سرش و با بغض تکون داد و خواست از بغلم بیرون بپره ولی نزاشتم و سفت گرفتمش؛ زد زیر گریه! بلند و پر از هق هق های ریز؛ گریه اش روی مخم میرفت.
تنش و محکم تر گرفتم و لاله گوشش و زبون زدم تا بدنش شل شه
بازوش و تکون داد و نالون زیر لب گفت : – ولم کن! چرا اصلا برگشتی؟ میرفتی همون جهنم دره ای که بودی!
حواسم نبود و با این حرفاش عصبی دستش و فشار دادم که آخ بلندی گفت.
تازه نگاهم به دستش افتاد و فهمیدم دستی که سرم توش بوده رو فشار دادم.
چشمام و محکم روی هم فشار دادم و پوف بلندی کشیدم انقدر دست و پا میزد که کنترلم و از دست دادم!
آروم برای این که از دلش دربیارم دستش و توی دستم گرفتم و لب زدم :
– ببخشید؛ عصبی شدم یه لحظه نفهمیدم چی شد! دستت درد گرفت حالت خوبه؟
بغض کرده نگاهش و ازم و گرفت و لجوج گفت : خیلی درد داشت حتي وقتی داشتی بخیه میزدی! چرا بیهوشم نکردی خوشت میاد درد بکشم نه؟!
سرم و تکون دادم؛ غمگین شدم فکر میکردم بی هوش شده ولی بیدار بود و میفهمید دارم چی کار میکنم. لعنت بهم!
باید دارو بیهوشی میگرفتم… ولی تا اون موقع از دست میرفت!
سرم و برای اولین بار جلوش پایین گرفتم و لب زدم :
– ببخشید ولی تا من میرفتم معلوم نبود چه بلایی به سرت میاد! مجبور شدم.
میدونم نباید تنهات میزاشتم ولی اگه میموندم بدتر دعوامون میشد.
چرا این کار و کردی ساغر؟ من یه حرفی زدم! یه زری زدم! گفتم تو اون کار و کردی کاش ناقص شم ولی تو چرا این کار و کردی؟!
بس کن ساغر کی میخوای بزرگ شی؟ تازه حالت بهتر شده نمیخوام اذیتت کنم بخواب یکم.
میدونم درد داشتی ولی گفتم تقصیر منم نبود در ضمن من سادیسمی نیستم که از شکنجه شدنت لذت ببرم! اوکی؟!
هوف کلافه ای کشیدم و از کنارش بلند شدم که زیر ملافه رفت و خودش و بیشتر پنهان کرد؛
در همون حال صدای گریه اش به گوشم رسید و باعث شد بلند تر پوف کلافه بکشم! نمیدونم چرا؟!
چرا باید با صدای گریه اش کلافه بشم و با زدن رگش اون قدر عصبی شم؟!
نمیخواستم فکرای مسموم اذیتم کنه پس به این ربط دارم که منم آدم هستم و برای ساغر فقط نگران شدم!
مثل هر انسانی که اگر جای من بود براش نگران میشد.
آمپول مسکن و آرامش بخشی برداشتم و با مایه اش و سوزنش به سمت ساغر رفتم و کنارش نشستم.
ملافه رو از روی سرش کنار کشیدم و لبخند آرومی بهش زدم تا نترسه و لب زدم :
– به شکم دراز بکش سرمت که تموم شده یه آمپول مسکن بهت بزنم کم کم درد دستت شروع میشه!
با شنیدن جمله درد دستت به وضوح چشماش ترسیده شد و لبش و گاز گرفت و گفت :
– نمیخواد! من… من حوصله ندارم لطفا برو بیرون.
فهمیدم که ترسید اگه هوشیاری کامل موقع بخیه زدن داشت الان عمرا از آمپول ساده ای مثل این که تو دستم بو میترسید!
آروم آروم نوازشش کردم تا روی شکم بخوابه.
