رمان عشق با چاشنی خطر پارت 80 - رمان دونی

 

 

وارد خونه شدیم و آراد ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم

حالا که بین درخت هام میبینم که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده. چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. چشمامو که باز کردم دیدم آقاجون از خونه خودش بیرون اومد و داره میره سمت خونه ما یعنی اونم امروز هست؟ آخه چرا؟

با آراد و عسل راه افتادیم سمت خونه و دم در خونه رسیدیم به آقاجون

_سلام آقاجون

عسل:سلام

آراد با نیش باز گفت

آراد:به به پیرمرد محل چطوری ریش سفید؟

آقاجون همچین برگشت سمتش که آراد سریع خودشو جمع کرد و زیر لب جوری که همه مون بشنویم گفت:خب پیر شدی دیگه من چیکار کنم؟

آقاجون دیگه بهش محل نداد

آقاجون:سلام شوهرت کو

ایشششش

_شرکته میاد حالا

آقاجون سرشو تکون داد که زنگ رو زدم.

مامان درو باز کرد که اول آقاجون رفت تو بعد من

_سلام مامان خوشگلم

مامان دلخور گفت

مامان:سلام

_چیزی شده مامان؟

مامان:تو چند وقته ازدواج کردی هان؟ از اون روز تا حالا نه به من زنگ زدی نه اومدی خونه نمیگی من دلم برات تنگ میشه؟

_ببخشید مامان این چند روز خیلی سرم شلوغ بود بعدم اشکی بخاطر قولی که بهت داده هر روز منو مجبور میکنه برم دانشگاه بخاطر همین اصلا نتونستم بیام

مامان لبخند زد و با ذوق گفت

مامان:از تو که خیری ندیدم ولی انگاری دامادم داره جبران میکنه

صدای خنده ی عسل و آراد از پشت سرم بلند شد که اعتراض کردم

_مامااان

مامان:مگه دروغ میگه حالا برو کنار ببینم دامادم کو

مامان بیرون رو نگاه کرد و وقتی دید اشکی نیست گفت

مامان:دامادم کو چرا نیست؟

_مامان من ناراحت نمیشم اگه بگی بچه تون نیستم و از تو چوب برداشتینم

مامان: قبلا هم جلوی اشکان بهت گفتم که از تو چوب بردنداشتم بلکه تو سطل زباله بودی

آراد:مامان خیلی ماهی هه هه هه هه هه

آراد داشت میخندید که برگشتم سمتش و با تمام بدجنسی گفتم

_تو کارت به من گیر بود هان؟ به من چه

و بعدم زودتر رفتم تو خونه که بابا هم اومده بود سریع کنارش نشستم

_سلام باباجون خودم

بابا:سل…….

بابا داشت حرف میزد که دستم با شدت کشیده شد که دیدم این آراد اسگله و داره سریع از پله ها میره بالا و منم دنبالش

بابا:کجا میبری دخترمو؟

آراد:سریع پسش میدم

رفت تو اتاقش و منم دنبالش رفتم تو اتاق و بعد در رو بست

آراد:شوخی کردی دیگه؟

آراد عصبی بود و چهرش ناراحت تا حالا اینجوری ندیده بودمش و من شوخی کرده بودم و اون خیلی جدیش گرفته بود

_آره

آراد نشست روی تختش

آراد:دیگه با من از این شوخیا نکن آرام

_بی جنبه شدی داداش

آراد:من بدون مهشید نمیتونم، میمیرم آرام.

_مطمئن باش مامانو راضی میکنم ولی بابا چی؟ نظرش چیه؟

آراد:بابا چیزی نمیگه خودت که میدونی بابا همیشه به حرف مامان گوش میده و تمام مشکل من خود مامانه که راضی نمیشه

_راضی میشه من راضیش میکنم حالا هم بلند شو بریم بیرون

از اتاق اومدیم بیرون که عسل پشت در وایساده بود

_چته تو؟

عسل:هیچی

دستشو گرفتم و کشیدمش سمت اتاقم و وارد اتاق شدیم و درو بستم و روی تخت نشستیم

_بگو میشنوم

عسل:گفتم که چیزی نیست

_میگی یا به راه های دیگه برای به حرف اوردنت فکر کنم

عسل:هیچی فقط اینکه من تو و آراد از بچگی با هم بزرگ شدیم و شما دوتا شدید خواهر و برادرم اماحالا تو که رفتی قاطی مرغا این آرادم که داره میره فقط من تنها موندم

_این که ناراحتی نداره تو هم با ممد به زودی میاین قاطی مرغا

اسم ممد که اومد عسل زد زیر گریه. اخمام رفت تو هم و جدی شدم

_چی شده عسل؟؟؟

عسل:چند روز پیش بهث مون شد و دیگه باهم حرف نزدیم و امروز هم که بهش زنگ زدم جواب تماسام رو نداد

_شاید نفهمیده شاید گوشی شو تو خونه جا گذاشته باشه

عسل:نمیدونم ولی اگه ازم خسته شده باشه چی؟ ارام من هیچ وقت اینجوری نبودم درسته که تا الان با پسر های زیادی دوست بودم و بعد ولشون کردم اما اینبار فرق داره نمیتونم از ممد جدا بشم آرام

_من از اشکی درموردش میپرسم. تو هم فعلا بهش فکر نکن باشه؟

عسل سرشو تکون داد اما میدونم که نمیتونست فکر نکنه

_بلند شو یه آبی به صورتت بزن بریم بیرون

عسل بلند شد رفت سمت دستشویی و سریع برگشت بلند شدم و دوباره برگشتیم پایین که اشکی هم اومده بود و اصلا هم اثری از اون غم و اندوه دیشب خبری نبود. چه خوب میتونست احساساتشو پشت اون نقاب بی تفاوتیش پنهان کنه.

لبخندی زدم و با خوشحالی رفتم سمتش و کنارش نشستم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
1 سال قبل

مادرا همیشه دامادشون رو بیشتر از دخترشون دوست دارن

M.h
M.h
1 سال قبل

خیلی کمه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x