6 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۱۹

5
(1)

.

 

 

 

_ من نمیتونم تو چشماشون نگاه کنم،بذار ببینیم تا فردا خوب میشه یا نه اگه خوب شد که هیچی اگه هم نشد زنگ می‌زنیم بهشون

محبوبه: ولی الان عمه‌ی بد بخت من فکر میکنه دخترش خوش و خرم داره می‌ره دانشگاه و درس میخونه

یگانه: کاری از دست ما بر نمیاد محبوبه،بخدا که اون روز کلی بهش گفتم دلوین نرو یا میری زود بیا،حرف گوش نکرد اخرشم شد این

محبوبه: حتما دلش خیلی پر بوده؟ هوم؟ چیزی شده بود صبحش؟

_ اون روز صبح آرتین باهاش شوخی کرد از اون لحظه به بعد حالش پوکر شد

محبوبه: آرتین کیه؟ چی بهش گفت؟

مبینا: آرتین خواستگار محبوبس،

_ اونروز صبح آرتین تو دانشگاه منو دید

دلوینم گفت برو باهاش حرفاتو بزن بعدم سه تاییشون سریع دوییدن رفتن تو سالن

منم به ناچار رفتم باهاش حرف زدم از نزدیک،پسر خوبی بنظر می‌رسید منم شمارمو بهش دادم ینی اون خواست که بدم

بعد با اعصاب خورد رفتم تو سالن دانشگاه و با دلوین دوییدیم دنبال هم که دلوین خورد به آرتین

دلوین تو همین حین گفت الهی نازا شی مائده هنوز نمیدونست‌ به آرتین خورده،با صدای آرتین فهمید که اونه آرتین بهش گفته بود مائده نازا شه کی بچه بیاره تو سر گرم شی؟

بعدم دلوین گفت مائده نه و مائده خانم خجالتم خوب چیزیه

یه نگاه متاسفی هم به من انداخت و رفت،بعدم باهام سر سنگین بود

محبوبه: میدونین بچها اون خیلی به شما وابسته بود،خیلی هم غیرتیه تو رفسنجون هر روز سر من با یکی دعوا داشت

_ اره میدونیم

 

بعد این حرفا با اصرار های مکرر من غذاها رو به حلق بچها دادم،خودم نمیتونسنم بخورم اما به مجبور خوردم که بچها ناراحت نشن

 

ساعت ۴ صبح بود همه پشت در CCU واستاده بودیم حتی رامتین میدونستیم قراره یه اتفاقی بیفته

 

یه دستم قرآن بود یه دستم صلوات شمار

عزم رفتن کردم که برم وضو بگیرم بیام دو رکعت نماز بخونم ولی نشد

پرستارا از اتاق دلوین پریدن بیرون و سوپروایزرو صدا زدن

یا حضرت عباااس

دلویییییییننن!!

صلوات شمار از دستم افتاد با دو رفتم سمت اتاقش دوباره همه چیز تکرار دفعات قبل

اشکام میریخت دیگه برام مهم نبود جلوی همه باشه یا پشت همه

حال دلوین مهم بود

مهم این بود آریا سریعتر بیاد

قلبم داشت از کار میفتاد

رنگ همه ی بچها زرد شده بود

اون دلوین ما بود که اینطور روی تخت دو متر بالا میپرید؟

خدایا نه!! اینطوری امتحانمون نکن

قلب دلوین که واستاد قلب منم همراهش‌واستاد نه!! دلوین نباید بره

جیغ زدم

_‌تو رو خدا نجاتش بدید! اون هنوز کلی آرزو داره! خواهش میکنم! جون عزیزتون ولش نکنین! دلوین نمی‌خواد بره!! اون امیدش به آریاس هنوز…

ولتاژ شوک رو بردن رو ۴۰۰

ولی تاثیری نداشت همگی فکر میکردیم دیگه دلوین برنمیگرده

از بس گفتم ام البنین دخیلم/شرمنده و ذلیلم/ گر تو ندی مرادم/ دست از تو بر ندارم/.

