدام زد:

– درین؟

منم حتماً به خاطر همین طولانی شدن زمان انتظار حرصی و عصبی بودم که از رو مبل بلند شدم و با صدایی که کاملاً می لرزید گفتم:

– بیا تو.. چرا اون جا وایستادی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای جانم ریتای مهربون وبا وفا

Eli
Eli
1 سال قبل

واو چقد اتفاقای زیادی افتاددد پشمام اصن من چجوری اینارو تو ذهنم جا بدم

[:
[:
1 سال قبل

کاش بیشتر پارت بزارین🥲

[:
[:
1 سال قبل

کاش پارا گذاریو بیشتر کنین🥲

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

یعنی الان من ۲۴ ساعت منتظر بودم برا دو خط 😐😐😐 خدا توبه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x