رمان تارگت پارت 314

5
(3)

 

 

 

از الآن به بعد.. دیگه فقط به بدی هاش فکر می کردم.. به بلاهایی که سرم آورد.. به متلک ها و زخم زبون ها و حرف های زشتی که بارم می کرد.. به تهدیدهای دم به دقیقه اش.. به شکنجه های روحی و روانیش.. به ساعت هایی که روی اون تخت نگهم می داشت و تا وقتی خودش نمی خواست.. تمومش نمی کرد.. به تیکه پاره کردن قلبی که برای اولین بار عاشق شد و نذاشت این حس تبدیل به قشنگ ترین تجربه زندگیم بشه..

میران هم دقیقاً همین بلا رو سرم آورد فقط.. من به اندازه اون خوش شانس نبودم که مرگ تدریجیم به چشم بقیه هم بیاد تا بتونن بیشتر برام دل بسوزونن.. هرچی که بود توی همین قبلم بود و باید.. تا آخر عمرم همون جا نگهش می داشتم..

*

برای اولین بار بود که پام و تو خونه کوروش می ذاشتم.. یه خونه جمع و جور که به درد زندگی مجردیش می خورد و با خونه میران.. زمین تا آسمون فرق داشت..

خونه ای که بار اول.. وقتی پام و توش گذاشتم.. به معنای واقعی عاشقش شدم.. به خصوص اون طاق پر از گلی که جلوی پله ها بود و آخرشم نشد.. که زیرش وایستم و یه عکس از خودم بگیرم!

نفسی گرفتم و با تکون دادن سرم به چپ و راست سعی کردم از این فکرا دربیام و تو گوشه و کنار خونه چشم چرخوندم..

نه این که کنجکاو باشم و بخوام از سر فضولی به همه جا سرک بکشم.. ذره ای حوصله و انگیزه توی وجودم نبود برای این کار..

فقط دنبال ریتا می گشتم که نبود.. نه تو سالن اصلی.. نه تو اون اتاقی که درش باز بود و می تونستم توش و ببینم.. حتی.. حتی صداش هم نمی اومد و این به شدت نگرانم کرد..

با این حال با قدم های بلند راه افتادم سمت اون یکی در بسته که فکر می کردم مال اون یکی اتاق خوابه ولی بازش که کردم با سرویس بهداشتی رو به رو شدم..

با همون حالی که لحظه به لحظه گیج تر می شد رفتم سمت آشپزخونه.. کوروش داشت چای ساز و راه مینداخت و نگاهش که من افتاد گفت:

– برو تو اتاق یه کم استراحت کن.. اگرم خواستی دوش بگیر اول.. برات لباس و حوله تمیز می ذارم!

 

 

 

 

بی اهمیت به حرفش پرسیدم:

– ریتا کجاست؟

حالا اون بود که داشت با گیجی نگاهم می کرد و انگار می خواست بگه «خودت چی فکر می کنی؟» ولی وقتی دید مصرم تا حتماً ازش جواب بگیرم لب زد:

– پانسیون!

– پانسیـــــــون؟؟؟

– آره دیگه.. من که نمی تونستم این جا نگهش دارم!

– یعنی چی؟ مگه.. مگه دیروز که ازت پرسیدم.. نگفتی آوردمش خونه؟

– آورده بودمش.. ولی خیلی سر و صدا می کرد.. همسایه ها شاکی شدن.. این جا هم که خونه خودم نیست.. مستاجرم.. حالا تو این گیر و داد به صاحبخونه خبر بدن من سگ آوردم تو خونه شر می شه بیخودی.. صبح قبل از این که برم دنبال میران.. بردم تحویلش دادم به یه پانسیون.. نگران نباش.. جاش خوبه!

لبام از هم فاصله گرفت و چشمام گرد شد.. یعنی حتی تو همین مسئله ساده هم نتونستم به کوروش اعتماد کنم و تا چشم من و دور دید کار خودش و کرد؟

یادمه که میران می گفت ریتا به هیچ وجه میونه اش با پانسیون خوب نیست و حتی اگه چند روز خونه نباشه.. ترجیح می ده ریتا رو تو لونه خودش تنها بذاره ولی تحویل پانسیون نده..

حالا تو همین اولین روزایی که مسئولیت اون حیوون بی گناه رو دوش من بود.. پاش به جایی باز شد که اصلاً دوستش نداشت..

کلافگی زیاد بی منطقم کرد که گفتم:

– بریم بیاریمش!

– چرت و پرت نگو درین!

– واسه چی سرخود همچین کاری کردی؟ مگه تو قول ندادی مواظبش باشی؟

– مواظبش بودم که بردمش پانسیون.. وگرنه اگه با خودم بود تو خیابون ولش می کردم.. میونه اش هم با من خوب نبود.. چند جای دستم و گاز گرفت کلافه ام کرد بابا.. حالا تو این بدبختی و گرفتاری باید لَه لِه ی سگ اون مرتیکه هم باشیم که مثل خودش وحشیه!

