رمان دلارای پارت 154

5
(1)

 

انگار دخترک آب شده و در زمین فرو رفته بود ….

خشمگین بوق ادامه داری برای ماشین جلویی زد

با عصبانیتی که قصد کشتنش را داشت بلند داد زد:

_جمع کن این لگنتو دیگه

به هر کجا که سرک می کشید خبری از دلارای نبود

زیر لب غرید :

_به جهنم

دختره ی پاپتی

تو که بالاخره بر میگردی

دستم بهت برسه نصفت می کنم

موبایل را روی صندلی شاگرد پرت کرد :

_عالم و آدم بسیج شدن بر *ینن تو اعصاب نداشته من

مسیر رفته را نا امیدانه برگشت و کنار پارکی که نزدیک خانه بود روی ترمز زد

مشتی به فرمان کوبید و سعی کرد آرام باشد :

_کجا رفتی تو آخه احمق ؟

شقیقه هایش تیر می کشید و جای خالی دلارای بدجوری روی مخش ویراژ می رفت

شیشه ماشین را کمی پایین کشید تا هوای تازه سر دردش را اندکی بهبود بخشد

همان لحظه صدای جیغ بلندی در گوشش پخش شد

_ولم کنین کثافتا

شنیدن صدای آشنای دلارای باعث بالا پریدن ابرو هایش شد

به اطراف سرک کشید و از ماشین پیاده شد و وارد پارک شد

دقیق به اطراف نگاه کرد و با دیدن دلارای که کیف کوچکش در دست پسری نوجوان افتاده بود

گره میان ابرو هایش کور تر شد

دو پسری که دورش را احاطه کرده بودند

با دیدن ناتوانی دلارای زیر خنده زدند

_آخی خانم کوچولو

بیا بگیر کیفتو دیگه

بدو عمو ببینه

پشت بند حرفش کیف دلارای را بالاتر نگه داشت و زیر خنده زد

قبل از اینکه دلارای فرصت حرف زدن پیدا کند

صدای جدی و خشن آلپ ارسلان از پشت سر

در گوشش پیچیده شد :

_عوضی گرفتی پسر جون !

عمو پشت سرته

الانم یک درسی بهت میده که تا عمر داری فراموش نکنی

دلارای ترسیده سر بالا گرفت و به قیافه خونسرد ارسلان خیره شد

میدانست تا چند دقیقه دیگر خون به پا خواهد شد

ارسلان تهدید آمیز به دخترک نگاه کرد

رنگش پریده و دستش روی شکمش بود

انگار با آن حال افتضاحش در دو ساعت تنها توانسته بود همین مسیر کوتاه را بیاید

دلارای ترسیده جلو آمد

دست لرزانش را روی بازوی تنو مندش گذاشت و با خفگی صدایش زد :

_ارسلان ! بی ….بیا بریم

سر ارسلان که به سمتش چرخید با دیدن کاسه سرخ چشمانش به سرفه افتاد

نیشخندی روی لب های ارسلان نشست و آهسته گفت :

_با توام کار دارم عزیزم !

نگران نباش نوبت توهم میرسه به زودی

_اوه اوه … نگو عمو الان چهار ستون بدنم می‌لرزه

صدای خنده کریح دو پسر که بلند شد چشم از دلارای گرفت و خیره‌شان شد

با تمسخر مشغول خندیدن بودند و دندان های زرد و ردیفشان را بیرون انداخته بودند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

89 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
مرسی از رمان خوبتون خیلی عالیه

Pari
Pari
1 سال قبل

نویسنده جان اغراق نمیکنم ولی پدرمونو در آوردی 🙂❤️🫂

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  Pari
1 سال قبل

😂 😂 😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

خدابه داد دلی برسه حتما بچش سقط میشه زیرمشت لگدای ارس😥😥😣😣

حنانه
حنانه
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

نه بابا بچه دلی از خودش پوست کلفت تره

ادا
ادا
پاسخ به  حنانه
1 سال قبل

واییییییییییی جرزززززز 🤣🤣🤣

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

از این عمو ها بدین🫀🥺🫀🫀🫀🫀🫀🫀🫀🫀♥️♥️♥️♥️♥️

سپیده
سپیده
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

بیا خودم بهت میدم بیا😁

حنا پسری در سایت های رمان
حنا پسری در سایت های رمان
1 سال قبل

خب این دو خط هم تموم شد…تا دوخط بعدی بدرود

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  حنا پسری در سایت های رمان
1 سال قبل

