رمان آتش شیطان پارت 134 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 134

♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥

 

 

 

 

 

 

مامان هم مثل من، چند ثانیه مبهوتِ جواب زیبای دایان شد و بعد از اون قهقه ای از خوشی سر داد.

 

همین الان هم مشخص بود چه جایگاهی پیش مامانم پیدا کرده!

 

بعد از اینکه خندش تموم شد، گفت:

 

– حالا می‌تونم به تابش، بابت احساساتش حق کامل بدم!

مردی که بدونه با خانوم ها چطوری برخورد و صحبت کنه، لیاقت دوست داشته شدن رو داره!

 

با لبخند نگاهم رو از مامان گرفته و‌ به دایان دادم.

برق خوشی توی چشماش، دیدنی بود!

 

با همون نگاه جواب داد:

 

– حالا که اینقدر باب میل بودم، اجازه میدین امشب تابش رو تا خونه همراهی کنم؟!

 

– بذار از حامد بپرسیم عزیزم.

اصولا این تصمیمات رو تو خونه، اون میگیره!

 

حقیقتا اصلا اینطوری نبود!

من هیچ وقت راجع به چیزی از حامد اجازه نگرفته بودم، اما میدونستم چرا مامان این حرف رو زده!

 

با این حرف می‌خواست جایگاه حامد رو تو نظر دایان بالا ببره!

 

می‌خواست متوجه بشه با اینکه از مامان کوچکتره یا پدر واقعی من نیست، اما چه جایگاهی تو خونمون و برای ما داره!

 

با این کارش کاملا موافق بودم و می‌خواستم دایان هم متوجه این موضوع بشه!

 

دایان سرش رو کمی خم کرد و جواب داد:

 

– حتما!

اتفاقا فکر کنم ایشون هم مشتاق این صحبت مردونه هستن!

 

 

 

 

با دعوت سعید، به صحبتمون خاتمه داده و از جا بلند شدیم.

 

میز‌ بزرگی گوشه سالن قرار داشت که روش با غذا های زیادی پر شده بود.

 

مامان ما رو تنها گذاشت و به سمت حامد رفت.

داشتیم با دایان به سمت میز می‌رفتیم که نگاهم اتفاقی به لیلا افتاد.

 

همون لحظه لبخند شیطونی زد و با چشم و ابرو به دایان اشاره کرد.

 

حتما فکر می‌کرد تو همین چند ساعت تونستم مخ دایان رو بزنم!

 

به اشاراتش لبخندی زده و نگاهم رو گرفتم.

بذار هرطور که دوست داشتن فکر کنن.

 

هردو برای خودمون غذا کشیده و بعد از جاگیر شدن رو مبل دو نفره ای، مشغول خوردن شدیم.

 

بعد از تموم شدن غذامون، دایان گفت میره تا با حامد کمی صحبت کنه.

 

باهم از در ویلا خارج شدن و برای راحت تر حرف زدن، تو باغ رفتن.

 

وقتی حس کردم صحبتشون طولانی شد، پشت پنجره رفتم تا ببینم چه خبره.

 

دوش به دوش هم ایستاده بودن و سیگار می‌کشیدن.

همین؟!؟

این بود صحبت کردنشون؟!

 

با صدای مامان ترسیده تو جام پریدم:

 

– وااا اینارو ببین

انگار رفیق صمیمی همدیگن و با هم اومدن رفاقتی یه سیگاری بکشن!

 

– وای مامان ترسیدم!

 

– از من نترس دختر؛

از دوست پسرت بترس که همه رو بلده و میتونه با زبونش همه رو، روی انگشتش بچرخونه.

نگا نگا چه زود با حامد داداشی شده و داره براش سیگارشو روشن می‌کنه!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بیداری در نیمه شب های تاریک🖤🤍
بیداری در نیمه شب های تاریک🖤🤍
1 سال قبل
  • حامد و دایان یا برادر هستند یا حامد عموی دایان ، آزاد در مورد حامد هشدار داده بود به تابش ،،،،البته حدسیات من از رمان این بود
زهرا
زهرا
1 سال قبل

یدونه دایان آرزو کنم بنظرتون برآورده شدن بلده؟؟؟😂😂

همتا
همتا
1 سال قبل

وای چقدر همه چیز خوب بود تو این مهمونی آدم میترسه ی اتفاقایی تو راه باشه

رهگذر
رهگذر
1 سال قبل

من میگم دایان وحامد از قبل همو میشناختن نظرتون؟

بانو
بانو
1 سال قبل
پاسخ به  رهگذر

بله بله منم موافقم 😌

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

سلام ندا بانو خوبی عزیزم خسته نباشی پارتا رو خیلی کوتاه کردی دخترم

atosa
atosa
1 سال قبل

خدا یه دونه دایان هم به ما بده 😂😂

دیانا
دیانا
1 سال قبل

چرا انقدر کسل کننده شده چندتا پارت که تو این مهمونی هستن☹️☹️☹️

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x