11 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۲۳

0
(0)

.

 

 

 

_حال..م…خو…ب…نیس…بچ..ها…تن…ها..م…بذ..ارین

محبوبه: بیاین بریم بیرون بچها یکم به تنهایی احتیاج داره.

ما رفتیم پس

پشت دریم هر کاری داشتی صدامون بزن

فعلا

حالی که خداحافظی کنم یا بگم ممنون نداشتم

بچها دلشون راضی نبود به رفتن اما محبوبه به زور بردشون

 

دلم تنهایی شدید میخواست

کاش مرخص میشدم

یعنی الان آریا کجا رفته!!؟

 

ذهنم و مغزم درگیر آریا بود که خواب رفتم

 

موقعی که بیدار شدم بچها داشتن وسایلامو جمع میکردن

یگانه تا دید بیدار شدم گفت:

_ پاشو،پاشو که مرخص شدی

دکترت گفته همه ی علائم حیاتیت خوبه

یه استعلاجی هم داده که شما باید چهار روز فقط استراحت کنی

هرچیز دیگه ای رو ازم میخواستن قبول میکردم اما اینکه باید چهار روز تو خونه میموندم اصلا قابل تحمل نبود

حالی که خودم تنهایی بلند شمو نداشتم

مبینا دستمو گرفت و از تخت اوردم پایین

بعدم لباسای خودمو تنم کردم

اون لباسای اونشبم که افتضاح شده بودن

بچها رفته بودن برام لباس آورده بودن

چقدر ازوشون ممنون و متشکر بودم

همه ی وسایل هامو که جمع کردن راه افتادیم که بریم

رامتین قبلا رفته بود صندوق حسابداری و حساب کرده بود

چقدر این مرد خوب بود

چقدر خوشبحال محبوبه که انقد شوهر خوب و مهربون و مردی داره

از این لحاظ واقعا بهش حسودی میکردم با همه ی پرستارا خداحافظی کردیم و

از راهروی بیمارستان گذشتیم و رسیدیم به در خروجی پامو که از در گذاشتم بیرون خوردم به آریا

این مگه نرفته بود؟

چرا اینجا بود؟

_ بکش کنار تنتو میخوایم رد شیم

آریا: متاسفم..منم اومدم که نذارم رد شین

_ اما من حرفامو زدم،الانم اصلا حال و حوصله ی اینکه باهات صحبت بکنم ندارم

خواهش میکنم بذار رد شیم

آریا: میذارم رد شی اما وقتی که خودم ببرمت تا کنار ماشین

_ نمی‌خوام.. شورشو در آوردی..میگم برو ینی برو..چه اصراری داری برای موندن؟

آریا: بچها میشه شما ولش کنید من ببرمش؟

با چشمای ناراحت به بچها نگاه میکردم

که مبینا گفت:

بله صد البته

بعدم زیر شونه هامو ول کرد یگانه هم ولم کرد نزدیک بود بیفتم که اریا زیر شونه هامو گرفت

بذار خوب شم یه دماری از روزگار اینا در بیارم

بیشعورای خائن

تو راه آریا داشت حرف میزد:

_ من میرم دلوین

وای نه غلط کردم خدایا نره بذار بمونه این بره من دوباره ذهنم درگیرش میشه

آریا: اما عید که برگشتی شهرت همون روز اول منو در خونتون میبینی.

سر لج و لج بازی های بچگونه هم داری خودتو اذیت می‌کنی هم منو

خواهش میکنم عاقلانه تصمیم بگیر

_ اما من دیگه نه از تو خوشم میاد نه چیز دیگه ای

عیدم نمیام شهرم

آریا: میای دلوین..نیومدی خودم میام میارمت

رسیدیم به ماشین یگانه قفل مرکزی ماشینمو زد

محبوبه اینا که با هواپیما اومده بودن ماشین نداشتن.

مثل اینکه بچها تو همین چند ساعتی که من خواب بودم رفته بودن ماشین منو آورده بودن

منم آریا برد کنار ماشین خودم کمکم کرد سوار ماشین که شدم از اونطرف اومد کنارم نشست میخواست سرمو بذاره رو شونش

_ اَه اَه ولم کن چندش نچسب بیا برو پی کار و زندگیت تو مگه زندگی نداری؟

آریا: من که نه زندگیم کنارمه

_ متاسفم.

رامتین نشست پشت فرمون و محبوبه هم نشست کنار دستش

حرکت کردیم سمت خونه

به بچها اول آدرس دادم چون حوصله نداشتم هی بگم‌اینور برو اونور برو

داروهای خواب آور بیمارستان بهم فشار آورده بود و شدیدا به خواب احتیاج داشتم

چشمام گرم گرم شده بود سرمو گذاشتم کنار شیشه که بخوابم ولی در یه ثانیه آریا شکارم کرد و سرمو گذاشت رو شونش

خودم انقد خواب بودم نفهمیده بودم کجام

ولی میدونستم سرم یه جای گرمه و این بهم آرامش میداد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۰۰۳۶۵۱۷۴۲

دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
IMG 20240711 140104 027

دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد ) 4.3 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر…
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد دوم 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان ماه مه آلود جلد دوم   خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۳۴۶۰۶

دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۶ ۱۱۰۶۰۷۴۴۳

دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و …
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۰۵۳۰۳۳۸۰۹

دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی 5 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۳۶۰۸۸

دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…
IMG 20230123 123948 944

دانلود رمان ضماد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محدثه
محدثه
2 سال قبل

چرا نمیااااد🥺

محدثه
محدثه
2 سال قبل

سلام بچها
خوبین؟
بچها باید یه چند ساعتی رو منتظر پارت بعد بمونین چون اسمم از نویسندگی برداشته شده و مشکل هم برطرف نمیشه
باید با مالک سایت صحبت بکنم
که‌ایشون‌هم آفلاین هستن
واقعا ببخشید🥺

anisa
anisa
پاسخ به  محدثه
2 سال قبل

اشکال نداره
ولی رمانت عالیه من از صبح تو خماریم
لطفا ی کاری نکن ک این دختره دلوین عاشق یکی دیگع باشع و …

محدثه
محدثه
2 سال قبل

سلام بچها
باید یه چند ساعتی رو منتظر پارت بعد بمونین🥺
چون فعلا اسمم ا‌ز نویسندگی در اومده و مالک سایت هم آنلاین نبودن که مشکلم برطرف بشه🥺

ثنا
ثنا
2 سال قبل

کاش یکی مثل اریا بیاد تو زندگی دخترای لایق عشق

ثنا
ثنا
2 سال قبل

وایییی ذوق مرگممممم خیلی لذت بردم از این پارتتتت

مانلی
مانلی
2 سال قبل

چقد آریا گناه
اذیتش نکن دلیی

Maede.f
Maede.f
2 سال قبل

عالی بود

MMM
MMM
2 سال قبل

رمان خیلی خوشگله عزیزم ❤️

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

Nice

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x