مدیترانه پارت5

 

 

به طرف وادیا که کنار آتیش ایستاد بود حرکت کردم…

 

_چخبرا وادیا خانم

 

دستم رو کشید و رفتیم چند قدم دور تر از آتیش…

 

_وای مهری خسته شدم، یه آشپزخونه مجهز دارن ، اون وقت میگن باید رو آتیش جوجه کباب برامون درست کنین….

 

خندم گرفت… آخه با یه لحن باحالی صحبت میکرد…

 

_میگم وادیا میدونی امروز چه خبر شده؟ چرا این خدمتکارا اینقدر گیج شدن؟؟؟

 

_پس خبر نداری مهری،

 

چهره ام کاملا شبیه علامت سوال شده بود:

 

_چیو خبر ندارم؟

 

_خانم آقا تِرِزا دارن برمیگردن….

 

با شنیدن این خبر انگار دنیا رو بهم داده باشن…

 

سعی کردم خوشحالیم رو پنهون کنم:

 

_واقعاً؟؟

 

با حالت تعجبی پرسید:

 

_چرا اینقدر خوشحال شدی…؟

 

اوه گند زدم…

 

_آخه من خدمتکار خانم هستم، اون طوری دیگه مجبور نمیشم به دستورات این دو پسر پرو گوش بدم….

 

وادیا هم لبخندی زد:

 

_خوشبحالت میشه

 

_آره… راستی با این آتیشه چیکار کنیم حالا؟

 

سرش رو تکون داد،

 

_نمیدونم باید وایسیم ببینیم خاله ماری چی میگه

 

راستی ماریا خاله ی وادیا بود برای همین بهش میگفت خاله

 

 

 

تقریبا دیگه همه چی حاضر و آماده بود…

 

به طرز عجیبی احساس استرس میکردم…

 

دستام یخ کرده بودن‌‌‌…

 

خاله ماری و وادیا مشغول ریختن غذا ها تو ظروف و چیدن تزئینات روی آنها بودند…

 

بعضی از خدمتکارا هم مشغول تمیز کردن سالن بودند….

 

منم روی دیواره ی تراس کوچکی که جلوی ورودی عمارت بود نشستم و چیپس میخورم….

 

پاهام رو آویزون کرده بودم ، یه چند سانتی با زمین فاصله داشت….

 

بسته ی چیپس رو گلوله کردم و پرت کردم به طرف سطل آشغالی که کنار دیوار قرار داشت…

 

اوه خورد به هدف ‌…..

 

همیشه نشونه گیریم خوب بود…

 

چند بارم با توپ زده بودم به قفسه ی سینه ی دلی و بعدش کلی فوشم داد…

 

هِی یاد اون روزا بخیر…

 

یعنی میتونیم باز چهار نفری، یه زندگی راحت داشته باشیم؟؟؟

دلم برای خاله نادی تنگ شده…

 

یعنی پری و بهی باما میان…

 

معلومه از اول هم قرارمون این بود….

 

پری و بهی رو پیدا کنیم برگردیم مسکو….

 

نگاهم به سمت ساعت روی دستم کشیده شد….

 

ساعت 3 بعد از ظهر بود….

4/5 - (10 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x