رمان گریز از تو پارت 126

4
(4)

 

 

 

گردنش تقریبا داشت میشکست که چشم باز کرد و تکانی به بدنش داد. پاهایش خواب رفته و تمام بدنش گرفته بود! آخی از حنجره اش خارج شد و کمرش را صاف کرد که با دیدن سر ارسلان روی پاهایش جا خورد. اول ترسید و بعد… اتفاقات دیشب مثل فیلم از جلوی چشمانش رد شد!

 

نگاهش به چشم های بسته و چهره ی جدی اش کش آمد. تمام تنش با یادآوری دیشب مور مور شد. فکرش را نمیکرد او با این حجم از ابهت انقدر بدمست باشد.

 

تمام دیشب را ترسیده بود اما جم نخورد تا او آرام بگیرد. صدای زمزمه ها و هزیان هایش توی خواب را میشنید اما کوچکترین حرکتی نکرد.

لبخند تلخی زد و با دقت نگاهش کرد. نفس هایش منظم بود و برخلاف دیشب آرام! اگر مجبور میشد ساعت ها همینطور می‌نشست تا او بیشتر بخوابد.

 

بازوهای ارسلان پیچیده بود بهم و حتی یک پتو هم روی تنش نبود. یاسمین لب به دندان گرفت و رو تختی نازک را از همان کنار برداشت و روی تنش انداخت… داشت جانش درمی آمد از غصه و درد… ولی قلبش کمی آرام تر بود.

 

موهای پرپشت و سیاه او درست زیر دستش بود و میتوانست ساعت ها نوازششان کند. به کجای دنیا برمیخورد اگر ساعتی را به ستایش این حس بی پدر میگذراند؟

 

نفسی گرفت و انگشتانش را مشت کرد. کف پاهایش گز گز میکرد که ارسلان تکان آرامی خورد. نفسش بند رفت… از تکرار احوال دیشبش میترسید…

 

ارسلان با مکث پلک زد و یک لحظه سرش را بلند کرد که با دخترک چشم تو چشم شد. اخم هایش پیچید بهم و چشمهای قرمز و پوست بی رنگ یاسمین توجه اش را جلب کرد.

بلند شد و نشست. انگار سنگی بزرگ از روی پاهای دخترک کنار رفت…

 

_تو اینجا چیکار می‌کنی؟

 

صدایش هنوز خش داشت. یاسمین در سکوت سر پایین انداخت. چیزی می‌گفت بغضش هم درجا میشکست.

 

ارسلان پتو را کنار زد و نگاهی به خودش انداخت.‌ دوباره به یاسمین نگاه کرد:

 

_پرسیدم اینجا چیکار می‌کنی؟ کی اومدی؟

 

_همون دیشب که تو اومدی.

 

ارسلان ابرو درهم کشید؛

 

_دیشب؟ دیشب کجا بود؟ دیشب که من…

 

 

 

 

یادش آمد که با حالی خراب به یک مهمانی رفت و بعدش… بعدش را بخاطر نمی آورد. اثری از بوی الکل هم نمانده بود که فجایع را یادش بیندازد.

 

_یعنی تا صبح اینجوری نشستی و منم…

 

مکث کرد. یاسمین از شدت بی حالی زرد شده بود!

 

_یه جواب درست بده یاسمین. اینجا چیکار میکردی؟ من کجا بودم؟

 

دخترک با تاسف سر تکان داد و بزور پاهایش را دراز کرد تا عضلاتش باز شود. چهره اش از درد جمع شد و گردنش را با دست گرفت.

 

ارسلان هنوز توی فضا بود: من اصلا دیشب خونه نبودم رفتم بیرون و…

 

_اره رفتی پی عیاشی و بعدش مست و پاتیل برگشتی خونه. ساعت سه چهار نصف شب… وقتی اومدی یه دور متین و لت و پار کردی و هر چی هم دلت خواست بار من کردی.

 

سر خم کرد و زل زد به چشم های متعجب او: الان یادت اومد؟

 

ارسلان چنگ زد به موهایش و وایی گفت. یاسمین پوزخند زد و خواست از روی تخت پایین برود که چشم ارسلان به رد قرمز رنگ روی گردن او افتاد. چشم هایش گرد شد و مچ دستش را چنگ زد…

 

_صبر کن ببینم.

 

چانه اش را بالا کشید و به گردن دخترک خیره شد: من دیشب چه غلطی کردم؟

 

یاسمین با بغض خودش را عقب کشید: تقصیر تو نبود.

 

صبور شده بود؟ به فاصله ی یک شب؟ یک شبه دنیا برایش زیر و رو شده بود؟

 

_یاسمین؟

 

دخترک بی تاب بود اما صبور و آرام!

 

_پاشو برو حموم این حال از سرت بپره.

 

ارسلان با درد چشم هایش را بست: دیشب چیشد؟

 

_هیچی اومدی خونه حالت خوب نبود. کنارت موندم که بخوابی!

 

_همین؟

 

_اره دنبال چه هستی؟

 

_گردنت چرا…

 

_چیزی نیست. ناخن خودم خورد.

 

ارسلان خیره نگاهش کرد و دخترک بلند شد. نه طاقت دعوا داشت نه تاب بحث و جدلی تازه. خسته بود به اندازه ی چند سال فرو خوردن بغض هایش!

دستش که روی دستگیره در نشست صدای ارسلان را شنید.

 

_من دیشب و یادم نمیاد. نمیدونم چقدر گند زدم ولی… ولی…

 

یاسمین برگشت! ارسلان میخواست عذرخواهی کند؟!

 

_ولی چی؟

 

ارسلان نگاه ازش دزدید: مرسی که تا صبح کنارم موندی.

 

“”””””””””‘”

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
۰۳۴۶۴۲

دانلود رمان نیلوفر آبی 5 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۴ ۱۰۱۹۳۶۱۶۳

دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را…
IMG 20240711 140104 027

دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد ) 4.3 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر…
IMG 20240622 231247 222

دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 5 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل…
IMG ۲۰۲۱۱۰۲۱ ۲۱۵۴۳۱ scaled

دانلود رمان اسمارتیز 5 (1)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۱۴۰۲۴۳۳۱۴

دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی 5 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۷ ۱۱۳۳۳۹۵۳۱

دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی) 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۲ ۱۸۱۰۳۸۳۶۶

دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی…
رمان ژینو

دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار 4 (4)

7 دیدگاه
  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Haj.ali
Haj.ali
1 سال قبل

این رمانم ریده شد توش 😑بره قاطی همون دلارای مسخره

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

پس پارت امشب کوش ؟ مگه قرار نشد روزهای فرد بزارین.

یلدا
یلدا
1 سال قبل

کوپارت جدید؟

...
...
1 سال قبل

امشب پارت داریممممم

P:z
P:z
1 سال قبل

چقد کوتاه
دلم گرفت
ای کاش نویسنده بیشتر پارت بده

Hani
Hani
1 سال قبل

همینقدر کوتاااه :////

رو تختی نازک که روی ارسلان انداختن
رو تختی نازک که روی ارسلان انداختن
1 سال قبل

یعنی من مردم واسه ارسلان😔😔آقا بشر چقدر می‌تونه گوگولی و هات باشه دوتاش باهم

neda
عضو

لامصب عجب اسم خاصي 😂😂

Yas
Yas
پاسخ به  neda
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 😂 🤣 🤣 🤣

...
...

گوگولی و هات کی بودی تو ارسلانننن و البته در مواقع حساس تبدیل به یه گاو وحشی میشی

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x