رمان تارگت پارت 415

3.6
(5)

 

 

 

 

سریع از پله ها رفتم بالا و گل و گذاشتم رو میز وسط هال و حالا داشتم با دقت همه جاش و بررسی می کردم تا شاید یه کارت و نوشته ای لا به لاش پیدا کنم.

ولی هیچی نبود و من لحظه به لحظه داشتم گیج تر می شدم. مگه چند نفر تو زندگیم بودن که این روز و یادشون باشه و بخوان به عنوان کادو همچین چیزی بهم بدن؟

آفرین که همین چند دقیقه پیش گفت کادوم و خودش برام میاره.. کوروش که اصلاً اهل این حرفا نبود و نهایتش باهام نقدی حساب می کرد.

امیرعلی هم.. مثلاً امروز می خواست بعد از شرکت من و سورپرایز کنه که تو پیامش حتی بهم تبریکم نگفت تا قضیه برام لو نره.. بعدشم.. وقتی برای غروب قرار داشتیم لزومی نداشت کادوم و با پیک بفرسته در خونه..

فقط.. فقط می موند یه نفر!

با این فکر که یهو تو سرم شکل گرفت یه بار دیگه نگاه گیج و ناباورم و به اون سبد گل دوختم.. این بار نه به قصد پیدا کردن یه کارت یا آدرس و نام و نشون.. خودش و شکل و شمایلش بود که توجهم و جلب کرد.

من.. من یه بار دیگه یه همچین سبد گلی.. از اون آدم گرفتم.. وقتی برای اولین بار به خونه ام دعوتش کردم و اون با چیزی شبیه به این اومد و من و صد برابر بیشتر از همه رفتاراش تحت تاثیر قرار داد..

خوب یادمه یه سبد گل بود که از وسط به دو قسمت تقسیم می شد و یه قسمتش.. پر از رز قرمز بود و طرف مقابلش.. رز سفید.

این سبد گلم تقریباً شبیه به همون بود با این تفاوت که از اون بزرگ تر بود و هر دو سمتش با گل رز قرمز پر شده بود..

همین که مهر تایید این واقعیت.. که میران روز تولدم و یادش بود و به خاطرش حتی برام هدیه فرستاده بود توی ذهنم خورد.. تن بی حس شده ام و انداختم رو مبل و چشمام و با درموندگی بستم..

 

 

 

 

 

 

بعد از نفس عمیقی که کشیدم.. بوی اون گلا وارد مشامم شد و ذهنم پر کشید سمت اون شب خاص و خاطره انگیز و حرفی که میران بهم زد:

« – حقیقتاً نمی دونستم چی بخرم که دست خالی نباشم.. حس کردم چیزی که هم خودش و هم عطر و بوش.. کاملاً به خودت و شخصیتت نزدیکه.. بهترین انتخاب باشه!

– خیله قشنگه! عالیه یعنی.. حتی تو گل خریدنم سلیقه ات حرف نداره..

– دیگه این که رز گل مورد علاقه ات هست یا نه رو خودم حدس زدم.. معمولاً کسی که خودش انقدر ظریف و لطیف و شکننده باشه.. انتخاب اول و آخرش رزه! »

این حرفا.. مال میران پوشالی بود.. کسی که من و عاشق خودش کرد و بعد نقاب ساختگی رو از روی صورتش برداشت..

الآن با فرستادن این گلا و یادآوری خاطره اون شب.. می خواست چی رو ثابت کنه؟ که افکار و عقایدش نسبت به اون روزا که من و همه جوره درگیر خودش کرده بود تغییری نکرده؟

اصلاً.. اصلاً مگه همین جا.. وسط همین خونه به من نگفت که دیگه کاری باهام نداره؟ که زندگیم و بکنم؟ مگه نگفت منم اومدم که تو همین مملکت زندگیم و بکنم.. نه این که تو رو آزار بدم؟

الآن این کارش برای من.. فرقی با آزار رسوندن نداشت وقتی.. بازم داشت نه تنها ذهن و فکر که همه وجود من و درگیر خودش می کرد..

