رمان آتش شیطان پارت 101 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 101

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

 

 

 

 

– اینجا دیگه هیچ شک و شبه ای برام باقی نموند!

وقتی پلیس حادثه اعلام کرده بودش، برای چی درخواست کالبد شکافی داشت؟!؟!

اگه به من شک‌ داشت چرا بی سر و صدا کارش رو پیش برده بود، یا حتی بعد از کالبد شکافی چرا صداش در نیومده بود؟!؟

همه اینا کنار هم منو به این باور رسوند که ماجرا یه چیزی فرای این حرفاست!

 

 

پوزخندی زد و سکوت کرد.

نمی‌دونم اون داشت به چی فکر می‌کرد، اما من ذهنم حسابی درگیر اطلاعات جدید بود!

 

پدرزنش از اون چیزی که فکر می‌کردم کثیف تر بود!

کی حاضر میشد با دخترش همچین کاری کنه، که حتی به جنازش هم رحم نکنه!

 

سوال توی ذهنم رو پرسیدم:

 

-نتیجه کالبد شکافی رو‌ نتونستی پیدا کنی؟!

 

پوزخندش پر رنگ تر شد، سرش رو کمی کج کرد و جواب داد:

 

– نه؛ میدونی چی شد؟

 

بدون اینکه منتظر جوابی از حانب من باشه، خودش ادامه داد:

 

– تونستم دکتری که مسئول کالبد شکافیشون بوده رو پیدا کنم!

به هزار بدبختی و دروغ تونستم راضیش کنم که نتیجه رو به من هم بده.

اول قبول نمی‌کرد و می‌گفت جناب سرهنگ گفتن هیچ احد و ناسی از موضوع خبر دار نشه!

منم می‌گفتم من شوهرش بودم و سرهنگ حتما از روی خجالت و آبرو این حرف رو زده که بیشتر از این درگیر پرونده اون دوتا بی چشم و رو نشم!

خلاصه بالاخره قبول کرد که یه کپی از نتیجه کالبد شکافی رو برام بیاره.

یجا قرار گذاشتیم، اما هرچی منتظرش شدم نیومد.

فکر کردم ممکنه پشیمون شده باشه، یا اون کفتار تهدیدش کرده؛ اما چند ساعت بعد فهمیدم که مرده!

دقیقا تو مسیری که داشته میومده به ملاقاتم، تصادف بدی می‌کنه و درجا می‌میره!

 

 

کمی سکوت کرد و گویی اجازه داد تا حرفاش رو‌ تجزیه و تحلیل کنم!

 

مونده بودم چی بگم که خودش دوباره گفت:

 

– خب خانوم وکیل… حالا نظرت چیه؟!

 

 

 

 

 

جوابش رو با سکوت و نگاه خیرم دادم.

سرش رو تکون داد و با نیشخندی گفت:

 

– خیله خب وقتشه که دیگه هردو دست از تظاهر برداریم!

من هرچی که بود و نبود رو بهت گفتم، فقط مونده چنتا مدرکی که ازش پیدا کردم.

با اینکه ممکنه اعتبار قانونی نداشته باشه، اما مطمئنا یه جایی به دردمون می‌خوره!

حالا نوبت توعه خانوم وکیل!

میدونم اهل مذاکره ای، پایه ای یا نه؟!

 

 

تظاهر؟؟

شاید منم تا اینجا خیلی رو بازی نکرده بودم، اما احساساتم تظاهر نبود!

 

احساسات اون تظاهر بود؟!

حس خوبش تظاهر بود؟!؟!

 

سعی کردم کم نیارم.

حالا که تا اینجا اومده بودم، باید بقیش رو هم پیش می‌رفتم!

 

چند قدمی بهش نزدیک شده و چرخی دورش زدم.

پشتش قرار گرفته و به سمت گوشش خم شدم.

 

دایان کمی نامحسوس سرش رو کج کرد و خواست از هرم نفس هام دور بشه که با گرفتن گردنش، این اجازه رو بهش ندادم.

 

دستام رو دور گلوش حلقه کرده و بدون هیچ فشاری، فقط محکم نگه داشتم.

 

لبام رو به گوشش چسبونده و لب زدم:

 

– باشه جناب محب، منم دیگه دست از تظاهر برمیدارم!

حالا میتونیم همکاریمون رو شروع کنیم، فقط میمونه یه چیزی!

 

کمی مکث کردم.

تو همین حین هم نفس هامو‌ تو گوش و گردنش فوت کردم، جوری که از بغل دیدم چشماشو‌ روی هم فشرد و سیبک گلوش زیر دستم، بالا پایین شد.

 

لبخندی زده و با همون لبخند از همون فاصله، جوری که لبام به گوشش برخورد می‌کرد، زمزمه کردم:

 

– قطعا منو و شیوه بازی کردنم رو می‌شناسی!

اینبار اگه کوچیک ترین پیچشی ازت ببینم، با روش خودم جوابت رو میدم!

قبوله؟!؟

 

 

گردنش رو توی دستم چرخوند و به سمتم برگشت.

بدون اینکه ازش فاصله بگیرم، همونطوری رخ به رخش ایستادم.

 

فاصلمون جوری کم بود که هرم نفس هاش رو روی لبام حس می‌کردم.

 

سعی کردم جلوی میل سرکشم برای بوسیدنش رو بگیرم.

 

اون هم بدون اینکه لحظه ای نگاهش جایی غیر از چشمام بلغزه، لب زد:

 

– قبوله!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
11 ماه قبل

مرسی خانم ندا.پارتات کوتاهه البته با عرض پوزش🙈,ولی خوب و منظم و به موقع هست مثل همیشه.😘

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط camellia
رهگذر
رهگذر
11 ماه قبل

نگو قراره تهش خانم وکیل وازاد با هم یه زوج بشن
من زوج دایان وتابش رو بیشتر دوست دارم

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

ممنون ندا جان از پارت گذاری به موقع و منظمت 😘

ساناز
ساناز
11 ماه قبل

یعنی دایان همش داشته تظاهر میکرده؟!

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x