رمان آوای نیاز تو پارت 191 - رمان دونی

 

 

ناباور بهش خیره شدم:

_فقط اسمت میره تو شناسنامم و اسم و رسم منم میره پشت اسم بچت

 

اشکام و با دست پس زدم و نیشخند زنان لب زدم

_به بچم بگم باباش تویی؟!

میخوای بچه جاویدی و که حتی نمیتونی نگاهش کنیو بزرگ کنی؟!

میخوای کل زندگیت و به خاطر من…

 

گریه مانع حرفم شد که مصمم تو چشمام زُل زد و ادامه داد

_نه… همه اینایی که گفتی جوابش نه!

به بچت نباید بگی باباش منم چون من فقط بزرگش میکنم… زندگی من خراب نمیشه چون من تو این دنیا اولین و آخرین دوست و رفیقی که داشتم تو بودی اولین نفری که من و درک کرد تو بودی… وَ منم بچه جاویدی که به قول تو نمیتونم بهش نگاه کنم و بزرگ نمی کنم… بچه کسیو بزرگ میکنم که بهم بخشش و دوست داشتن و یاد داد بچه تورو آوا

تو میگی جاوید نفهمه باشه اما بچه توی شکمت حداقل یه اسم به نام‌ پدر باید داشته باشه… وَ اونم منم!

 

 

×××

 

 

جاوید

 

_تو تاریکی نشستی؟!

 

نگاهم و تو همون حاله ی تاریکی به ژیلا دادم‌ که داخل اتاق شده بود…صدای گرفتش نشون دهنده گریه های زیادش تو این‌ روزا بود که حقم داشت تنها کسی که براش مونده بود آقابزرگ بود که اونم داشت از دستش میداد!

 

_سرم درد میکنه

 

نزدیکم‌ شد و روی تختی که روش دراز کشیده بودم نشست و با مکث طولانی با بغض حرفی رو زد که سرمو با تعجب سمتش برگردوندم

 

_طلاقم بده!

 

فقط ناباور نگاهش میکردم… تو تاریکی اتاق اشکاش مشخص بود فقط

وَ من جمله ای که گفته بود و درک‌ نمی‌کردم که ادامه داد

_فکر می کردم دوباره بتونم تور و عاشق خودم کنم

فکر می‌کردم اشتباه گذشتم که نه حماقتمو می‌تونم جبران کنم اما الان فهمیدم حتی اون موقع که با همم بودیم عشقی میون من و تو نبوده… فقط زیاده خواهی من بود و ترس تو ازین که گذشتت مثل پدرت نشه الانم همین… الانم همون‌ آش و همون‌ کاسس

فکر میکردم درست میشه اما اشتباه بود، این بارم همون اشتباهای قبلمون و کردیم ولی این سری احساس میکنم هر کدوممون داریم‌ تقاص اشتباهاتمون و میدیم

 

 

سری به تایید تکون دادم‌ که ادامه دادم

_بالاخره این دنیا زیاد بخشنده نیست… سری قبل قِسِر در رفتیم ولی این سری هر کدوممون داریم بَهای اشتباهاتمون و میدیم… من‌ تنها کسی رو که دارم از دست میدم و تو هم آرامشت و از دست میدی!

 

هیچی نمیگفتم… حرف حساب جواب نداشت!

ادامه داد

_رابطه من و تو که اول و آخرش جدایی… این وسط نمیخوام دیگه اشتباه کنم چون زندگی خوب بهم یاد داد تاوان اشتباهتو دیر یا زود میدی حالا به هر نحو و هر شکلی…

دیگه نمیخوام به تنها کسی که واقعا دوستم داره دروغ بگم و جلوش فیلم بازی کنم اونم وقتی نفسای آخرش و میکشه… باید بهش بگیم همه چیو جاوید این که رابطه ما سرانجامی نداره

وَ اینکه نمیخوام تو هم…

 

سکوت کرد و سرش و انداخت پایین و به سختی ادامه داد

_تو هم‌ نباید به مرحله ای برسی که آوا و از دست بدی… هنوز دیر نشده جاوید… برو پیشش!

 

نیشخندی به حرفای تلخش زدم و واقعا راست گفته بودن حقیقت تلخه… هر چند سخت بود شنیدن این حرفا از دهن ژیلا اما انگار اونم کَم آورده بود… با سنگینی تو‌ گلوم مثل خودش لب زدم

_دیر شده خیلی وقت دیر شده آوا رفت… من جدی نگرفتمش و اون رفت

راست میگی هر کسی تاوان اشتباه خودش و میده… اولش همش تورو مقصر میدونستم اما مقصر اصلی خودم بودم

خودم بودم که آرامشم‌ و با خودخواهیم معامله کردم…

آوارو از دست دادم خیلی وقته… نه از وقتی که با فرزان رفت نه… از وقتی از دستش دادم که با خودخواهی جلوش گفتم باید کنار بیای اما همش با خودم تکرار میکنم من بد بودم چرا اون بد شد!؟

 

سکوت کردم و نگاهم‌ و از ژیلا گرفتم که صداش اومد

_آدما همشون اشتباه میکنن

 

هیچی نگفتم و بینمون سکوت حکم فرما شد که بالاخره بعد مدتی این‌ سکوت و‌ شکوندم

_به هر حال از نظر‌ من بهتره به آقابزرگ چیزی نگیم‌ این دَم آخری دلش به این که من و تو باهمیم خوشه

 

_اما…

 

_میدونم… میدونم‌ نمیخوای دیگه دروغ بگی بهش حس الانت و کم و بیش درک میکنم اما باور کن تو این‌ شرایطی که داره بهتره دلش و نلرزونیم! زندگی من و توهم زندگی نمیشه ولی بزار کارای طلاق و بعد…

 

سکوت کردم و نگاهم و به چشماش دادم که ناامید و غمگین جملم‌ و خودش ادامه داد

_بعد مرگ آقابزرگ!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sogol
Sogol
1 سال قبل

آخیش طلاق میگیرن😁

Raha
Raha
1 سال قبل
پاسخ به  Sogol

ولی بنظرم جاوید بفهمه آوا بارداره فک میکنه بچه فرزان برا همین از لجش کنار ژیلا میمونه

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  Raha

قرار شد چیزی نگن بهش دیگ

Raha
Raha
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

قرار شد نگن بچه از جاوید ولی خب بنظر من میفهمه آوا بارداره ولی فک میکنه ک بچه فرزان

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  Raha

خب بفهمه وقتی زمانی ک اوا رو تنها میذاشت باید فکر اینجارو هم میکرد
بخاطر اون فرزان داره تباه میشه
بعدش اسم ی روانی رو میذارن ب طفلی

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x