رمان آتش شیطان پارت110 - رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت110

🔥♥️♥️♥️🔥«آتش‌ شیطان»🔥♥️♥️♥️🔥

 

 

 

 

#پارت248

 

 

 

 

 

 

دایان بالاخره سکوت رو شکست.

پوزخند صدا داری زد و با همون نگاه خیره، گفت:

 

– مغرور ترین و گرون ترین مدل شرکت قطعا برای سرگرمی یا خیرخواهی به همچین مسئله ای نفوذ نمی‌کنه!

دلیل اصلیت چیه آقای کاشف؟؟

 

آزاد برخلاف اون ابتدا که کمی هول شده بود، با آرامش و خونسردی محض، جواب داد:

 

– یه دین قدیمیه که باید پرداختش کنم.

 

دایان کمی مکث کرد.

انگار داشت سعی می‌کرد به یاد بیاره آزاد داره از چه دینی حرف میزنه!

 

بعد از مکث چند ثانیه ای، انگار یاد چیزی افتاد که ابروهاش رو بالا داد و با پوزخند کجی گفت:

 

– آها! دین!

میدونم تو کارام فضولی کردی تا بتونی اطلاعات بدست بیاری، اما فعلا از تقصیرت میگذرم آقای کاشف.

این موضوع رو تا حل پرونده کنار میذارم، بعد هم میشه بهش رسیدگی کرد!

 

 

آزاد پوزخندی زد و جواب داد:

 

– اگه اعدام نشدی، خوشحال میشم باهم تسویه حساب کنیم!

 

این بار هردو مرد با خشم و غضب بهم نگاه می‌کردن.

سعی کردم میانجی گری کنم تا این بحث مسخره زودتر خاتمه پیدا کنه.

 

– بیخیال بچه ها!

الان وقتش نیست که مثل بچه های شیش ساله بهم بپرین و تیکه بندازین.

میشه تمرکزمون رو چیزی که واجب تره باشه!؟!؟

 

دایان دست به سینه شد و گفت:

 

– باشه خانوم وکیل.

بذار ببینیم آقای کاشف چی واسه ارائه داره؟؟

 

قبل از اینکه آزاد حرفی بزنه، جواب دادم:

 

– آزاد یه پوشه از جنایات اون مرد بهم داده ولی مدارکش محکمه پسند نیست.

با این مدارک فقط خودمون رو مضحکه دادگاه می‌کنیم!

 

دایان بدون اینکه نگاه خیره و سنگینش رو از آزاد بگیره، جواب داد:

 

– در واقعا اون پوشه رو از دفتر خود من کش رفته، پس چیز جدید و خاصی نیست!

میخوام بدونم دیگه چی تو چنته داره!

 

#پارت249

 

 

 

 

 

 

آزاد هم انگار عصبی شده بود.

نفس عمیقی کشید تا کمی رو خودش تسلط پیدا کنه.

 

قهوه‌اش رو یجا سر کشید و با صاف کردن گلوش، به حرف اومد.

 

– من دیروز یه سری چیز دستگیرم شد.

الوندی یه رقیب قوی تو این موضوع داره.

یارو تا هفت پشتش خلافکار بوده.

از وقتی الوندی اومده روی کار، کسب و کارش کساد شده و حسابی به خونش تشنه‌ست.

 

بلافاصله گفتم:

 

– خب این خیلی خوبه که

دشمن دشمنم، دوست منه!

میتونیم از این یارو برای نابودی الوندی کمک بگیریم!

 

 

– این یارو ده برابر الوندی خطرناکه!

عاشق معامله کردنه.

در ازای چیزی ک میخوای با زرنگی همه چیزت رو ازت میگیره، جوری که اصلا نفهمی از کجا خوردی!

معامله بدون برنامه باهاش صد ضرره!

جدای از اینکه هیچکی تاحالا ندیدتش و همه فقط یه اسم ازش میدونن.

فکر می‌کنی چی ممکنه این آدم رو مشتاق کنه تا رابطش رو برای معامله با ما بفرسته؟!؟

 

 

هرسه سکوت کردیم.

