رمانِ«آوای تـوکــا»پارت 5 - رمان دونی

رمانِ«آوای تـوکــا»پارت 5

آوای توکا|

 

 

شاید جنون آمیز به نظر برسد ولی رد تماس نمی زنم تماس را برقرار می کنم .

 

شاید هم احمقانه به نظر برسد برای شنیدن صدایش بی اندازه دلتنگم .

 

انتظار دارم بر سرم فریاد بکشد ولی بغض است که به حنجره او و گوش های من تازیانه می زند .

 

– بی انصاف نبودی توکا .

 

سکوت می کنم . بغضم می خواهد خفه ‌ام کند .

می گوید :

– کجایی ؟ بگو نوکرتم به مولا میام دنبالت ‌.

 

اشکم می چکد :

– مبارکه شاه‌داماد .

– منو سگم نکن توکا بگو کجایی بیام دنبالت .

 

اه می کشم . سینه. ام درد می کند از حجم اندوه . از حجم دلتنگی .

 

به زحمت روی تخت دراز می کشم صدای خش برداشته اش سوهان دلم میشود .

– مگه با تو نیستم ؟

 

– گفته بودم عقدش کنی داغ خودم و بچمو به دلت می ذارم مهبد .

 

 

 

طاق باز دراز می کشم . نمی توانم به پهلو بخوابم دست روی شکمم می گذارم دخترکم بازیگوش است .

ورجه ورجه می کند . از همین حالا شیطنت دارد عین پدرش شر و شور است.

– لاکردار صوریه می فهمی ؟ صوریه ! هیچی بین من و اون نیست .

 

– برام مهم نیست .

دروغ می گفتم مهم بود . خیلی هم مهم بود از فکر اینکه تن آن زن را به اغوش بکشد .

از فکر اینکه بشرا سر روی بازوی سنگی اش بگذارد خواب و خوراک نداشتم .

 

از فکر اینکه روی پیشانی و لب های او هم عین من با لبانش داغ بگذارد . معده ام در هم می پیچید .

– بگو کجایی بیام دنبالت .

 

گوشی را می اندازم .کار از تهوع می گذرد . از تصور اینکه مهبد من . مرد من زنی دیگر را به آغوش بکشد می خواهم دل و روده ام را باهم بالا بیاورم .

 

در سرویس بهداشتی عق می‌زنم . دلم سبک نمی شود . از اندوهم کم نمی شود . حالم هم حتی بهتر نمی شود .

 

در سرویس بهداشتی وقت تلف می کنم که خسته شود خودش قطع کند اما قطع نمی کند . هنوز پشت خط است .

 

الو الو می کند تماس را قطع می کنم و بعد به گریه می افتم .

 

اشک می ریزم برای خودم . برای اویی که آغوشش دیگر فقط مال من نیست .

 

سر در بالشت پنهان می کنم و اجازه می دهم اشک هایم بالشت زیر سرم را خیس کنند .

 

 

 

 

 

#گذشته_

 

مادرم با دیدنم هین بلندی می کشد چونان که انگار روح یا اجنه به خود دیده است .‌

 

به گونه استخوانیش چنگ می زند :

– این چه سر و وضعیه دختر ؟ تو اینجا چیکار می‌کنی ؟

 

می خواهم از کنارش بگذرم که از بازو نگهم می دارد : توکا ؟

 

پلک میزنم که اشک نریزم . با این سروضع نمی توانستم در خیابان بمانم .

تا همین جا هم کم از لات و لوت های خیابانی متلک نشنیده بودم .

 

– مگه با تو نیستم ؟

 

سر در یقه فرو می برم رو ندارم که مستقیم در چشمان مادرم نگاه بدوزم و بگویم عین تفاله بیرونم انداخته اند .

– چی شده؟ با شوهرت حرفت شده مادر ؟

– عابد ….

– یا امام حسین ….

 

بغضم را قورت می دهم :

– اومد ..‌ا‌ومد اونجا آبروریزی کرد … هرچی دهنش اومد گفت وای مامان …

 

 

 

مادرم فغان می کند و دلی که خود به خودی خود آشوب بود را آشوب تر می کند .

