رمان دونی

 

 

سرم آنقدر درد می کرد که انگار کسی با چماق به سر من کوبیده است.رفتم و قرص مسکن را به دهان گذاشتم.

 

چند ساعت گذشته بود.باورم نمیشد که کمتر از ۵ ساعت دیگر قراره است به رشت برویم! حرف هایم برای مادر مثل باد هوا بوده که اینهمه نادیده گرفته است‌.

 

آب سردی را نوشیدم . آب گلویم را خنک کرده بود. لیوان را در ظرف شویی گذاشتم و از آشپز خانه بیرون آمدم.

 

خواستم وارد اتاق خواب بشم که انگار کسی وارد اتاقم شود از ترسم جیغی کشیدم و که انگار کسی دهانم را گرفت و مرا برگردانند.

 

با دیدن فرید سریع او را هل دادم و با صدایی که بزور خودم شنیده ام گفتم:

 

_تو اینجا چه غلطی می کنی؟

 

کمی به من نزدیک شد .چشم هایش خنثی بود هیچ نمی‌توانستم تشخیص بدهم که او عصبی است یا ناراحت.

 

_ببینم دیروز خیلی بلبل زبونی می کردی!
الانم انگار دست از زبون درازیت بر نداشتی.

 

نفسم را تخلیه کردم و گفتم:

_منظورت از این حرفا چیه؟

 

نگاهی به اتاقم که با رنگ های قرمز و صورتی تزئین شده بود کرد و گفت:

 

_دیروز،ظهر داشتی داد میزدی که من نمیخوام با فرید ازدواج کنم و من و اجبار نکنید.هومم؟

 

و چونه ام را گرفت و بهم نزدیک شد با تموم توانم آن را به عقب هل دادم و گفتم:

 

_وقتی بهت علاقه ندارم اجباری در کار نیست!

 

_چرا هست چون من به اون چیزی که میخوام می رسم.

 

و دست هایم را محکم گرفت سعی کردم دستانش را پس بزنم اما هیچ نتوانستم حریفش بشوم:

 

_عمرا بزارم به خواستت برسی.من اینقدر ازت متنفرم که حد و اندازه نداره.

 

همانطور که با چشم های سبزش به دست هایم خیره شد پچ زد:

 

_میدونی ،خیلی بدم میاد که رو حرف من حرف میاری .

 

با لحن بیخیال آرام گفتم”به جهنم!” یهو به چشمانم خیره شد و همانطور دست هایم را محکم گرفته بود گفت:

 

_وقتی میبینم که با من همکاری نمی کنی و به حرفام گوش نمیدی دوست دارم دستات و خورد کنم.

 

و دست هایم را پیچاند از دردش شروع به ناله کردم و حرصی گفتم

 

_تو فکر می کنی من ازت می ترسم؟

 

لبخند ترسناکی زد و گفت:_باید بترسی تو مجبوری که به حرف های من گوش بدی .
تو اون روی من و ندیدی، ترنم ندیدی..

 

و دست هایم را رها کرد همانطور که با آن دستم آن را ماساژ دادم گفتم:

 

_خودکشی می کنم ،لازم باشه فرار می کنم اما باهات ازدواج..نمی کنم.

پوزخندی زد و در را باز کرد و با گفتن”بالاخره می بینیم”از اتاق خارج می‌شود.

 

زانو هایم خالی می‌شود و در کف زمین می نشینم. آنقدر دست هایم را محکم گرفته بود و پیچاند که یک لحطه انگار تکه ای از جانم را گرفته اند.همانطور که ماساژ دادم دیدم

 

که کمی دست هایم کبود شده دندانم را با حرص سابیدم.”بهت نشون میدم ….آقا فرید،که برد با منه..!”

 

♧بچه ها با امتیاز دادن ،بهم نشون بدید کیا میخونن❤️♧

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عرشیا خوب
عرشیا خوب
1 سال قبل

عالی بود هروز پارت بزارید

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل

ایش پسره ی از خود راضی🤮🤧

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x