کمر لخت و سفیدش و دست کشیدم و باسنش و نوازش کردم. انگار که خوشش اومده باشه ناله ای از خوشحالی کرد و با لبخندی رو شکمش خوابید.
– چی شد نیشت باز شد ساغر خانم! شراب نابِ هامون!
جمله دوم و در حالی که تن صدام پایین تر بود لب زدم و خداروشکر کردم که ساغر نشنیده.
چیزی نگفت و باز اخم کرد؛ باید ناز این جوجه رو میکشیدم؟
یادمه وقتی گیتی ناز میاومد و دوست داشت نازش و بکشم زود تر یه کاری میکردم از سرم باز بشه. ولی مگه میشد؟ میشد ساغر و بزارم جای گیتی؟ اصلا چرا ذوق داشتم برای ناز کشیدن این جوجه ناز و نرم؟!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
من گیر کردم!
کوجا گیر کردی ژیگر
تو شبی که گفتی باید جدا شیم!
کییییی من؟؟
🤣😂🤣😂😳😳😳😳😳😳😳😳😳
کِیییی😂😂🤣
چقدر ساغر داره لوس میشه تو این پارت ها
اهه از چشمم داره میفتته رمان!!
سلام این رمانی ک دارید میخونید قشنگه یعنی ارزش خوندن داره چون من فقط یدونه رمانو انلاین میخونم ک اون دیگ حرف نداره و ب واقعیت هم خیلی نزدیکه جوریکه فک کنی این مشکل برا خودت اتفاق افتاده و نویسندشم هر کی ک بوده مخ بوده و منم تاییدش میکنم برا همین میخام بدونم این رمان تو چ سبکیه چون من هر رمانی ک گیرم بیادو نمیخونم.نظرتونو بم بگید.mer30
اسم رمانی که گفتی چیه
کیانا این لینک چت رومه اگه پیدا نکردی:
.
.
https://romandoni2.xyz/%da%86%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d9%85-%db%b1%db%b1%db%b8/
وای مرسی
عه اومدی عشقه من؟!
من هستم تو و مهدیس نیستید😂😅🤣
دلم براتون تنگیده بودا
اخ منم دلم تنگ شده بود!
.
.
من و مهدیس کنکور داشتیم
کییییی من؟؟
🤣😂🤣😂😳😳😳😳😳😳😳😳😳
کِیییی😂😂🤣
وای ترسناک بود؟؟
خوب دادید؟؟
😍😍🤩🤩🤩🤩
کیانااااااااا
.
.
مهدیسسسس
من که کلا یادم رفته بود همچین رمانی هست داستانش چی بود اصلا پارت قبل بخونم یادم بیاد
بسی چرت چرا فاز شخصیتا معلوم نیس😐
داره کم کم به سمت (چه رمان مزخرفی) میره😂
خیلی وقته به این سمت رفتهه!
سلام!
آیلینمممممم
جونممممممممم الی!
بعد دو هفته اومدم با این ذهنیت که الان نویسنده حداقل ۵ پارت نوشته ،بعد اومد میبینم دو تا پارت کلا نوشته،اونم با زور ۱۵ خط!! واقعا یکم ارزش قائل نیستن واسه خواننده
هیعععععع
نویسنده خودش هم نمیدونه چی داره مینویسه والاااااااا
بچه کلاس هفتم که تازه داره انشا نوشتن یاد میگرع حد عقل یک بار پاک نویس میکنه میخونه که متن با هم همخوانی داشته باشن ولی ماشاالله نویسنده این رمان هر چی اون لحظه عشقش رسید مینویسه
بعد یک قرن اومده دو خط نوشته
خسته نباشید دلاور خدا قوت قهرمان جوان مرد
عالی خستع نباشی!
عه عجبا میگه من هم آدمم فقط نگران شدم بعد پارت پیش گفت عشقم نمدونم چی چی😐😂😂🤣🤣😑😑😉
اه چرا دیگه کسی نی حوصلم سریده
سلام
سلام بر تو ای غُضمیت جوان😂😂😜