رمان گرداب پارت 248 - رمان دونی

رمان گرداب پارت 248

 

سرگرد دستش رو برای سورن بلند کرد و ازش خواست سکوت کنه و بعد خودش رو به پرند گفت:
-خیلی خب..اینو وقتی یادت اومد برامون تعریف میکنی..حالا از لحظه ای که از خونه بیرون رفتی بهمون بگو چه اتفاقی افتاد….

با اخم های توی هم و محکم ادامه داد:
-لحظه به لحظه ای که از خونه بیرون رفتی رو تعریف کن..وقتی از خونه خارج شدی چه اتفاقی افتاد؟…

پرند با استرس دوباره زبون روی لبش کشید و اهسته گفت:
-یادمه با عجله از خونه بیرون رفتم..سرکوچه سوار یه تاکسی شدم…

سرگرد میون حرفش اومد و گفت:
-سوار تاکسی های داخل شهری شدی یا ماشین شخصی بود؟…

-سوار تاکسی شدم..

سرگرد سری به تایید تکون داد و گفت:
-صورت راننده یادت میاد؟..

-نه به صورتش دقت نکردم..

-خیلی خب..بعدش چی شد؟..

پرند با بی حالی و نفس بریده ماسک رو روی صورتش گذاشت و چند نفس عمیق کشید…

سورن با نگرانی خودش رو به کنار تخت رسوند و گفت:
-خوبی پرند؟..

پرند سرش رو تکون داد و باز چند نفس عمیق کشید و بعد دوباره ماسک رو پایین اورد و گفت:
-از داخل گوشیم یه ادرس رو خوندم و بهش گفتم..

سرگرد توی جاش جابه جا شد و گفت:
-ادرس کجا بود؟..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [09/09/1401 11:30 ب.ظ]
#پارت1482

پرند گیج به سرگرد نگاه کرد و بعد با ترس نگاهش رو به سمت سورن چرخوند…

سورن با مهربونی گفت:
-جونم..بگو تاکسی کجا بردت؟..

بغض پرند ترکید و نالید:
-یادم نیست..

نگاه وحشت زده ی سورن به سمت سرگرد چرخید و گفت:
-یعنی چی..چرا یادش نمیاد؟..

سرگرد دستش رو بالا برد و سورن رو به ارامش دعوت کرد…

بعد دوباره به پرند نگاه کرد و گفت:
-دخترم اروم باش..خوب فکر کن..عجله نداریم..راحت فکر کن و بعد هرچی یادت اومد برامون تعریف کن….

پرند با گریه چشم هاش رو بست و شروع کرد به فکر کردن…

همه سکوت کرده بودن و منتظر به پرند نگاه می کردن..

سکوت کل اتاق رو گرفته بود و حتی اروم نفس می کشیدن تا صدای نفسشون تمرکز پرند رو بهم نزنه…

سورن با جفت دست هاش موهاش رو چنگ زده بود و با ترس به پرند نگاه می کرد…

کمی که گذشت بالاخره پرند چشم های خیسش رو باز کرد و دستی که سرم بهش وصل بود رو بالا برد و روی سرش گذاشت….

با بغض و وحشت زده به سورن نگاه کرد و گفت:
-من چم شده؟..

سورن کمی خم شد به طرفش و با نگرانی گفت:
-چی شده؟..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [10/09/1401 11:18 ب.ظ]
#پارت1483

پرند با کف دستش ضربه ی ارومی به سرش زد و با گریه گفت:
-چرا هیچی یادم نمیاد..چم شده..

سورن با نگرانی نگاهش کرد و برای اینکه ارومش کنه گفت:
-چیزی نیست..طبیعیه..خوب میشی..

پرند این دفعه به سرگرد و کیان نگاه کرد و دوباره ضربه ای به سرش زد و با گریه گفت:
-هیچی یادم نمیاد..یادم نیست چه بلایی سرم اومده..یادم نمیاد…

قبل از اینکه کسی بتونه چیزی بگه،.ضربه ی محکم تری به سر خودش زد و با همون حال تکرار کرد:
-یادم نمیاد..یادم نمیاد..

صداش کم کم بالا رفت و شروع کرد به جیغ زدن و مشت زدن به سر خودش…

سورن و کیان خشکشون زده بود و تا به خودشون بجنبن، مشت های پرند به سرش شدیدتر شد و صدای جیغش بالاتر رفت:
-یادم نیست..یادم نیست..یادم..

سوزن سرم از دستش دراومد و توی یک لحظه دستش غرق خون شد و همچنان به سر خودش مشت میزد و جمله ی “یادم نمیاد” رو با جیغ و گریه تکرار می کرد…..

سورن حیرت زده و با وحشت خم شد و سعی کرد جلوی مشت های پرند رو بگیره…

دست خون الودش رو گرفت و از سرش جدا کرد و کیان دوید طرف زنگ داخل اتاق و شروع کرد به فشردن زنگ تا پرستارها بیان….

پرند انگار دیوونه شده بود و کل اتاق رو صدای جیغ هاش پر کرده بود…

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [12/09/1401 10:08 ب.ظ]
#پارت1484

سورن دست پرند رو کنار بدنش نگه داشت و با اون یکی دستش ماسک رو به سختی روی صورتش گذاشت….

