رمان آرزوی عروسک پارت 18

2.5
(2)

 

اما من نامحسوس چشمم همش به آرش و واکنشی که قراربود ازخودش نشون بده بود…
متاسفانه ازشانسم غذای همه تموم شد وقرص لعنتی اثر نکرد…
داشتم به آرش نگاه میکردم که آمنه متوجه نگاهم شد..

هول شدم و نگاهمو دزدیدم… خاک به سرم الان فکرمیکنه به این میمون نظر دارم!
صدای آرش توجهم رو جلب کرد اما نگاهش نکردم…
_چه ادویه ای به غذا زدی تهمین؟
_من نزدم آقا مادرتون درست کردن..

_ع دست مامان خانومی درد نکنه..
آمنه هم با لذت نوش جونی گفت…
_ادویه اضافه زدی به غذا مامان؟
_نه پسرم چطور؟
_آخ دلم چرا پیچ میخوره پس…!
آمنه اومد چیزی بگه که آرش با چشم های گرد شده وشتاب زده از جاش بلند شد!

آمنه_ چی شد؟
بالبخند بدجنس به آرش نگاه کردم.. متوجه نگاهم شداما اونقدر حالش بدشد که با سرعت به طرف سرویس بهداشتی رفت….
تهمینه_ خاک برسرم..
آمنه_ چی شد یه دفعه!

با آرامش گفتم:
_شاید بخاطر همزمان شدن معجون و ناهارشونه…
صدایی که از اون فاصله از تو دستشویی شنیدم نذاشت ادامه حرفمو بزنم و خنده ام گرفته بود…

باجون کندن جلو خودمو گرفتم و خودمو با برداشتن ظرف ها روی میزمشغول کردم…
همین که رفتم توی آشپزخونه زدم زیرخنده.. بیصدا اما عمیق میخندیدم..
وای خدایا چقدر خوبه.. الان قشنگ داره شست وشوی معده میشه

نیم ساعت بعداز درحالی و آمنه از نگرانی پشت در دستشویی همه رو کلافه کرده بود آرش اومد بیرون وگفت:
_نمیدونم چم شده خیلی دلم درد میکنه دارم می میرم..
بافاصله ازشون ایستادم و با صورت سرخش نگاه کردم ولذت بردم!

آمنه_ میخوای بریم دکتر؟ مصموم نشدی؟ الان به بابات زنگ میزنم..
اومد بره زنگ بزنه که مانعش شد..
_نمیخواد خوب میشم لازم به دکترنیست…
قدم اول رو برداشت که بازم فورا برگشت توی دستشویی…

این کار تا شب ادامه داشت و درحدی که از مثل چی از کارم پشیمون شدم..
داشتم بچه مردم رو به کشتن میدادم.. اونقدر اذیت شد که کارش به امپول و سرم کشیده شد!

آرش وارسلان رفته بودن درمانگاه و من بانگرانی منتظر اومدنشون بودم که در بازشد و اومدن داخل…
آروم سلام کردم و ارسلان با مهمونی جواب داد اما آرش با تهدید نگاهم کرد..

خداروشکرحالش خوب بود.. دیگه غلط بکنم ازاین کارها بکنم…
ارسلان_ چرااین موقع شب بیداری دخترم؟ آمنه کجاست؟
_داشتم میرفتم بخوابم.. آمنه جون آرام بخش خوردن یه کم پیش خوابیدن!

_باشه دخترم برو بخواب خسته ای شب بخیر!!
نگاهی به آرش انداختم و رفتم توی اتاقم..
اومدم دراتاقمو ببندم که دستی مانعم شد!

باترس نگاه کردم که دیدم آرشه…
بدون حرف فقط نگاهش کردم؟
_کارتو بود مگه نه؟
_بله؟
_اگه بدونم کارتوبوده دمار از روزگارت درمیارم!

