♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥
با لبخندی از هردوشون جدا شده و به دایانی که دم در منتظر ایستاده بود، ملحق شدم.
تو راه با همه سرسری خداحافظی کردم که نگاه گیجی بهم مینداختن.
احتمالا بابت رفتنم با دایان گیج شده بودن!
وقتی با همه خداحافظی کرده و کنار دایان ایستادم، انگار لیلا نتونست بیشتر از این دووم بیاره، که پرسید:
– شما باهم میرین تابش جون؟!
خواستم جوابشو بدم که دایان قدمی به جلو برداشت و جواب داد:
– من ازشون خواستم که تا خونه همراهیشون کنم.
اگه مشکلی نداشته باشه، ما یکم عجله داریم؛ با اجازه!
سپس به هیچکس اجازه حرف زدن نداد و با گرفت دستم، منو به بیرون هدایت کرد.
قدم هامو باهاش تنظیم کرده و مسیر حیاط تا ماشینش رو، از هوایی که داشت رو به خنکی میرفت، لذت بردم.
در رو برام باز کرد که لبخندی روی لبم شکل گرفت.
بعد از اینکه هردو جاگیر شدیم، ماشین رو راه انداخت و از باغ خارج شد.
کمی که رفتیم، یاد حرف زدنش با حامد و اینکه چطوری پیچوند و چیزی نگفت، افتادم
به سمتش چرخیده و گفتم:
– آخر نگفتی با حامد چیا گفتین اون موقع!
– چیز مهمی نبود خانوم وکیل!
داشت میگفت که چقدر روت حساسه و اگه یه تار مو از سرت کم بشه، دودمانم رو به باد میده و از این قبیل تهدیدایی که پدرزنا میکنن!
#پارت318
قصد داشت با حرفاش امشب سکتم بده؟!؟
این دیگه چه مثالی بود؟؟
منه بی جنبه رو نمیشناسه؟!؟!
نگاهم رو سریع به سمت بیرون چرخوندم.
اگه یکم دیگه به نیم رخش زل میزدم، ازش درخواست میکردم شب رو پیشم بمونه!
بعد از ساعتی، جلوی خونم نگه داشت.
ماشین رو خاموش کرد و به پشتی صندلیش تکیه داد.
میخواستم زود ازش خداحافظی کرده و پیاده بشم، اما اینطوری که دایان نشون داد، انگار هیچ عجله ای برای رفتن نداره!
سعی کردم با پرسیدن یکی از سوال های توی ذهنم، افکار منحرف و مخربم رو کنترل کنم.
– کی میخوای با اون خلافکار ملاقات کنی؟!
– به زودی!
من خودم بیشتر از همه دارم لحظه شماری میکنم، اما قبلش کاری هست که باید شخصا انجامش بدم.
وقتی از کلمه ” شخصا ” استفاده کرد، حس کردم جوری منظورش رو رسوند که دوست نداره راجع به این کار نیمه تمومش کنجکاوی کرده و سوالی بپرسم!
به خواستش احترام گذاشته و بجاش گفتم:
– باشه ولی هروقت خواستی با اون آدم ملاقات کنی منم میام!
نگاهش رو به سرعت به چشمام دوخت.
نمیدونم چی بود، اما انگار برای اولین بار وحشت رو تو صورت و چشمای دایان میدیدم.
از چی اینقدر میترسید؟!
از اون آدم یا همراهی من!؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نکنه حامد باشه ؟
وای ننه ندا چقد خسیس شدی تو آخه😩😩یه کم بیشتر پارت بده 🥺🥺
منو خسیسی آخه؟🥺💔
نکنه اون خلافکار….
اون آدم کسی نیست جز؟…
جواب بدین دوستان
مرسی ندا جون
حامد ؟؟؟
آفرین بهتت