رمان آوای نیاز تو پارت 71

5
(1)

 

 

_تو خیلی پرویی مگه نگفتم نمی‌خوام‌ پیشت بخوابم؟ ولم کن له شدم

 

بدون این که ذره ای اهمیتی بده به حرفم بده چشماش و دوباره بست و لب زد

_بخواب

 

یکم‌ نگاهش کردم و دیدم واقعا جدی جدی داره می‌خواب و حرفم و نادیده گرفته… اخمام‌ و کشیدم‌ تو هم و سرم و بردم جلو این بار محکم‌ تر از دفعه ی قبل نوک بینیش و گاز گرفتم‌ که صدای آخش درومد!

با اخمای در همش چشماش و باز کرد و بهم نگاه کرد و خسته گفت:

_آوا خوابم و نپرون که برای خودتم بد میشه، میدونی که چی میگم؟

 

تکونی خوردم تو بغلش و حرصی از این که نقطه ضعف دستش دادم گفتم:

_ولم کن بابا اصلا پاشو برو سر جات بخواب!

_دقیقا اومدم سر جام خوابیدم تو ام بگیر بخواب خستم

 

باز چشماش و روهم گذاشت و دستاشم از دور بدن من باز نکرد برای همین ناچار لب زدم

_جاوید ولم کن دیشم ریخت!

 

با همون چشمای بستش تک خنده خفه ای کرد که ادامه دادم

_زهر مار ولم‌ کن دیگه

 

چشماش و باز‌ کرد و صورتش و آورد نزدیک صورتم؛ با تعجب نگاهش میکردم که یهو نوک بینیم و گاز گرفت و باعث شد جیغی بزنم، سریع کشید عقب و دستاش و از دورم باز کرد

_برو دیشت و کن بچه

 

همین طور که دست می‌کشیدم رو بینیم رو تخت نشستم و وحشی نثارش کردم، از جام بلند شدم و اون با چشمای خواب آلودش بهم با تفریح نگاه میکرد… متکا تخت و برداشتم و محکم کوبیدمش تو صورتش که صدای آخش به گوشم رسید و ناخوداگاه زدم زیر خنده و پشت سر هم‌ متکا بهش می‌کوبیدم اونم با دستش مانع میشد ولی آخر سر نمیدونم چی شد که یهو دستم و گرفت من و کشید سمت خودش و کشیده شدم تو آغوشش؛ محکم با پاها و دستاش من و نگه داشته و روم خیمه زد

_دیشت و کشیدی بالا کجا تُفش کردی که این جوری وحشی شدی دخترم؟!

 

 

 

لحنش شوخی بود و ناراحتم‌ نکرد ولی حرصی گفتم:

_خیلی بی ادبی تو… برای چی اومدی این جا خوابیدی خواب منم پروندی؟

_من خواب تورو پروندم؟! والا دیشب من بودم‌ که بیدار بودم و خوابم نمی‌برد؛ سر دردم گرفته بودم از بیخوابی ولی شما هفت پادشاه و خواب می‌دیدی… اومدم‌ کنارت دراز کشیدم و یهو خوابم برد، الانم که تو خواب من و پروندی!

_خیله خب حالا پاشو برو بگیر تو اتاق خودت بخواب، من و با عروسکت اشتباه گرفتی مثل این که

 

ابروهاش و داد بالا و یکم بیشتر سنگینیش و روم انداخت و کنار گوشم لب زد

_عروسک؟! ای کاش عروسکم بودی واقعا تا بهت میگفتم عروسکی که من صاحابش باشم چه عروسکیه… اگه یه عروسک مثل تو داشتم الان در حال یه کار دیگه بودم باهاش نه که بشینم با تو یکی به دو کنم

 

نفش عمیقی تو گردنم کشید و بوسه ای رو گردنم زد که شیطون گفتم:

_مثلا چی کار؟

 

لاله گوشم گازی گرفت طوری که مور مور شدم ولی کم‌ نیاوردم و دستام و گذاشتم تو قفسه سینش و یکم‌ هولش دادم به سمت عقب که با یه دستش دستام و گرفت و گذاشت بالا سرم‌ و گفت:

_کارای خاک برسری

 

دستام و همون جا قفل نگهشون داشت و سرش و آورد بالا تو چشمام‌ نگاه کرد و ادامه داد

_خودت خوابم و پروندی!

 

 

 

 

آب دهنم‌ و قورت دادم که سرش و به قصد بوسیدن نزدیک صورتم‌ آورد اما سریع سرم و برگردونم و روم و ازش گرفتم؛ با صدای گرفته گفتم:

_نه

 

نگاه سنگینش و تو صورتم حس می‌کردم‌ اما انگار قصد نداشت از روم‌ بره کنار یا حرفی برنه… با تردید نگاهم‌ و به صورت پر از اخمش دادم که نفس عمیقی کشید و بازدمش و تو صورتم داد

_این شد بار دومی که پسم زدی آوا اما ایرادی نداره میگن تا سه نشه بازی نشه اما…

 

بعد چند لحظه مکث دستام و ول کرد و خودشم از روم پاشد… دستی بین موهاش کشید و ادامه ی حرفش و زد

_اما تو خواب ببینی دفعه سومیم وجود داشته باشه… یا دلیل این کار مسخرت و برام توضیح بده و قانعم کن یا دفعه بعد من قانعت میکنم اونم به روش خودم!

 

با اخم از جام پاشدم و از اتاق زدم بیرون و سمت سرویس بهداشتی رفتم.

هر چند به دروغ گفته بودم‌ بهش دستشویی دارم‌ تا از دستش خلاص بشم اما الان واقعا احتیاج داشتم به این‌ که یه مشت آب یخ به صورتم بزنم.

 

وارد سرویس شدم و شیر آب سرد و باز کردم. مشتی آب خنک تو صورتم‌ زدم‌ و از تو آینه به خودم نگاه کردم و قطره اشکی سمج از چشمم چکید…خوبه بهش گفته بودم‌ میای سمتم احساس خوبی نمیگیرم و حس سواستفاده دارم، اونم به خاطر این که اولین رابطمون و با قصد نیت پا پیش گذاشته بود اما بازم‌ با پرویی سمتم می‌یومد و دلیل پس زده شدنش و ازم‌ می‌پرسید… یه مشت دیگه آب تو صورتم زدم‌ و از سرویس بهداشتی بیرون اومدم، بدون این که به اتاقی که توش بود نیم نگاهی کنم سمت در ویلا رفتم… در و باز کردم و خارج شدم‌ و همون‌ لحظه پشیمون شدم از اومدنم تو حیاط چون واقعا سرد بود و سوز می‌یومد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل

عالی ولی خیلی کمه پارتاش

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x