6 دیدگاه

رمان نفوذی پارت 3

5
(2)

 

“هانا”

بعد از خدافظی از سوگل،شبنمُ رسوندم خونه‌ و ماشینُ به سمت خونه روندم. تو فکر این بودم که حالا به مامان چی بگم؟

راستشو بگم؟

آره راستشو میگم،میگم حواسم به ساعت نبود.

امیدوارم قانع بشه!

 

*************

ماشینُ توی پارکینگ پارک کردم و ماشینو قفل کردم.

خم شده بودم داشتم بند کفشامو باز میکردم.

دقیق ۹۰ درجه خم شده بودم که درِ خونه باز شد و دو جفت پا جلوم ایستاد!

سرمو بلند کردم که دیدم مامان دستاشو به هم گره زده و اخم توی صورتش نمایان بود.

سریع صاف ایستادم که مامان گفت:

_تا این وقت شب کجا بودی ور پریده؟؟

حالتِ چشمامو مثلِ گربه لوس کردم و با این پاُ اون پا کردن گفتم:

_اممم…مامان راستشو بخوای اصلا حواسم به ساعت نبود وقتی متوجه شدم که ساعت ۹ بود.

صورتمو مظلوم کردم مثل بچه های دو ساله و ادامه دادم:

مامان باور کن اصلا حواسم به ساعت نبود.

مامانم ابرو سمت چپشو بالا داد و گفت:

یعنی باور کنم که حواست به ساعت نبوده؟!

 

-اره مامان ،بخدا ساعت از دستم در رفت یهو متوجه شدم که ساعت ۹ بود.

باشه این دفعه رو نادیده میگیرم.

لبخند دندون نمایی زدم و سه پله که فاصله بینمون بودُ بالا رفتم و دستامو دور گردن مامان انداختم و محکم گونشو بوسیدم و با لبخندی که روی لبم بود گفتم:

 

_آیییی…قربونت برم مامان

 

مامان کمی ازم فاصله گرفت و دستشو روی گونش گذاشت و با کمی اخم گفت:

تفیم کردی دختر از دستِ لوس بازی های تو هانا!!

خنده ای کردم و از کنار مامان رد شدم‌.

بوی غذای مامان توی خونه پیچیده بود نفس عمیقی کشیدم که بوی خوب غذای مامان وارد ریه هام شد.

مامان از کنارم رد شد و به طرف آشپز خونه رفت.

که نجوا کردم:

_مامان شام چی داریم؟!

مامان همونجور که پشتش به من بود گفت:

_زرشک پلو با مرغ..

_پس منم برم لباسمو عوض کنم و یه دوش بگیرم که دارم از گشنگی میمیرم!

پله هارو تند بالا رفتمُ وارد اتاقم که شدم کیفمو روی تخت پرت کردم و از توی کمد لباس برای خودم دراوردم و روی تخت گذاشتم و حموم رفتم

 

*********

لباسامو پوشیدم و موهامُ سوشوار کردم و دم اسبی موهامُ بستمُ رفتم پایین مامانم داشت وسایلِ شامُ آماده میکرد و بابا هم که تازه از شرکت اومده بود روی مبل توی سالن نشسته بود.

با خوش رویی گفتم:

_سلام بابا خسته نباشی…

 

بابا سرشو به طرفم برگردوند و لبخندی زد و گفت:

 

_سلام عزیزم،سلامت باشی دخترم…

 

آرمان هم که مثل همیشه روی مبل نشسته بود و سرش توی گوشیش بود اما این دفعه انگار اخماش تو هم بود!

رو به مامان گفتم:

 

_کمک میخوایی مامان ؟!

مامانم لبخندی زد و گفت:

 

_نیکی و پرسش؟

بشقابارو بزار رو میز

 

خندیدم و گفتم:

 

_چشم مامان

 

بعد از شام کمک مامان کردم چشمام دیگه داشت از بی خوابی میسوخت به سمت اتاقم رفتم و پله هارو اروم بالا رفتم جون تو تنم دیگه نبود.

هنوز پام به پله اخری نرسیده بود که با حرف ارمان همونجا ایستادم.

 

_هانا

 

به سمتش برگشتم و گفتم:

 

_جانم؟

 

انگار نگران بود!

تا حالا این همه حالشو گرفته ندیده بودم.

با نگرانی گفتم:

 

_چیزی شده؟!

 

_تو خبری از باران نداری؟؟

 

پله های بالا رفته رو پایین اومدم و کنارش ایستادم و لب زدم:

_نه خبری ازش ندارم چیزی شده مگه؟اتفاقی افتاده؟

 

کلافه نفسشو بیرون فرستاد و گفت:

_نه چیزی نشده.

و به سمت اتاقش رفت

نمیدونم چرا حالش اینقدر گرفته بود؟!

منم نگران کرد!

بهتره برم به باران یه زنگ بزنم

پله هارو بالا رفتم و وارد اتاقم شدم و گوشیمو از روی تختم برداشتم.

دو دل بودم این وقت شب زنگ بزنم یا نه؟

ولی خب نگران شدم با دیدنِ حال آرمان بیشتر نگران شدم،شمارشو گرفتم

ولی گوشیش خاموش بود!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230127 013604 6622

دانلود رمان شوهر آهو خانم 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۸ ۱۷۱۷۲۴۵۸۱

دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۸۴۱۴۵۸

دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق…
IMG 20230128 233633 5352

دانلود رمان کابوک 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.2 (17)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
InShot ۲۰۲۳۰۲۲۶ ۱۲۴۶۳۴۱۷۸

دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی…
IMG ۲۰۲۴۰۳۳۰ ۰۱۳۴۳۶

دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 3.6 (16)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۸ ۱۷۴۷۲۵۸۴۲

دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تینا
تینا
3 سال قبل

عزیزم رمانت خیلی قشنگ بود من جلد اول و دوم رو خوندم و منتظر جلد سومش هستم میخوام ببینم امیرعلی و دلارام چی میشه آخرش ، کی بود که داشت زندگیشون رو نابود میکرد ؟

لیلا
لیلا
4 سال قبل

چرا انقد کمه پارت هاش

Artamis
Artamis
پاسخ به  لیلا
4 سال قبل

هانا اجیییییییییی حاللللل کردمممممم مرسیییییی اززز رمانتتتتت آفریننننننن

جیگرررر قلمت عالیههه

Hana
Hana
پاسخ به  Artamis
4 سال قبل

ممنون ابجی نسترن جان…

Hana
Hana
4 سال قبل

ابجی تینا اول مرسی که رمانم خوندی بعد…ابجی اروم وایسا با هم میریم جلو…

.Tina.
.Tina.
4 سال قبل

صلاعم هانا جوون
رمانت مث دو پارت قبل عاالی بود عزیزم فقد پارت بعد بگو ک باران کیه عزیز دلم😘❤
مهربون کی بودم منننن😁

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x