رمان یاکان پارت 66

5
(1)

 

 

 

گوشی رو کنار گوشش گذاشت.

– سلام، معصومه خانوم!

 

لحنش برعکس حالت صورتش ملایم به‌نظر می‌رسید.

با ترس سرم رو به دو طرف تکون دادم که کف دستش رو برای آروم کردنم به‌طرفم گرفت و اشاره زد فقط می‌خواد حرف بزنه.

 

بی‌توجه به صورت بهت‌زده‌م همون‌طورکه مشغول حرف زدن با گوشی بود به‌سمت در راه افتاد.

 

نمی‌دونستم از چی ان‌قدر عصبانی شده بود، تا چند دقیقه پیش که همه‌چیز خوب بود!

 

دوباره روی مبل نشستم و پوفی کشیدم‌.

یه حسی بهم می‌گفت از بعد قضیه‌ی بهرام، امیرعلی به‌هیچ‌وجه از خونواده‌ی مامان معصومه خوشش نمی‌آد و دلش می‌خواد باهاشون قطع‌رابطه کنم. هرچند بهش حق می‌دادم، ولی خب حساب مامان از همه جدا بود!

 

چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که بالاخره وارد خونه شد. کمی آروم‌تر از قبل به‌نظر می‌رسید.

 

از روی مبل بلند شدم.

– یه‌هو چی شد، امیر‌علی؟ چی گفتی به مامانم؟

 

گوشی رو به‌سمتم گرفت.

– سوءتفاهمات رو حل کردم و خیالش راحت شد که ما باهم خوشبختیم و لازم نیست بیشتر از این نگران باشه. دیگه هم قرار نیست دخترش نصف‌شبی از خونه بزنه بیرون و سر از خونه‌ی عموش دربیاره!

 

سریع گفتم: قصد بدی نداشت که، زنگ زده بود حال من رو بپرسه! در‌ضمن راجع‌به اون قضیه حق با من بود، امیر‌علی. توجه کن که من از هیچی خبر نداشتم و اون لحظه با قاتل بابام روبه‌رو شده بودم؛ پس حق داشتم حالم بد بشه.

 

دوباره اخم‌هاش توی هم رفت.

– نترس، فقط خیالش رو راحت کردم داداش عزیزش گزینه‌ی مناسب‌تری نسبت‌به من نیست!

 

هینی کشیدم و با وحشت لبم رو گاز گرفتم.

– حرفی از این قضیه به میون آوردی؟

 

شاکی نگاهم کرد.

– آره، مراتب تشکر رو کاملاً به‌جا آوردم که یه عمر زن من رو پیش اون مرتیکه‌ی بی‌ناموس نگه داشته بود!

 

ابروهام بالا پرید، پس هنوز از این قضیه پر بود.

– تو که کار خودت رو کردی و زدی ناقصش کردی انداختی یه گوشه، بیچاره مامان معصومم چیکار کنه؟ مگه حریف اون خانواده‌ی گردن‌کلفتش می‌شه آخه؟

 

چند لحظه مکث کرد، نگاهش هنوز عصبانی به‌نظر می‌رسید.

 

نفس عمیقی کشید و دستش رو به‌سمتم دراز کرد.

– نیومدیم این‌جا که روز اولمون رو با اوقات‌تلخی بگذرونیم! این داستان‌ها مال گذشته‌ست، هرچند گاهی بیخ گلوی آدم گیر می‌کنه، ولی از این‌جا به‌بعدش مهمه.

 

با تردید نگاهش کردم که دوباره اشاره زد دستش رو بگیرم.

 

دستم رو که توی دستش گذاشتم به‌سمت صندلی گهواره‌ای گوشه‌ی سالن راه افتاد.

– کجا می‌ری؟

 

جواب نداد، روی صندلی نشست و دستم رو کشید تا روی پاهاش بشینم.

 

چشم‌هام گرد شد.

– چیکار می‌کنی، علی؟

– می‌خوام کنار زنم آروم بشم!

 

همین‌که روی پاهاش نشستم دستش رو محکم دورم حلقه کرد و خودش رو عقب کشید که صندلی شروع‌به تاب خوردن کرد.

 

لب‌هام رو به‌هم فشار دادم و سفت بهش چسببدم تا روی زمین نیفتم.

– وای علی، این دیگه چیه؟ چه‌جوری تو این فیلم‌ها می‌شینن روش و کتاب می‌خونن… سرشون گیج نمی‌ره؟

 

بازوهاش رو دورم پیچید و مجبورم کرد روی سینه‌ش دراز بکشم.

– کتاب رو نمی‌دونم، ولی من داره خوابم می‌بره! شبیه گهواره‌ی بچه می‌مونه.

 

بعد زیر‌چشمی نگاهم کرد.

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x