پرند با جیغ تقلا می کرد تا دستش رو ازاد کنه و سر دردناکش رو محکم به چپ و راست تکون میداد…

سورن اون یکی دستش رو یک طرف صورت پرند گذاشت و سعی کرد جلوی حرکت سرش رو بگیره و با داد گفت:
-پرند..عزیزم اروم باش..چیزی نیست..خوب میشی..اروم باش..پرند…

سعی می کرد جلوی حرکت سر و دست پرند رو بگیره اما اون حتی از زیر ماسک هم جیغ و زار میزد و چشم هاش رو بسته بود….

سورن سرش رو خم کرد تو صورت پرند و بلند کرد:
-قربونت برم اروم بگیر..عزیزم..

سرگرد با سرعت به سمت در رفت تا خودش پرستارها رو خبر کنه اما همین که در رو باز کرد، دوتا پرستار که تازه رسیده بودن هجوم بردن داخل اتاق…..

کیان با عصبانیت فریاد زد:
-کجایین شما..دو ساعته دارم زنگ رو میزنم..

پرستارها بی توجه به سمت پرند رفتن و یکیشون امپولی که دستش بود رو سریع به دست پرند تزریق کرد و اون یکی به سمت سرمی که در اومده بود رفت…..

ارامبخشی که بهش تزریق کردن انقدر قوی بود که اروم اروم صدای جیغ پرند کم شد و بدنش از حرکت ایستاد….

خیلی زود سکوت کل اتاق رو گرفت و پرند به خواب رفت..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [13/09/1401 10:32 ب.ظ]
#پارت1485

سورن پرند رو ول کرد و عقب عقب رفت و به دیوار تکیه داد…

با چشم های وحشت زده و نم دار به پرند خیره شد و رو به پرستارها گفت:
-این چی بود..چه بلایی سرش اومده؟..

پرستاری که مشغول پاک کردن خون از روی دست پرند و وصل کردن دوباره ی سرم بود سکوت کرد…

اون یکی پرستاد ماسک روی صورت پرند رو درست کرد و رو به سورن گفت:
-بهش شوک وارد شد..چی بهش گفتین؟..

کیان با نگرانی گفت:
-سرگرد چندتا سوال درمورد اتفاقی که براش افتاده پرسید…

سورن به پرستارها نگاه کرد و در ادامه ی حرف کیان گفت:
-اما هیچی یادش نبود..هرچی فکر کرد چیزی یادش نیومد و بعدم به این حال افتاد…

پرستار سری به تاسف تکون داد و گفت:
-من به دکتر اطلاع میدم..شما هم با دکترش صحبت کنین..ایشون براتون توضیح میدن…

کیان سریع گفت:
-دکتر کجاست؟..

-من باهاشون صحبت میکنم و بهتون اطلاع میدم کِی برین پیششون…

کیان و سورن بهم نگاه کرد و سورن با وحشت گفت:
-داشت سکته می کرد..این چی بود دیگه..

کیان سرش رو پایین انداخت و سورن این دفعه به سرگرد نگاه کرد و با بغض و استیصال گفت:
-چه غلطی بکنم حالا..چرا هیچی یادش نبود..

سرگرد با تاسف و بی حرف سری تکون داد و سورن پس سرش رو به دیوار کوبید و با قلبی که محکم خودش رو به در و دیوار سینه ش میزد، چشم هاش رو بست……

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 112

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
11 ماه قبل

این سهم خسیس بازی رو بزارید کناراگرم نظرنویسنده هاست بگین پول واریز کنیم حسابشون خستمون کردید با این اشتراک مزخرفتون ازاول میزاشتیدتا هیچ رمانیونخونیم نه الان که وسط رماناست وقسمتا حساسشون

...
...
11 ماه قبل

چرا رمان وان نمیاره؟
میشه درستش کنید زودتر

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

تو ایمیلم هم پیام اومده که از 18دی ماه اشتراک گرفتین ولی هیچی باز نمیشه مثل قبلا

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

ورود رو میزنم مشخصات و تاریخ اشتراکم میاد با اسم رمان هامین و اووکادو و رمان کامل روی هر کدوم که کلیک میکنم ارشیو میاد ولی باز نمیشن میره رو صفحه اشتراک دوباره بجای باز شدن لطفا بیشتر راهنماییم کنید چون من اصلا بلد نیستم چکار کنم

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

کم شده از حساب ولی تلگرام ندارم

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  admin
11 ماه قبل

جز واتساپ هیچ برنامه ای ندارم

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

سلام جناب ادمین من اشتراک سه ماهه میخواستم از حسابم کم شد ولی هیچ کدی برام نیومد الان باید مجددا ثبت نام کنم؟

yegann
yegann
11 ماه قبل

یعنی چییی این چه رمان مضخرفیه
همه چیو یادشه الا چیزایی ک مربوط به کاوه میشه تا به اونجا میرسه میگه هیچی یادم نیست..همچین چیزی امکان داره!؟!؟!!داره تو فاز تخیلی میره اینم

مینا
مینا
پاسخ به  yegann
11 ماه قبل

میشه گلم منم خواهرم تصادف شدید کرده بود و بخاطر شوک شدیدی که بهش وارد شده بود اتفاقات چند ماه اخیر و به کل فراموش کرده بود حتی شوهرش و که سه ماه بود ازدواج کرده بودن نمیشناخت فک میکرد مجرده

Mahsa
Mahsa
پاسخ به  yegann
11 ماه قبل

حافظه کوتاه مدتشو از دست داده انگار

yegann
yegann
پاسخ به  Mahsa
11 ماه قبل

خ

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x