خودم خسته شده بودم

ینی هیشکی این ضجه های ما رو نمیدید؟ خداااا کجایی پپپپپپس؟؟

 

ولتاژ شوک رفت رو ۶۰۰

نه!! باورم نمیشه

دلوین برگشت؟

دلوین؟؟ دلوین ما اومد دوباره!!

صورتم دیگه جایی برای اشک نداشت.

_ دیدین گفتم؟ دیدین؟؟ دیدین دلوین نمی‌خواد بره؟ دلوین میخواد بمونه!! آرزوها داره هنوز!

 

با زور پشت در اتاق دلوین زانو زدیم

انگار پرستارا میشناختنمون و دلشون برامون میسوخت

حتی رامتین هم گریه میکرد،

خیلی با دلوین خوب بود

 

همینطوری که صلوات میشماردم به ساعتم نگاه کردم ساعت ۷ صبحو نشون میداد

بچها حال خوبی برای دانشگاه نداشتن

خودم وسایلامو برداشتم و رفتم سمت در خروجی

نمیتونستم ساعت ها از دلوین دور باشم با این وضعش اما باید میرفتم دنبال آریا اگه دانشگاه هم نمیرفتیم یکیمون غیبت ثبت میشد و کار حراست می‌رسید

_ بچها من دارم میرم دانشگاه

مبینا: خب وایسا ما هم بیایم

_ شما خیلی حال خوبی دارین دانشگاه هم میخواین بیاین؟

میرم با رییس دانشگاه صحبت میکنم،میگم حالتون خرابه

از اونور هم باید برم دنبال آریا تا ساعتای دو شاید برسم

فعلا خداحافظ

یگانه: مواظب خودت باش مائده

_شمام مواظب خودتون باشین فعلا!

 

رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت دانشگاه

تا ساعت ۱۲ درگیر دانشگاه بودم بعدم باید با رئیس دانشگاه در مورد غیبت بچها صحبت‌میکردم

با کلی هماهنگی ساعت ۱۲/۵ رفتم اتاق رئیس

از وضعیت دلوین از وضعیت یگانه و مبینا هم گفتم

حتی بعضی مواقع هم صورتم دیگه جایی برای اشک نداشت

رئیس دانشگاه هم انگار دلش برا اشکام سوخته بود که اجازه داد فردا رو دانشگاه نیان

با هزارتا تشکر محلو ترک کردم و رفتم سمت فرودگاه

ساعت ۱.۵ رسیدم به فرودگاه حالا دیگه آریا هم باید رسیده باشه

رفتم پشت شیشه های انتظار آریا رو دیده بودم قبلا

چمدون به دست از پله برقی میومد پایین با صورتی پکر

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
IMG 20230123 230123 526

دانلود رمان غرور پیچیده 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت…
IMG 20240716 005659 078

دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار 5 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.4 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
۰۳۴۶۴۲

دانلود رمان نیلوفر آبی 5 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه…
IMG 20230127 013604 6622

دانلود رمان شوهر آهو خانم 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۲ ۱۲۰۱۲۴۶۴۹

دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۵۵۷۸۲۰

دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
e_xiu_om
2 سال قبل

خواهشن اینجوری نباشه که اریا بیاد بره کنارش بگه من تو را دوست دلوین برگرده😐

بی تام
بی تام
2 سال قبل

الان لابد آریا مبخواد بیاد. لباس تنش کن بره اتاق دلوین. بگه دلوین منم دوستدارم😁😁 بعد دلوین هم انگشتش تکون بده

ثنا
ثنا
2 سال قبل

سلام ممنونم از این همه ذوق نویسندگی تون من هر روز می خونم

یه انسان عادی
یه انسان عادی
2 سال قبل

شوک رو از ۲۰۰ شروع میکنن بعد همینجور پنجاه تا پنجاه تا ولتاژشو بالا میبرن تا ۴۰۰ یا ۵۰۰ فک کنم بعد دیگه ول میکنن دوست عزیز …

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x