داشتیم آماده بازی میشدیم که سارا بلند داد زد
سارا: اولک
الهام: دومک
+ اوها چه خبره
بابا بزار شروع شه
کوروش: سومک
+ آقا دیگه شما نه...
کوروش: تو بازی دیگه آقا نیستم
اسم دارم مارال
اینارو دیگه جدی جو بازی گرفتن
سارا: با ز رییی
همه درگیر نوشتن شدیم
وای خدا چهره کوروش چقدر دیدنیه…
اگه من چشش نزدم
منم دیگه مشغول نوشتن شدم
سارا محکم دفتر و خودکارشو زد زمین
سارا: وقت تمام
الهام: وات فاز وایسا کی تموم کردی
سارا: خوب دیگه من میگم
اسم: زانیار
الهام: زحل
کوروش: زیور
همه زدیم زیر خنده دیگه از کوروش انتظار نداشتیم
کوروش: ها ها رو آب بخندین
زیور به این قشنگی
اصن خودت چی نوشتی…
+ والا از تو قشنگ تره
زینال
بیا
سارا به افتخارم بلند شد دست زد
سارا: حاجی دمت گرم
کوروش: اسمه دیگه
چتونه؟!
خوبه کوه نکنده
+ باشه تو راست میگی
انقدر درگیر بازی شده بودیم که امتیازامون بهم نزدیک شده بود
سارا: خوب دیگه نوبت مارال
اسم با چی؟!
+ امم بزا فکر کنم
اسم با ر
زودتر از همه الهام تموم کرد
بقران جو بگیرتشون ول کن نیستن
چرا جیغ و داد میکنن؟!
الهام: تموم شد
یالا بس کنید
سارا ننویس دیگه
خوب خوب مارال تو بگو
+ باشه
اسم: رایان
الهام: بقران این اسم تو همه ی رمانس
سارا: زدی تو هدف
خوب من اسم بگم
اسم: ریحان
الهام: من اسم: رکسانا
سارا: آقا شما چی نوشتین؟!
همه منتظر بودیم ببینیم کوروش چی میگه…
کوروش: اسم: رزا
اینجام دیگه ول کن این دوست دختر کوتوله اش نیست
+ اسم قعطی بود
کوروش: همین بود تو ذهنم
+ چرا اون موقع مارال اسم با م گفت اسم منو نگفتی؟!
نکنه من تو ذهنت نبودم
محکم با دست زدم تو دهنم
کوروش و سارا و الهام هنگ کرده بودن
+ بیاین بازی این دست آخره بازنده باید بقیع رو ببره بیرونا
کوروش تو یه برگه یه چیزی نوشت پرت کرد سمتم
بازش کردم توش نوشته بود:
تو همیشه تو ذهنمی
اسم ملاک نیست
وای خدا قلبم رنگی رنگی شد
خدا جونم ازت خواهش میکنم فاز این کوروش مشخص کن
به منم یه پول خواستی یا عقلی بده
نه نه خدا پول و عقل نمیخوام
فقط رزا رو چیزش کن
خودت میدونی دیگه…
مشغول بازی شدیم دیگه موقع جمع بندی امتیاز شدیم
سارا:
هفتاد
هشتاد
هشتادو پنج
هی آقا شما کمتر از همه امتیاز دارین؟!
چرا همش پنج دارین؟!
کوروش: خوب دیگه من باختم
معلوم شد شما دخترا مخین
سارا: پسرا مگه مخ ام دارن؟!
الهام: داشتن شک کن خواهر من
+ اوهم هوم
بسه دیگه برین آماده شین
همزمان گفتن: بله کاپیتان
+ زهر مار
کوروش: کوجا برین؟!
+بازنده باید برنده ها رو هر جا که خواست ببرن
کوروش: من الان باید همتونو ببرم بیرون؟!
سارا و الهام: بله کاپیتان
+ زهرمار کاپیتان
چتونه؟! بچه شدین؟!
نه آقا شرط بین ما سه تا بود
کوروش: خوب شرط رو بازی بوده
منم بازی کردم
پس برین تا نیم ساعت دیگه آماده باشین
کوروش رفت بالا تو اتاقش
سارا اومد لپمو کشید
سارا: اوفف امشب چه شبی بشه
میخوای ما نریم با آقا تنها بری؟!
+ چرت و پرت نگو سارا
یه شبه
نبینم کرم ریزی کنی من میدونمو تو…
الهام: میگم آقا نیم ساعت وقت داده
بیاین آماده شیم …
+ سارا پاشو برو با توئه
برو زود باش
هر دو رفتن که آماده شن من موندم تو هال تنها…
یکم هال جمع جور کردم منم رفتم آماده شم…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
رمان قشنگی داری بانو ❤
منتظر پارت بعدی