رمان رسپینا پارت 38 - رمان دونی

 

وسایلم رو گوشه ای گذاشتم و لباسامو با لباسای راحتی و گشاد عوض کردم و شروع کردم به تمیز کردن خونه .
با تمیز شدن کامل خونه روی مبل نشستم و زنگ زدم سفارش غذا دادم
شاید عرفان خبری تزش داشت ، دو دل نگاهی به گوشی انداختم ، یعنی میتونستم خبری ازش بگیرم؟ بدونم خوبه؟
چشمام رو بستم سرمو تکیه دادم به پشتی مبل ، دلتنگی داشت خفم میکرد ، برای اینکه حواسم رو پرت کنم رفتم سمت وسایلام و بردمشون تو اتاقی که گذاشته بود واسه ی من ، اتاقی که کلی دیوونه بازی در اوردیم ، اون زمانا عاشق رنگ بنفش بودم و رنگ بنفش گرفته بودیم رنگ کنیم ، سه تا دیوارا رو تمیز رنگ کردیم آخری رو اسم جفتمون رو نوشته بودیم با شکل قلب و جای دست و کمی رنگ پاشیده بودیم رو دیوار و باحال شده بود ، چقدر ذوق داشتم
فرش بنفش و تخت و میز آرایشی سفید و یه کمد دیواری سفید که روی اون هم با رنگ شکلکای بامزه کشیده بودیم ، پا به پام بچگی کرده بود ، میدونست عاشق چه چیزایی ام و تک تک برام فراهم کرد ، چیزایی که حتی نتونستم به خانوادم بگم یا نشون بدم که همچین چیزایی میخوام ، اومد تو زندگیمو شد مثل معجزه .
هیچوقت قرار نبود شب تا دیر وقت اینجا بمونم این اتاقو هم درست کرد چون معتقد بود ازدواج که کنه باید پیشش زندگی کنم .
اتاق یه تراس کوچولو داشت که پره گل و گیاه کرده بودیمش و تک تکشون پژمرده شده بودن روی تخت دراز کشیدم و به سقفش نگاه کردم ، سر مسخره بازی گفته بودم دوس دارم پر بشه از اکلیل و تزئینات بنفش که آویزون باشن و یه هفته نشده بود بیام و وقتی اومدم با دیدن سقف همون چیزایی که گفتم بودم تعجب کرده بودم ، کل اتاق بنفش و سفید بود و بچگونه ، شبیه رویای بچگیم
پالت کنار تختمو سبز کرده بود ، میدونست رنگ سبزو زیاد دوس ندارم و از قصد انجام داده بود با کلی مجسمه و گوی ، که هدیه بود تا اون پالت رو جبران کنه .
با یاد آوری خاطرات سرم درد میکرد بلند شدم نشستم و با دلتنگی نگامو رو کل اتاق گذروندمو و رفتم بیرون از اتاق ، اتاق رو به روییم اتاق اون بود ، هنوز یه سری از لباساش عطراش و وسایلش اینجا بودن ، اتاق خودش مطلق خاکستری بود ، یه بار پرسیده بودم و با خنده گفته بود
«زندگی منو سوزونده و خاکسترم مونده »
رفتم سمت اسپیکرش و همون آهنگی که بود رو پلی کردم ، آخرین آهنگی که گوش داده

زیر بارون نفساتو دوس دارم
عطر خوب تورو بارون میگیره
با تو زندگیم چه رویایی میشه
با تو این قلب یخی جون میگیره
دوس دارم تموم لحظاتمو با تو باشم

……..(آهنگ قلب یخی _مازیار فلاحی )
با آهنگی که پخش شد نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم ، دلتنگی داشت خفم میکرد ، دست گذاشته بود رو گلوم و فشار میداد.
با صدای زنگ خونه آهنگو کم کردم اشکامو پاک کردم ، هول هولی شال انداختم سرمو رفتم در رو باز کردم غذا رو آورده بودن
تحویل گرفتم اما میلی به خوردن نداشتم
غذارو گذاشتم کابینتا و سعی کردم فکرمو پرت کنم از همه چی
وسایلم رو مرتب چیدم و وسایل فردارو آماده کردم و بزور دو قاشق از غذا رو خوردم تا ضعف نکنم ظرفی که درآورده بودم رو شستم و رفتم سمت اتاق تا بخابم اما یه چیزی ته دلم رو قلقلک میداد از عرفان بپرسم شاید خبر داشته باشه …
گوشی به دست رفتم سمت تخت و نشستم
مردد پیامی که میخواستم رو هی تایپ کردم و پاک کردم اما در نهایت سند رو زدم
_ تو خبری از شاهین داری؟ کسی که دو ساله ندارمش؟ ….
(من پیامای شمارو زیر رمانم خوندم و لازم دیدم یه توضیح کوتاه بدم ،
من برای کنکورم مجبور شدم برم چون روزای حساسی بود ، یه روزم گوشیم متاسفانه داده بودم درست کنن و نتونستم پارت بدم قبل این دو مورد و بعدش سعی کردم پارت سر موقع باشه ، سرموقع هم گذاشته شده پارت ۳۷ هم ساعت ۱۰ صبح امروز گذاشته شده بود 🙂🤍)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ghazaleh Behzad
Ghazaleh Behzad
2 سال قبل

نویسنده جان خسته نباشی❤
مرسی امشب دو پارت گذاشتی
رمانت خیلی قشنگه. 🥺❤

سوگل
سوگل
2 سال قبل

💛💛💛

ادا
ادا
2 سال قبل

رسپینا و بقیه روذاشتی ولی دلارای و ناسپاس رو نذاشتی نامرد😥☹

همچو دُر
همچو دُر
2 سال قبل
پاسخ به  ادا

عزیزم ایشون فقط رمان رسپینا رو پارت گزاری میکنن
رمان دلارای و ناسپاس و فاطمه جون پارت گزاری میکنن

مهسا
2 سال قبل

بوسه بر گیسوی یار رو نذاشتی

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x