_ببخشید متوجه منظورتون نمیشم.. چی کارمن بوده؟
_خودت خوب میدونی از چی حرف بزنم.. دعا کن .. دست به دامن خدا شو که من مچتو نگیرم.. چون اگه بگیرم بد بلایی سرت میارم!

ترسیدم.. خیلی عصبی وجدی بود.. اما نباید خودمو می باختم..
_اما من متوجه نشدم چی شده!
_گفتم که گوشی دستت بیاد.. شب خوش!
بعداز حرفش رفت و من موندم با قلبی که تند تند خودشو به دیواره های سینه ام میکوبید!

آروم باش سارا.. ازکجا میخواد بفهمه؟ یک درصدم اگه بفهمه هیچ غلطی نمیکنه.. با همین فکرها خودمو آروم کردم و با اسمس بازی با سارگل خودمو سرگرم کردم تا از یادم بره

اینقدر استرس کاری که کرده بودم رو داشتم صبح اولین نفربیدارشدم و با اصرار به تهمینه کمک کردم ومیز صبحانه رو چیدیم..
ساعت داشت نزدیک هشت میشد و بعداز تکمیل کردن میز صبحانه رفتم که لباس های فرمم رو تنم کنم که دیدم آرش از اتاقم اومد بیرون!

ترسیده و باچشم های گرد شده نگاهش کردم…
باغضب و نفرت نگاهم میکرد.. نباید خودمو می باختم این مرتیکه خیلی باهوش بود کافی بود بترسم تا شک کنه اتفاق دیروز کار من بوده..

_ببخشید شما تو اتاق من چیکار میکنید؟
یه دفعه دستمو کشید و بردم توی اتاق و دراتاق رو بست ومحکم کوبوندم به دیوار…..

ازشدت ترس زبونم بند اومده بود.. قلبم توی گلوم میزد.. باچشم های ترسیده نگاهش کردم…
دستشو بالابرد و جلد قرص رو جلوی صورتم تکون داد…
_این چیه؟
باوحشت به جلد لعنتی که یادم رفته بود گم وگورش کنم نگاه کردم وآب دهنمو قورت دادم!

به یقه ام چنگ زد و باصدای بلند داد زد؛
_لعنتی بهت میگم این چیه؟
_جلد قرص…
چشماشو که از خودشون به زور باز میشد ریزکرد وگفت:
_چه قرصی؟
_من چه بدونم؟ ولم میکنی یا همه رو بیدارکنم؟

چونه ام رو توی مشتش گرفت و ورق رو جلوی چشمم گذاشت وگفت:
_که کارتو نبود آره؟ دختره حمال فکرنکردی ممکنه با اون کار احمقانه ات روده ام آسیب ببینه؟
عصبی شدم… محکم دستشو پس زدم وگفتم:

_حمال جدوابادته.. توچی؟ فکرنکردی با ریختن اون همه چایی داغ روی بدنم ممکنه چه بلایی سرمن بیاد؟
_پس اعتراف میکنی کار تو بوده آره؟
_البته که من بودم.. هرکاری که بکنی شک نکن عاقبتشم خواهی دید آقای به ظاهر محترم!

اومد نزدیک.. خودشو بهم مالوند و دستشو روی صورتم کشید و گفت:
_اومممم.. خوشم اومد.. من عاشق کارهای هیجانیم..
بانفرت به عقب هولش دادم و باصدای بلند داد زدم؛

_دفعه آخرت باشه دستت به من میخوره.. وگرنه قسم میخورم که بند بند انگشت هاتو خورد میکنم..
پوزخند زد و به لبم زل زد..
_آره هیجانیش کن.. نگاهشو بالا کشید وبه چشمام دوخت.. چشمکی زد وادامه داد؛
_خوشم اومد.. بگرد تا بگردیم کنیزک جسور!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مانلی
مانلی
1 سال قبل

چقداز این آرش بدم میاد
اههه
راستی سارا عکس روی پروفشه؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x