سوگل هم تایید کرد و گفتم:

-نه واقعا لازم نیست..یدونه جشن کافیه..بازم باید ببینیم نظر مامان چیه…

 

-مامانو که خودت می شناسی..الان بهش بگیم، میگه هرچی خودتون می خواهین…

 

درست می گفت اما باز هم دوست نداشتم بدون پرسیدن نظر مامان تصمیم بگیریم…

 

عسل سرش رو تکون داد و گفت:

-البته که نظر ایشون خیلی مهمه..اما شما هم پیشنهاد خودتون رو بدین..حالا که میگی یه جشن می خواهی، دوست داری همون شبِ عروسی عقد کنین؟…..

 

دوباره شونه بالا انداختم:

-به خدا نمی دونم..

 

سامیار نگاهی بهمون کرد و با همون لحن جدی و با ابهت همیشگیش گفت:

-پیشنهاد من اینه عقد کنین بعد یه تاریخ برای جشن انتخاب کنین و برین دنبال خرید و کارای عروسی….

 

مگه میشد در مقابل این لحن محکم و مطمئن مخالفت کرد؟!…

 

اما درکل پیشنهادش هم بد نبود..می تونستیم عقد کنیم و بعد با خیال راحت کارهای عروسی رو انجام بدیم….

 

سوگل سری به تایید تکون داد و گفت:

-به نظر منم اینجوری خوب میشه..اگه عقد رو بذارین شب عروسی کلی از تایم جشن گرفته میشه..از قبل که عقد کنین، کل شب رو می تونیم بزنیم و برقصیم و خوش بگذرونیم…..

 

#پارت۱۸۷۸

 

به نظرم ایده ی خوبی بود..می تونستیم با ارامش و خیال راحت کارهای عروسی رو انجام بدیم….

 

سوگل که قیافه ی متفکرانه من رو دید گفت:

-بازم نظر شما مهمه..فکراتونو بکنین و تصمیم بگیرین…

 

به سورن نگاه کردم و گفتم:

-پیشنهاده خوبیه..نظر تو چیه؟..

 

لبخند زد و گفت:

-نظر من همون نظر تواِ..هرچی تو بگی..

 

من هم لبخندی بهش زدم و به سوگل نگاه کردم:

-من موافقم..اما باید اول با مامان حرف بزنیم..

 

سوگل سرش رو به تایید تکون داد و با لبخند گفت:

-باشه عزیزم..میاییم باهاشون صحبت میکنیم..

 

تشکر کردم و سورن گفت:

-پس امشب حرف بزنیم و اگه مامان هم نظرش به این پیشنهاد مثبت بود، فردا بریم عقد کنیم…

 

چشم هام گرد شد و صدای شلیک خنده ی همه به هوا رفت…

 

سورن با اخم نگاهشون کرد و گفت:

-زهرمار..خب مگه چیه بالاخره فردا یا پسفردا..باید عقد کنیم دیگه…

 

دوباره سقلمه ای بهش زدم و گفتم:

-نظرت چیه فردا که عقد کردیم عروسی رو هم اخر هفته برگذار کنیم؟…

 

خیلی جدی و بدون شوخی سرش رو تکون داد و گفت:

-من کاملا موافقم..

 

دوباره همه خندیدن و من چشم غره ای بهش رفتم..

 

#پارت۱۸۷۹

 

سامان با خنده گفت:

-فکر کردی به این راحتیاست اقا سورن..باید اول بری نامه بگیری..بری ازمایش بدی..بعد یه تاریخ مشخص کنی..یه عالمه خرید داره..کلی دردسر داره..پدر ادم درمیاد و از کار خودت پشیمونت میکنه…..

 

عسل اخم هاش رو تو هم کشید و خیره شد به سامان:

-خب دیگه؟..می فرمودین؟..که دردسر و پشیمونی داره اره؟!…

 

سامان با خنده روی سر عسل رو بوسید و گفت:

-عزیزم کارهای قبل عقد رو میگم..وگرنه خوده عقد کردن که بهشته…

 

عسل چشم غره ای بهش رفت و سورن بی توجه به بحث اونها، با بی طاقتی گفت:

-یعنی چی؟..این همه کار داره؟..گفتیم قبلش راحت و بی دردسر عقد کنیم و خرید و کارهارو بذاریم برای عروسی….

 

سوگل با خنده گفت:

-عزیزم هرچیزی راه و قانون خودشو داره..فکر کردی امشب تصمیم میگیری و فردا میری عقد میکنی؟!…

 

سورن با جدیت سرش رو به تایید تکون داد که دوباره همه خندیدن و سوگل گفت:

-نه دیگه..باید سختیشو بکشی تا بعد از وصال قدرشو بدونی…

 

سورن لبخنده خوشگلی زد و گفت:

-والا من همین الانم ارزش و قدرشو می دونم..نیازی به سختی کشیدن نیست…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۷۶

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x