دایان دستش رو برای پیشخدمت بالا برد.

 

وقتی سر میزمون رسید ازش پرسید:

 

– اینجا فری اسموکه؟!

 

دختر که تحت تاثیر دوتا مرد کت شلوار پوش و خوش قیافه پشت میز قرار گرفته بود و نگاهش رو دائما بینشون می‌چرخوند، جواب داد:

 

– بله قربان، الان براتون زیر سیگاری میارم.

 

تا لحظه آخر نگاه خیرش رو از این دوتا مرد برنداشت.

نگاهم بهش بود.

 

وقت به دوستش که پشت پیشخوان ایستاده بود رسید، با هیجان مشغول تعریف چیزی شد.

 

ناخداگاه خندم گرفت.

بهش حق میدادم، حتی منم از دیدن همچین منظره ای لذت میبردم!

 

 

« خود شیفته ها 😏 ،سقف کافه نریزه یه وقت😂»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
24 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

دقیقا گل گفتی خود شیفته

همتا
همتا
1 سال قبل

چندتا نوشابه هم بهشون بدید واسه خودشون باز کنن

Zahra_nasiri_1386 Zahra
Zahra_nasiri_1386 Zahra
1 سال قبل

از مدرسه به امید این رمان میاییم بوخودا😂

Zahra_nasiri_1386 Zahra
Zahra_nasiri_1386 Zahra
1 سال قبل

مرسی ننه ندی🙃🧡 زحمت‌هااا ولی زیاد باشه

دیانا
دیانا
1 سال قبل

والا نمیدونم چرا ما این مردها خوش تیپ خوش هیکل نمی بینیم هرچی مرد می بینیم یک شلوار اسلش پوشیده گردنبند به گردن صورتی پور از زخم لباسی با طرح های عجیب
ولا اینجوری که رمان ها میگن نصف جمعیت مرد ایران باید اتو کشیده خوش تیپ باشن ولا مانبینیم یکی بیاد به ماهم نشون بده

Zahra_nasiri_1386 Zahra
Zahra_nasiri_1386 Zahra
1 سال قبل
پاسخ به  دیانا

اوه عزیزم اونها خیابونین😉زیر بوته ای شرمنده البته
ولی راسته
کت وشلواری ولگرد نیس که مث اینا بتونی پیداش کنی اونارو باید بالا بالا ها گیر بیاری 😂😂ادمای دستو پا نیستن راحت گیر نمیاد کسی مثل دایان که عاشق شخصیتش میشه ادم

نویسنده شاه دل
نویسنده شاه دل
1 سال قبل

ادمین جان میخوام پی دی اف رمانم رو بزارم اینجا
میشه آیدی ایتا یا روبیکاتو بدی؟

لطفا جواب منو بدین

لیلا
1 سال قبل

عزیزم فقط میتونی به تلگرامش بفرستی❤

نویسنده شاه دل
نویسنده شاه دل
1 سال قبل
پاسخ به  لیلا

آخه قبلا گفت روبیکا هم داره
من تلگرام ندارم 🤦🏻‍♀️

نویسنده شاه دل
نویسنده شاه دل
1 سال قبل
پاسخ به  neda

باشه ممنونم
امیدوارم زود جواب بده 😂🤦🏻‍♀️

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  neda

ندا نیستی،سرت شلوغه؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر

@Bad_139678 روبیک

نویسنده
نویسنده
1 سال قبل

رمان قبلی منو گذاشتی
این جدید هستش
ممنون

camellia
camellia
1 سال قبل

وباز مثل همیشه سر وقت و منظم وبه موقع.نیز تشکر ویژه از شما خانم ندای عزیز.و یه چیز دیگه…کم بود به خدا🙁خودتون بخوانید,نظر من من رو تایید میکنید🤗😉

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

😶 😶

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل
پاسخ به  neda

گفتی حق اعتراض ندارین منم فقط نگاه میکنم حرف نمی زنم دیگه

دسته‌ها
24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x