رمان تارگت پارت 233

3.4
(5)

 

 

 

– می شنوم!

– به این فکر کن که از نظر یکی مثل من.. مرگ برات بهترین پایانه. ولی تو اصلاً لایق همچین پایان خوشی نیستی. پس چرا باید با خلاص کردنت از این جهنمی که واسه خودت ساختی و هرچی جلوتر بری شعله های آتیشش بیشتر می شه در حقت لطف کنم؟ من دنبال یه راهی ام که تا صد سال عمر کنی و تو تمام این صد سال.. زنده زنده تو آتیش بسوزی.. ولی نمیری. اینجوریه که دلم آروم می گیره.. اینجوریه که می تونم نفس بکشم.. بخندم.. زندگی کنم و خیالم راحت باشه از اینکه تقاص همه چیزایی که ازم گرفتی و پس دادی.. البته فقط تو این دنیا.

با این که یه کم.. برام درد داشت شنیدن این حجم از خشم و نفرتی که لا به لای حرفاش نسبت به خودم حس می کردم ولی با همون لبخند سرم و به تایید تکون دادم و راضی از اینکه بالاخره انگیزه برای ادامه این زندگی رو توی وجودش حس کردم و دیگه وقتی پیشم نیست استرس اینکه یه گوشه ای کار خودش و تموم نکنه رو ندارم.. پام و گذاشتم رو گاز..

– خوبه.. خوشم اومد! منم منتظر اون روز می مونم!

*

ماشین و که سر کوچه اشون نگه داشتم.. یه نیم چرخ به سمتش زدم که دیدم هنوز قصد پیاده شدن نداره و خیره به دستاشه..

بعد از حرفایی که توش نوع انتقامش و برام شرح داد.. دیگه چیزی نگفت و منم چیزی نگفتم تا به راه هایی که توی ذهنش داره بیشتر شاخ و برگ بده..

هرچی بیشتر به نحوه زجر دادن من فکر می کرد.. کمتر ذهنش کشیده می شد سمت کشتن خودش و اینجوری منم راضی تر بودم..

تا اینکه خیره به همون دستاش لب زد:

– جدی جدی.. اون کیف الآن روی تختته؟

لبخند کجی به روش زدم و همونطور که یه دستم و رو پشتی صندلیش می ذاشتم خودم و یه کم کشیدم سمتش..

– چیه؟ پشیمون شدی از نکشتنم؟ یا اینکه ترجیح می دادی.. یه امشب و با میل خودت بیای خونه من؟

سرش و که بلند کرد و نگاه کلافه اش و به صورتم دوخت.. انقدر درموندگی و خستگی توی چهره بی رنگ و روش موج می زد که دیگه بیشتر از این اذیتش نکردم و سرم و به تایید تکون دادم..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

– آره.. جدی جدی همچین کیفی روی تختم گذاشته بودم. ولی خب… از اینم مطمئن بودم که هیچ وقت این کار و نمی کنی. ولی بازم.. اگه به احتمال یک درصد.. تصمیمت و می گرفتی و من و هل می دادی.. همه چیز همین امشب تموم می شد.. حتی برای اینکه مطمئن بشم بعد از مرگم پای تو هیچ رقمه گیر نمی افته.. یه یادداشت هایی برای صحنه سازی توی وسایلم گذاشته بودم.. که هرکی پیداشون کرد.. مطمئن بشه هدف فقط و فقط خودکشی بوده.

نفس عمیقی کشیدم و فاصله گرفتم چون بوی بادوم موهاش.. از اون فاصله داشت کاری باهام می کرد.. که درجا ماشین و روشن کنم و بدون توقف به سمت خونه برونم.

– ولی خب.. نخواستی دیگه. از دستت رفت..

با ناامیدی روش و برگردوند و دستش که نشست روی دستگیره در ماشین لب زدم:

– راستی تا یادم نرفته.. جمعه شب عروسی دوستمه.. همونی که یه بار رفتیم بوتیکش.. ازش برات مانتو شلوار گرفتم.. یادته؟

جوابی نداد و فقط صبر کرد با ببینه خودش چه ربطی به این مسئله داره که گفتم:

– توی کارتی که داده تو هم دعوت کرده پس.. با هم می ریم.

با فکر این که چند روز کاری به کارش نداشته باشم تا از شوک اتفاقات امروز دربیاد و بتونه تو خلوت و تنهاییش ریکاوری کنه ادامه دادم:

– اگه تا جمعه ندیدمت.. ساعت هشت اینا آماده باش میام دنبالت. حالا باز قبلش باهات هماهنگ می کنم.

نمی دونم تو صورتم دنبال چی می گشت که اونجوری ناباور و متعجب بهم زل زده بود و آخرسر توپید:

– چی باعث شده فکر کنی.. حاضرم با تو جلوی چشم چند نفر ظاهر بشم؟ همین امشب که از سر ناچاری و حماقت های گذشته خودم مجبور شدم جلوی همکارام فیلم بازی کنم برام مثل مرگ بود. دیگه انقدرم دیوونه نیستم که با پای خودم برم جایی که همه اشونم مثل تو از یه قماشن!

گوشه چونه ام و خاروندم و بعد از یه دور که نگاهم بین خیابون و صورتش جا به جا شد با جدیت گفتم:

– اینکه چند ساعت با دلت راه اومدم و خودم و مثل یه گوسفند قربونی جلوی پات زمین زدم باعث شد فکر کنی دیگه دل و جرات حرف زدن رو حرفم و پیدا کردی و منم به دنبالش هیچ کاری نمی تونم بکنم؟

دستم و به سمت کوچه ای که توش خونه اشون قرار داشت دراز کردم که نگاه اونم ناخودآگاه به همون سمت کشیده شد.

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

سلام میگم چرا اینقددیر ب دیر پارت میذاری
واقعا کار خوبی نیس

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x