رمان گلادیاتور پارت 133

3.5
(2)

 

 

 

 

گندم تک ابرویی طلبکارانه برای او بالا انداخت :

 

 

 

ـ من که بهت گفتم یه خیاط برام پیدا کن ، خودت گوش ندادی .

 

 

 

یزدان هم دست درون جیب شلوار لی اش کرد و به او نگاهی انداخت :

 

 

 

ـ منم گفتم دوست ندارم تو عمل انجام شده قرار بگیرم …………. حالا هم اون زبون درازت و کوتاه کن و برو تو .

 

 

 

گندم اینبار دو ابرویش را باهم بالا فرستاد و معترض گفت :

 

 

 

ـ من زبون درازم ؟

 

 

 

اما یزدان بجای جواب دادن به او ، مچ دستش را گرفت و او را به داخل کشید .

 

 

 

ـ سلام بفرمایید .

 

 

 

یزدان به مرد سن و سال دار ، اما بلند قامتی که پشت پیشخوان ایستاده بود و می خورد بیش از پنجاه شصت سال داشته باشد ، نگاه انداخت . این مرد با آن سیبیل های پهن و بناگوش پشت لبانش ، نمی خورد فروشنده لباس مجلسی چنین فروشگاهی باشد .

 

 

 

یزدان جواب او را داد :

 

 

 

ـ سلام اون لباسش صورتی پشت ویترینتون و برای ایشون می خواستم .

 

 

 

گندم به سرعت حرف او را اصلاح کرد :

 

 

 

ـ صورتی نه ، گلبهی .

 

 

 

مرد نگاهش را روی گندم چرخی داد و سر به معنای فهمیدن منظور او تکان داد ……….. در این چند سال آنقدر تجربه به دست آورده بود که بتواند در یک نگاه سایز لباس طرف مقابل را در بیاورد .

 

 

 

با دست به اطاق پرو اشاره نمود :

 

 

 

ـ وارد یکی از اطاق پرو های اون گوشه بشو و منتظر بمون تا همسرت لباست و برات بیاره ……… آقا شما هم دنبال من بیاین .

 

 

 

گندم نگاهش را سمت جایی که مرد  اشاره کرد چرخاند …………. با اینکه گذرش هرگز به چنین جاهایی نه افتاده بود ، اما می دانست اطاق پرو چه جور اطاقی است . چندین باری در فیلم ها دیده بود .

 

 

 

 

 

به سمت جایی که مرد اشاره کرد ، راه افتاد :

 

 

 

ـ گندم .

 

 

 

با شنیدن صدای یزدان که او را صدا می زد ، قبل از اینکه وارد اطاق پرو شود ، ایستاد و سر به سمتش چرخاند :

 

 

 

ـ بله ؟

 

 

 

یزدان نگاه جدی شده اس را در چشمان او تنداخت  و آرام ، به صورتی که صدایش تنها با گوش گندم برسد ، گفت :

 

 

 

ـ تو اطاق پرو که رفتی لباسات و در نیار تا من بیام .

 

 

 

گندم سوالی نگاهش کرد ………….. یزدان به لباس های او چه کار داشت ؟؟؟

 

 

 

ـ چرا ؟

 

 

 

ـ فقط منتظر بمون تا من بیام .

 

 

 

گندم با اینکه چیزی از منظور حرف های او نفهمیده بود ، اما تنها به سر تکان دادنی اکتفا نمود و داخل اطاق پرو رفت و در را بست و روسری اش را برداشت و به آویز درون اطاق پرو آویزان کرد .

 

 

 

نگاهش را دور تا دور اطاق پرو بزرگی که میانش ایستاده بود چرخاند ……….. خوشحال بود و ذوقی زیر پوستی در جای جای تنش حس می کرد ……….. خوشحال بود که دیگر قرار نیست لباسی که معلوم نیست برای چه کسی است و چندین دست چرخیده و نخ نما شده را بپوشد و به تن زند .

 

 

 

با خوردن ضربه ای به در ، به سرعت قفل در را کشید و در را باز نمود و چشمانش به یزدانی که پشت در به همراه همان لباسی که خواسته بود ، ایستاده بود ، افتاد .

 

 

 

ـ مگه بهت نگفتم لباسات و در نیار تا من بیام ؟

 

 

 

گندم متعجب به او نگاه کرد و دستی له مانتوی در تنش کشید .

 

 

 

ـ لباسام که هنوز تنمه . در نیاوردم .

 

 

 

یزدان داخل شد و لباس را به گیره چوب لباسی در اطاق پرو آویزان کرد و در را بست و چفت کرد .

 

 

 

گندم متعجب تر شده نسبت به ثانیه های قبل ، به یزدانی که موشکافانه جای جای اطاق پرو را بررسی می نمود و دست می کشید نگاه کرد ………… نگاه یزدان به گونه ای بود که انگار هیچ سوراخ و با درزی هرچند کوچک و باریک ، نمی توانست از زیر نگاه تیز بین او در برود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای ولل به اقا یزدان تیز بین

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x