– گفتم این پسره عاقبت زهرشو می ریزه بهمون به گوشت نرفت ذلیل شده .

 

نا ندارم . سر به چهارچوب در تیکه می دهم :

– راهم نمیدی بیام تو ؟

 

راه باز می کند . سلانه سلانه قدم برمی دارم .

 

مادرم می گوید : شوهرت کجاست که تو با این سروضع اینجایی ؟

 

دلم نمی خواهد جواب بدهم . حوصله ندارم .‌پشت سرم میآید .

– توکا ؟

بینی بالا می کشم : بیمارستان .

 

– اونجا چرا؟

سرگیجه دارم تلوتلو می خورم . مادرم بازوم را نگه میدارد .

– چته مادر ؟ چرا تلو تلو می‌خوری ؟

 

نمی توانم جوابش را بدهم چشمانم سیاهی میرود و از حال می روم .

 

 

 

بی رمق که چشم باز می کنم گریه مادرم تشدید می شود.

اورژانس را خبر کرده . تکنسین اورژانس بالای سرم است . انژیوکت دارم .

 

سرگیجه دارم چشم می بندم که سقف دور سرم نچرخد .

مادرم یک ریز باعث و بانی حال روزم الانم را نفرین می کند .

 

تکنسین های اورژانس می خواهند بروند .

مادرم می گوید نیازی به بستری شدن در بیمارستان نیست ؟

در جواب می گویند که افت فشار و افت قند خونی ساده است . نیاز نیست که در بیمارستان بستری شوم .

 

تمام مدت عمداً چشم بسته نگه میدارم که مادرم سوال پیچم نکند .

حالم به اندازه کافی بد است . حوصله جواب پس دادن ندارم .

 

 

حضور کسی را کنار خودم حس می کنم ترلان است . می پرسد : چت شده تو ؟

 

 

با ترلان راحت ترم . خواهر است همدمم است . تفاوت سنی کمی داریم . حرف هم را می فهمیم .

 

چشم می گشایم و او پیشانی نمدارم را می بوسد :

– حرف نمیزنی ؟

 

به سقف بالای سرم نگاه میدوزم عوض چشمان خیس خواهرم .

خودم را بالا می کشم . به متکا قدیمی تکیه می دهم .

 

– عابد اومد زهرشو ریخت رفت.

 

هیچ نمی گوید . تعمداً سکوت می کند که من برون ریزی کنم .

آه می کشم .

– اومده میگه من زیرخوابش بودم ترلان.

– خدا لعنتش کنه .

 

سیر تا پیاز ماجرا را می گویم و او ساکت می ماند عین مادرم وسط حرفم نمی پرد و ملامت نمی کند که گفتم فلان میشود و تو برعکس آن عمل کردی .

 

– اگه باور کرده باشه چی ؟

– نباید جلو مادرش کوتاه می اومدی .

 

صدای زنگ می آید . ترلان چشم تنگ می کند :

– کیه این وقت شب؟

 

پدرم نگهبان ساختمان بود . این وقت شب خانه نمی امد . شانه بالا می اندازم و ترلان به هوای باز کردن در از کنارم بلند میشود.

 

صدای کم جانش را می شنوم و قلبم تپش می گیرد کم مانده تا سنگ کوب کنم . تب می کنم .

 

او امده است .

و من رو ندارم که با او روبرو شوم .

اگر حرف های آن مردک را باور کرده باشد چه ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 175

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

پایانش قشنگه مگه نه ؟ قراره پایان خوشی داشته باشه مگه نه ؟

گانگ گانگ
گانگ گانگ
پاسخ به  رهگذر
10 ماه قبل

صددرصد😂

اسما
اسما
10 ماه قبل

رمان خوشگلیه دوسش دارم

Mana goli
Mana goli
10 ماه قبل

خیلی رمان زیباییه ولی کاشکی پارتاش طولانی تر بشه

Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

خیلی عالیه ابن رمان

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

هستی؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

😂😂😂

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x