بدون این که بخواد مستقیم وارد عمل بشه و فقط با یه سری نشونه سعی داشت یه چیزایی رو بهم حالی کنه ولی در واقع بیشتر داشت من و گیج می کرد.

واسه همین.. یهو تصمیم گرفتم و از جام بلند شدم.. من دیگه توانی برای این بازی ها نداشتم. توانی برای حل معما و چیدن پازل کنار هم نداشتم.

پس باید این و به میرانم می فهموندم.. نه مثل خودش غیر مستقیم.. کاری می کردم که دیگه چاره ای نداشته باشه جز رک و پوست کنده حرف زدن و به زبون آوردن منظورش از این کارا.. که لازمه اش.. فقط پرسید یه سوال بود:

«هنوز من و دوست داری؟»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233546 1042

دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۴۳۱۱۹۹

دانلود رمان تب pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها…
دانلود رمان بوی گندم

دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

11 دیدگاه
      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید…
IMG 20230127 013752 8902 scaled

دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره!
IMG ۲۰۲۱۱۰۲۱ ۲۱۵۴۳۱ scaled

دانلود رمان اسمارتیز 5 (1)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۱۱۰۹۳۹۲۵۷

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست 5 (1)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۱۰۲۰۶

دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی…
۱۶۰۵۱۰

دانلود رمان تموم شهر خوابیدن 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
IMG 20240711 140104 027

دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد ) 4.3 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیانا
دیانا
10 ماه قبل

فاطی امروز پارت نداریم؟

Fatemeh
Fatemeh
10 ماه قبل

چرا پارت نمی ذارید!🥲

اینجانب کیوی هستمم🥝
اینجانب کیوی هستمم🥝
10 ماه قبل

درین یه جوری میگه میران نقاب زده بود ، انگار خودش رو از وسط بهشت ، از بین آدم های راستگو آوردن . خ بگو لعنتیییی خودت هم به قول خودت نقاب داشتی خووووو😐😐😐

Sama
Sama
10 ماه قبل

وای خدایا یعنی میشه زود تر جمع شه این رمانننن بره بپرسه میرانم بگه اره بعد همه چی خوب پیش بره واییی

علوی
علوی
10 ماه قبل

اگه بپرسه این سوالو، جواب راستش از سمت میران این می‌شن: «نه، دوستت ندارم. عاشقت نیستم، اینا کمه. لحظه به لحظه دارم می‌پرستمت! تنها مسکن وقت درد کشیدن‌هام نگاه کردن به تصویر لبخندته.»

Sama
Sama
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

خیلی قشنگ گفتیییی🥲امیدوارم همینطور شهه

camellia
camellia
10 ماه قبل

کُشتید.

camellia
camellia
10 ماه قبل

خو زود باش بابا.کُشاید مارو.😥

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
10 ماه قبل

سلام کاملیا جان خوبی عزیزم من نمیتونم تو رمان وان کامنت بذارم میشه شما از قاصدک بپرسیم چرا رویاهای سرگردان پارت گذاری نمیشه ممنون عزیزم

camellia
camellia
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

سلام عزیزم.باشه چشم.

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
10 ماه قبل

ممنون عزیزم خیلی لطف کردی😘

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  camellia
10 ماه قبل

کاملیا جان قاصدک سوالی که از طرف من پرسیدی رو جواب نداده میگه خودش چرا نمیپرسه والا من هر کاری میکنم نمیتونم وارد سایت رمان وان بشم نمیدونم رمز عبور چیه ایمیل میزنم باز نمیشه

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

چقد کشش میدی نویسنده

رهاا
رهاا
پاسخ به  خواننده رمان
10 ماه قبل

پارت طولانی تر لطفاا،میشه ‌بگین چقدر مونده به پایان

دیانا
دیانا
پاسخ به  رهاا
10 ماه قبل

این سوال منم هست چقدر مانده تا تموم شه

camellia
camellia
پاسخ به  دیانا
10 ماه قبل

منم همینو می خواستم بپرسم.

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x