حنا اسم دختره هااا😑😑

سپیده
سپیده
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

چند روز پیش یگی اومده بود اسمش داراب دختری در مدرسه بود
خب شاید لقبشه

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

خوب اینم هست خودمم دیدمش ولی اسم خود آدم یچیزدیگه است

Nahar
Nahar
1 سال قبل

خدایا بچه دلارای را سوسک عطا کن😐

ZAHRA26
ZAHRA26
1 سال قبل

ببخشید من چطور میتونم رمانم رو داخل سایت بزارم؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  ZAHRA26
1 سال قبل

فعلا رمان قبول نمیکنه

ZAHRA26
ZAHRA26
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

چه بد

D♡nya
1 سال قبل

خب فعلا تا ۲ الی ۳ روز درگیر دعوای ارسلان با اون الدنگ هاهیم بعد ایشالا یه ۳ ، ۴ روز هم خود درگیری دلارای با خودش که رفته ، بعد یک هفته درگیر دعوای ارس و دلا هستیم حالا تا بعد خدا بزرگه

حنانه
حنانه
پاسخ به  D♡nya
1 سال قبل

👍👍

کیمی
کیمی
1 سال قبل

فیلم هندیه 😐😂
تا‌ ارسلان رفت بیرون چند تا مزاحم تو پارک بودن 🤣🙄
خیلی کلیشه ای #فیلم_ترکی
حیف رمان به این قشنگی با این پارت 🙄😂😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط کیمی
سپیده
سپیده
پاسخ به  کیمی
1 سال قبل

😂😂

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

عمو میشه مامان فاطمه منم ببری دهن داییمم سرویس کنی
عمو ارسلان🥺😂😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Maedeh
ادا
ادا
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

عمو ارسلان میشه خانواده بابامو دهنشونو سلف سرویس کنی؟
لفطا😭😭

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

عررررر بیاا بغلممم خودم سرویس میکنم🥺😂

ادا
ادا
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

بیا بیا اجی جونم👭

Pari
Pari
پاسخ به  ادا
1 سال قبل

دست رو دلم نزار که خونههههههه🥴🥺🥺🥺🥺

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Pari
1 سال قبل

اخی چرااا😕

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

چرااااااااااااااااااااااااااااا

fati
fati
1 سال قبل

اصلا بعد از اینکه عروسی بهم خورد خبری از خانواده دلارای و ارسلان نشد دوست داشتم بدونم اون هومن عنتر با اون داراب میمون الان دارن چیکار میکنن

Mehrsa
Mehrsa
پاسخ به  fati
1 سال قبل

دقیقا

ادا
ادا
پاسخ به  fati
1 سال قبل

اوهوم

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  fati
1 سال قبل

به لطف ارسلان دارن جر میخورند😂از نظر من ارسلان بهترین کارو کرد
اینجوری میفهمن وقتی خونشو تو شیشه میکنند
از ی جا دیگه میزنم بیرون
دلم خنک شد

ولی داراب باید حالا حالا بلا سرش بیاد

سپیده
سپیده
پاسخ به  fati
1 سال قبل

بزودی خانواده ارسلان میان اونا ب فکر ابروشونن

Sana:)
Sana:)
1 سال قبل

خب حدس میزدم
سو…
اهمیت ندین دوستان😂😂
ما که بالاخره اونقد فوضول هستیم بخایم تا اخر بفهمیم داستان از چه قرار میشه
ولی این رمان داستانش فرق داره با بقیه رمانا
قلمشم خیلی قویه
فقط نویسندش یکم بخیله که پارت بیشتر نمیزاره
*لبخند عصبانی با دندان های سفید و مروارید گونه( خطاب به دندون های چرک و چیلی پسرهای نوجوون)

