رمان دونی

 

پنجره را باز کردم،حوصله ام به اندازه ی کافی سر رفته بود.

 

صدای مهیب جای خود را با صدای نم باران گرفته بود . هوای خنکی صورتم را نوازش می کرد

 

نمیدانم چقدر به این پنجره نگاه کردم.  احساس کردم زن دایی به اندازه ی کافی دیر کرده است.

 

به سمت اتاق حرکت کردم و مانتو ام را پوشیدم، من به زن دایی گفتم نمبتوانم بمانم اما او اسرار کرده بود.

 

شالم را سرم کردم و در آینه به خودم نگاه می کردم. یهو با صدای چرخاندن کلید لبخندی زدم.

 

حتما فیروزه خانم اومده تا حواست قدم بردارم یه صدایی شنیدم.

 

_بیا تو دیگه…

 

صدای فرید بود ،اما منظورش چه کسی بود؟
مگر زن دایی نگفته بود تا غروب هم نمی آید.

 

همینطور داشتم فکر می کردم در را آرام و بدون اینکه صدایی ازش در بیاید بستم.

 

و آن را قفل کردم .دروغ نگویم ترسیده بودم.بعد از آن صدای یک نفر بلند شد:

 

_میگم یه موقع مامانت نیاد؟

 

صدای رونیکا بود از تعجب چشم هایم گرد شد که کم مانده بود حدقه بزند.

 

این چه اتفاقی است که برایم افتاده؟
مگر خود فرید نگفته بود که آن دخترک را فراموش کرده؟

 

صدایی از آنها به سختی می‌شنیدم که رونیکا با صدای بیخیالش گفت:

 

_خب ..میگم چیشد؟اون ترنج بود ترانه بود کی بود.

_ترنم بود.

_آها همون قراره ازدواج کنید.؟عقد کردید…

 

گوش هایم را چسباندم به در تا صدا را بهتر بشنوم،هنوز در شوک عجیبی بودم.

 

_روز یکشنبه عقد می کنیم …و منم بعد از ازدواج به باباش میگم زمین و به اسم دخترش بزنه.

 

زمین؟مغزم در حال متلاشی شدن بود چرا نمی‌توانستم حال خودم را درک کنم.

 

_مطمئنی اون زمین ارزش داره؟

_آره بابا کلی تحقیق کردم ۴ میلیارد پولشه فقط دو هکتار زمین داره. اون ترنم و خام می کنم سند و به اسم من بزنه خودت خوب میدونی که مامانم اجازه نمیده باهات ازدواج کنم.

 

رونیکا خنده ی کوتاهی کرد چیزی گفت که متوجه نشدم.

 

چرا احساس می کنم ،این یه شوخی است؟دست هایم می لرزید، از چشمانم اشکی سقوط کرد

 

این یعنی این همه وقت من را بازی می داد؟

 

(بچه ها توی داستان که رفت دو ماه بعد تو اون قسمت فرید و ترنم باهم خوب شده بودند..)

 

نمیتوانستم درک کنم..
نمیتوانستم‌….

 

در را خیلی آرام و کم باز کردم دیدم فرید و رونیکا به سمت اتاق رفتند و در را قفل کردند.

 

چشم هایم هنوز خیس بود .فرید این همه آدم بیشعوری بود؟چطور دقت نکردم همه چیز هایش بازی است.

 

با قدم های سست و لرزان به سمت در خروجی رفتم‌.آیا به مادر میگفتم باور می کرد؟

 

آیا درک می کرد؟

نه چون مطمئنم برادر زاده اش را بیشتر از من دوست دارد.

 

از پله ها پایین آمدم ،میخواستم به سمت اتاق بروم فریاد بزنم و بگویم”من برایت اسباب بازی بودم که اینطور مرا بازی دادی؟”

 

میخواستم بگم “مگر من چیکارت کردم که میحواستی کل دارایی پدرم را بالا بکشی؟ تو که خودت میدانی پدرم به جز من فرزند دیگری ندارد . و تو اینطوری میحوای ازش سوءاستفاده کنی.؟”

 

آب بینی ام را بالا کشیدم سکوت بهترین گزینه بود.که می‌توانستم انجام بدهم .

 

اشک هایم را با دستمال کاغذی پاک کردم و در را باز کردم و همینطوری حرکت می کردم.

 

انگار دلیل باران آمدن خدا مشخص بود.

ابرهاهم همراه من اشک میریختن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در وجه لعل pdf از بهار برادران

  خلاصه رمان :       لعل دوست پسر و کارش را همزمان از دست می دهد و در نقطه ای که امیدی برای پرداخت بدهی هایش ندارد پاکتی حاوی چندین چک به دستش می رسد… امیرحسین داریم بسیار خفن… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sahar Mahdavi
Sahar Mahdavi
1 سال قبل

من فرنود رو میخوام🥺❤️‍🩹

بانو
بانو
1 سال قبل

به نظرم باید به پدرش بگه اون باور میکنه

لیلا
لیلا
1 سال قبل

باز دوباره خریت تکراری همه دخترا تو رمانا شروع شد لال میشن هیچی به هیچکس نمیگن و ریده میشه تو زندگیشون😑

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

ای بابا این ترنم و خونوادش واقعا خل و ساده هستن

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x