رمان آوای نیاز تو پارت 79 - رمان دونی

 

 

هر دو تو سکوت بودیم که آسانسور ایستاده و ازش خارج‌ شدم

_زود بیا جاوید

_اومدم تو کافم قطع کن الان‌ میام

 

باشه ای گفت و تماس و قطع کرد… سمت سرویس بهداشتی قدم‌ برداشتم و با دیدن فلش کارتایی که نوشته بود زنونه مردونه پوفی کشیدم… الان باید چیکار میکردم‌ با این قد و هیکل وارد سرویس بهداشتی زنونه میشدم؟!

گوشیم و دوباره تو دستم گرفتم و به آوا زنگ زدم‌که یک بوق نخورده جواب داد

_بله؟

_آوا نمی‌تونی بیای جلو در سرویس ازم وسایل و بگیری ؟

_جاوید حالم اصلا خوب نیست نمی‌تونم

 

دستی لای موهام کشیدم:

_الان باید بیام تو سرویس بهداشتی زنونه؟

_کسی نیست بیا… تو فقط عجله کن حالم داره بد میشه

 

سری به چپ و راست تکون دادم و به اجبار وارد شدم و با دیدن سالن بهداشتی خالی خیالم راحت شد و با دیدن سه تا در طلایی که در وسطش بسته بود متوجه شدم اوا اون جاست و بدون‌ این که چیزی بگم تماس و قطع کردم سمت در بسته رفتم و به در چند بار ضربه زدم‌ و آروم گفتم:

_آوا؟

 

به سه نشده در و نیمه باز کرد و دستش و آورد بیرون و گفت:

_زود باش وسایل و بده

 

اخمام‌تو هم رفت و در و یکم‌ هول دادم‌ سمت خودم و گفتم:

_باز کن در و ببینم چته؟

 

حرصی و عصبی گفت:

_جاوید چمه ماهانه شدم دیگه اذیت نکن… یادت رفته تو دستشویی زنونه ای؟

 

وسایل و تو دستش گذاشتم‌ و گفتم

_تو کافه نشستم کارت و انجام‌ دادی بیا چیزیم‌ کم‌ بود زنگ‌ بزن

 

عقب‌ گرد کردم و خواستم خارج شم از سرویس اما تو ورودی در سرویس بهداشتی با خانم چادری و مسنی چشم تو چشم شدم!

این قدر بد نگاهم کرد یه لحظه خودمم خجالت کشیدم اما بدون حرف از دستشویی خارج شدم.

 

×××

 

 

آوا*

شالم و رو سرم مرتب کردم و مشمایی که توش لباسای کثیفم و گذاشته بودم و به همراه بقیه چیزا برداشتم و از دستشویی بیرون اومدم، خودمم واقعا هنوز هنگ بودم از این اتفاق و حالم ناخوش شده بود.

در اصل چون انتظارشو نداشتم بد ضدحالی خورده بودم مخصوصا که امروز مهمونی می‌خواستیم بریم و من همیشه روز اول حالم ناخوش بود چه برسه این دفعه که خیلی زود تر از موعد این اتفاق برام افتاده بود

به اطراف نگاهی کردم و با دیدن جاوید که پشت میزی نشسته بود و سرش تو گوشیش بود سمتش رفتم و همین که نزدیکش شدم‌ سرش و اورد بالا و با دیدن من از جاش بلند شد و صندلی روبه روش و از جا کشید بیرون و تا بشینم و گفت:

_خوبی؟!

_به نظرت چطوریم؟… بریم‌ جاوید دوست ندارم بمونم دوست دارم هر چه سریع تر یه دوش بگیرم

_بزار یه چی بگیرم‌ باز فشارت میاد پایین ضعف میکنی

 

با عجز نگاهش کردم

_نه فقط بریم احساس می‌کنم کثیف کثیفم

 

سری به تایید تکون داد و گفت

_قبلا هم این‌طوری شدی ؟

 

سری به نشونه ی نه تکون دادم‌ و می‌توستم‌ بگم‌ واقعا خوشی چند ساعت پیشم کوفتم شده بود هم با زنگ زدن اون ژیلا و هم با اتفاق بدی که برام افتاد

 

 

 

×××

 

 

سرم و تکیه داده بودم به پنجره و متوجه شدم جاوید سمت ویلا نمیره چون راه طولانی شده بود!

تقریبا و موقع اومدنمون یک ربعه رسیدیم ولی الان نیم ساعته بیشتر تو راهیم

_جاوید داری کجا میری؟

 

نگاهش و بهم داد

_دکتر!

 

کلافه و شایدم عصبی به خاطر وضعیتم گفتم:

_سر و وضعم و نمی‌بینی؟ بابا من و ببر خونه یعنی تو نمی‌دونی چرا عادتم زود تر از موعود شده؟

 

سکوت کرده بود و همین طور که اخماش توهم بود رانندگی میکرد و جواب منم نداد که جِری تر ادامه دادم

_به خاطر اون رابطه مسخره ای که با قصد و سو پا پیش گذاشتی… الانم من و ببر ویلا چرا اخه اذیت میکنی منو؟

 

دیگه صدام بغض دار شده بود اخمای جاویدم‌ که دیگه جایی نداشت تا بیشتر از این گره بخوره توهم اما سر دور برگردون چنان دور زد که جیغ لاستیک ماشین درومد و با اخمای درهمش نگاهش و بهم داد و گفت:

_نه من خرم نه تو خب آوا نه من‌ نفهمم نه تو… تو همون موقعی که پات تو خونه ی من باز شد می‌دونستی رابطه من و تو چه احساسی چه هر طور که اون مغز بچه گانت بهت گفته یه روزی کامل میشه! حالا به هر دلیلی شاید دیر این اتفاق افتاد که تقصیر خودم بود اما خواستم بهت بفهمونم برام اهمیت داری نظر تو هم مهم هر چند که صیغم بودی و رابطه کامل حق من بود اما گفتم بزار خودشم بخواد اگه اون شب تو ویلا هم یه نه میگفتی هیچی بین من و تو رخ نمیداد پس این قدر این موضوع تو سر من نزن که هیچ جوره تو کتم نمیره آوا… بس کن فکرات و بریز دور من اگه بخوام با زور پای خودم‌ نگهت دارم یه بچه می‌ندازم تو بغلت و میگم خفه خون بگیر و یه جا تو سکوت بدون این که ژیلا بفهمه زندگیت و کن نون آبت و میدم پس این قدر چیزی و که خودتم خواستیش و نزن تو سر من!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه کور

    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x