m.t.s_86_91
m.t.s_86_91
1 سال قبل

میشه لطفاً بهم بگید چطوری کانال رو دنبال کنم ؟؟؟

m.t.s_86_91
m.t.s_86_91
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

مرسی❤️

Elina
Elina
1 سال قبل

چقدر کلیشه‌ای
من دیپلم میگیرم کنکور میدم پزشکی در میام شوهر میکنم بچه دار میشم ولی این ارسلان و دلارای آدم نشدن هنوز عین سگ و گربه یا میوفتن به جون هم یا از هم فرار میکنن🥺🥺

Dan
Dan
پاسخ به  Elina
1 سال قبل

حق میگی واقعا!
من خودم دو سال دیگه کنکور دارم، روند زندگی خودم تندتر از این رمان می گذره و مطمئن باش حالا حالاها تموم نمیشه اینقدر می پیچونش که اگه پی دی اف بشه میشه 7000 صفحه

Elina
Elina
پاسخ به  Dan
1 سال قبل

دقیقا
فقط هر روز تو کف میمونیم

سپیده
سپیده
پاسخ به  Elina
1 سال قبل

تا همین حالا هم الکی ۵ ماهمون رو هدر دادیم

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

من تا ۱۵۰رو توی ی روز خوندم🙂😂

Darya
Darya
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

دوستش داره اما خودش هنوز نفهمیده از طرفی ابراز علاقه و محبت کردن بلد نیست یعنی کسی نبوده که یادش بده

Mehrsa
Mehrsa
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

هوس همراه عشق و عذاب وجدان

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Mehrsa
Maedeh
Maedeh
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

وابستگی که داره فرمونو میکشونه سمت عشق

سپیده
سپیده
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

احساس مالکیت

رومینا
رومینا
1 سال قبل

یکم ارزش واسه مخاطباتون قائل میشید؟ این چه مسخره بازیه تا میخای بخونی میبینی تموم شده ده پارتو سر یه چیز مسخره کش میدید فکر نمیکنید مخاطباتون ناراضین؟ یا فقط دنبال کامنت بالا هستید ؟ اونم نصف بیشترش اعلام نارضایتیه که اگه تایید بشه تففففف

حنانه
حنانه
پاسخ به  رومینا
1 سال قبل

همه تو کف نویسنده هستن میخوام بدونم کیه
من این رمانو تقریبا دو یا سه سال پیش خوندم اما کامل نه یعنی نویسنده فقط یه پارت این جوری میداد در روز تمام دیگه ولش کردم الان اینجا دیدم هنوزززز تموم نشده

anisa
anisa
1 سال قبل

عمو پشتته😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

S.wq
S.wq
1 سال قبل

این چی بود دیگه؟
نذاشت هیجانش به یه روز برسه
الان اگه دلارای رو نمی دید میمرد؟؟؟

یکی
یکی
1 سال قبل

باورم نمیشه الان 154هستیم و به هیجان نرسیدیم
155=ارسلان میگه کیف و بده میگه نمی‌دم
خوب چندتا مکالمه با فش .
156=دوتا مشت و جیغ دلی .
157=سوار ماشین و بد بیراه ارسلان گریه دلی
158=سوار آسانسور و باز فحشا .
159=ارسلان میاد که بزنه اما وضع دلی می بینه میگه وللش بزنم دیگه هیچیش نمونه
خوب
آخرشم اگه دلارای ببره کا*اره برقصه من دیگه نیستم آقا نمی خونم

ادا
ادا
پاسخ به  یکی
1 سال قبل

وایبیییییییی جرزززززز 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

حنانه
حنانه
پاسخ به  یکی
1 سال قبل

😂😂😂😂حدسی گفتی؟؟؟

یکی
یکی
پاسخ به  حنانه
1 سال قبل

دیگه بعد 154پارت باید نویسنده رو شناخت مثل یک قطره آب تو دریا می نویسه 😂

دسته‌ها

89
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x