عرفان همراه دکتر اومدن
دکتر همین طور داشت آزمایشامو چک میکرد…
دکتر: کوروش جان خوشحال شدم که میخوای درمان شی…
میخوای اینجا درمان ادامه بدیم یا جای دیگه؟!
+ دکتر میخوام قبل سه ماه راه برم نمیخوام تو این چرخ باشم
دکتر داشت شاخ در میورد که این همه پشتکار که میخوام قبل سه ماه بدست بیارم از کجا میاد
دکتر: چرا تو این دو سال نخواستی درمان بشی؟!
+ دکتر داستان داره…
بنظر خودتون برای درمان کجا برم فقط میخوام زود خوب بشم
دکتر: یه دوست خوب دارم تو شمال اونجا بهترین جا برا درمانت خوبه
+ دکتر میتونه قبل سه ماه کمکم کنه راه برم؟!
دکتر: پسرم تو این سه ماه چه خبره؟!
عرفان داشت میترکید از خنده
عرفان: استاد خبر امرخیره
دکتر: مبارکه کوروش جان
چرا زودتر به فکرش نیفتادی
+ دکتر چرا حرف اینو باور کردین؟!
دکتر: هر چی که هست خیره
من برم با اون مرکز هماهنگ کنم
که شب بتونی اونجا بری
از دکتر تشکر کردیم و اونم رفت که کارای ترخیص و هماهنگی های لازم رو انجام بده
عرفان: دکتر قبل سه ماه میتونم خوب شم
داشت ادای منو در میورد
+ گمشو از جلو چشمام
آبرومو جلو دکتر بردی
عرفان: بیا برو ببینم خودتو نمیبینی هی میگی قبل سه ماه قبل سه ماه
+ بنظرت میتونم خوب بشم؟!
عرفان: آره داداشم چرا نشه تو خودت بخوای سر دو ماه میتونی بدویی
+ دیگه نمیزارم مارال از دست فرار کنه…
عرفان: داداش بصبر چته بزار بیاد ببین شاید خودش اونجا کسی رو داشته باشه
یعنی چی نمیزاری فرار کنه؟!
+ عرفان وای به حالت بفهمم بهم آمار اشتباه دادی
یکم دست پاچه شده بود همین طور مِن مِن می کرد…
+ عرفان با توام اونجا چه خبره؟!
عرفان: بابا مارال یه دوست داره
+ خوب دختره یا پسره؟!
عرفان: چیزه…
لحن صدامو بردم بالاتر
+ چی عرفان؟!
عرفان: اَه پسره
باباش خارجی مامانش ایرانی
کوروش: وای مارال اینو کجای دلم بزارم…
عرفان: میگم مارال بهش رو نمیده این دانیاله که بهش دنی میگن دنبالشه
+ دارم دیونه میشم
محکم با دستام رو پاهام میزدم
+ طف به این زندگی زمین گیر شدم نمیتونم راه برم
ها ها دارم دیونه میشم
عرفان اومد جلومو بگیره
عرفان: کوروش نکن داداش من
رو پاهات نزن
بابا داری خودتو درمان میکنی نکن بدتر میشه
+ دیگه نمیکشم خستمه میدونی
دو ساله…
خودت که شاهدی
مگه به همه نگفتی رفتم آمریکا
دیدی که از رزا جدا شدم
عرفان: دیگه کم مونده بزار درمان بشی خوب بشی اون وقت خودتو برو دنبال خوشبختی
داداش من میدونم تو میتونی
عرفان منو بغل کرد از برادر بهم نزدیکر بهم بود
+ پاشو وسایل بیار باید بریم شمال
آدرس از دکتر بگیر بریم
به آنا هیچکی تو عمارته خبر نده
عرفان: جوون تو فقط امر کن
+ مزه پاشو ببینم دیر شده نمیخوام شب حرکت کنیم
چند ساعت بعد عرفان برگه ترخیص امضا کرده بود آماده رفتن شده بودیم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
هنوزم نذاشتی ک
مسخرمون کردی؟
۱ هفته اس دارم میام میبینم هنوز پارت ۴۴ هستی
اگه نمیتونی بزاری خب بگو
مردم رو علاف نکن
چرا تا الان پارت بعدی رو نذاشتی خسته شدم از ای همه انتڟار صد بار اومدم چک کردم
خیلی زود داره پیش میره🤔
نه هنوز مونده عزیزم
عزیزم رمانت قشنگه اما لطفا یه نظمی رو توی پارت گذاری رعایت کن. چون من مثلا دو روز نمیام میبینم یهویی ۴ یا ۵ تا پارت پشت سر هم گذاشته هم ساعتای که میبینم، هر کدوم مال یه وقتیه
اره دقیقا اصلا معلوم نیست کی میزاره مثلا امروز اصلا نزاشته از صبح ده بار اومدم دیدم نزاشته
مراسم چهلم داییم بود عزیزم
نشد بزارم مگر نه میزاشتم
تسلیت میگم
تسلیت میگم 💔
تسلیت میگم. خدا به خانواده محترم، مخصوصاً خواهر مرحوم داییت صبر بده.