نگاه متاسف و پر از سرزنشم و از چشمای حق به جانبش گرفتم و نشستم رو مبل.. سرم و محکم با دستام نگه داشته بودم و همونطور که خودم و روی مبل تکون می دادم فکر می کردم چی کار کنم که کوروش کنارم نشست..

 

 

 

 

با لحن ملایم تری گفت:

– بی منطق نشو درین.. یه کم فکر کن! اون سگ فقط دست و پات و می گیره.. نه این جا جاشه.. نه می تونی ببریش خونه داییت.. با اون زن معتقد و وسواسیش!

پوزخندی زدم و با تلخی زمزمه کردم:

– اونم مثل منه! هیچ جا جاش نیست!

دستش و از پشت دور شونه ام حلقه کرد و بازوم و فشار داد..

– اینجوری نگو عزیزدلم.. تو تا هر وقت که خودت بخوای جات رو سر منه.. ولی اگه بخوای اون حیوون و دنبال خودت بکشونی.. هم خودش اذیت می شه.. هم برنامه هامون بهم می ریزه!

سرم و به سمتش برگردوندم و استفهامی بهش زل زدم تا بفهمم از چه برنامه ای حرف می زنه که گفت:

– مگه قرار نبود با هم دیگه بریم از این مملکت؟ مگه قرار نبود کار و زندگی خودمون و داشته باشیم و از صفر شروع کنیم؟

– تو همچین قراری گذاشتی.. اونم با خودت! من هیچ وقت قبولش نکردم.. این که بعد از خیال پردازی هات ساکت می موندم و هیچی نمی گفتم معنیش این نیست که حرفات و قبول کردم..

– خیال پردازی؟ این همه نقشه کشیدیم که تهش هیچ غلطی نکنیم؟

شونه ای بالا انداختم و گفتم:

– تو هرکاری می خوای بکنی بکن.. من جایی نمی رم!

بلند شد و صداش و بالا برد..

– چرا نمی فهمی چی می گم؟ این تنها راهمونــــــه! بمونیم این جا که چـــــی؟ چند وقت دیگه اون مرتیکه نسناس دوباره سرپا شه و بیاد سروقتمون؟ فکر می کنی نمیاد؟ چون شکایت نکرده خیالت راحت شده؟ نخیر.. شکایت نکرده که خودش دوباره واس تلافی برگرده.. اولین کاری که بعد از جمع و جور کردن خودش انجام می ده همیــــــنه!

یه صدایی تو دلم گفت:

«بهتر!»

ولی به زبون نیاوردمش و یه جور دیگه جواب دادم:

– من کاری نکردم که بخوام از کسی فرار کنم.. فقط کاری که میران باهام کرد و تلافی کردم همین.. خودشم.. این حق و برام قائل بود و.. هیچ وقت نمیاد ازم.. حساب پس بگیره.. زندگی من این جاست.. ول کنم کجا برم؟ من دیگه هیچ انگیزه ای برای از صفر شروع کردن ندارم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
11 ماه قبل

سلام
من پارت دیروز و امروز رو الان با هم خوندم. این نظرم مربوط به چند پارت اخیره.
از بعد از اون افشاگری بزرگ (که هنوز هیچ‌جوره برای من یکی که جا نیوفتاده) شخصیت‌های داستان تو یه سردرگمی کامل فرو رفتند که این کاملاً طبیعی و جا افتاده است. و بین اونا هر کدوم که «خودم» درشت‌تری داره منفورتره. این میون کوروش کاملاً همه‌چیز رو حول خودش تعریف می‌کنه و خودمش تو چشم‌تره. پس حسابی منفوره. درین و میران دو قطب متضاد شدند. میران که تا قبل از این فقط «من» محور بود و به خودش، انتقامش، تنهاییش، عشق تقریباً یک طرفه‌اش به درین فکر می‌کرد و منفور و رو اعصاب بود، الان شده شخصیت محبوبه که از همه‌چیز به خاطر درین می‌گذره، حتی خودش، حتی درین!
اگه خواننده‌ها از میران بدشون میاد از میران فبل از اینه، نه این میران جدید. (سومین میران داستان، اول میران قبل از شروع انتقام، دوم میران کینه‌جو و آزار دهنده، حالا این میران سومه) از طرفی به همین میران برای شکستن گردن کوروش هم حق می‌دهند. گرچه درین حق و اجازه داره از دید من خواننده که هر بلایی سر میران بیاره، اما کوروش نه. اون دوست بوده و جز رفاقت ندیده و حالا خیانت کرده. هر خائنی منفوره
اما درین، کاملاً سرگردانه. یه لحظه بده و انتقام‌جو. تو افکارش فقط نگران خودشه و خودش رو محق می‌دونه، یه لحظه تا نگرانی برای توله‌سگ میران پیش میره. این دوگانگی قبلاً تو میران انتقام‌جو هم بود. رسماً درین داره می‌شه خود میران و این یعنی آخرش قدرت رها کردن میران رو نخواهد داشت.

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x