رمان دلارای پارت 161

5
(2)

 

ارسلان بی حوصله پوف کشید

_تند نرو مروارید من دیگه حوصله ندارم

مراعات کسی رو بکنم

دست شوهرت رو بگیر از خونه من برید بیرون

تا وقتی نخوام اجازه نمیدم کسی دستش به اون دختر برسه افتاد ؟

نگاهی به پدرش انداخت و تنها برای طعنه زدن به او لبخند زد

_حالا که انقدر خواهانشید زمانی اگر من نخواستمش می فرستمش پیش شما چطوره ؟

مروارید منظورش را نگرفته

نگاه اشک و بهت زده اش را به ارسلان دوخت

و آخرین خط و نشان هایش را برای دلارای کشید :

_مطمئن باش دیگه نمیذارم بخاطر تو آبرومون بره نوک چوب

حرفش را زد و به همراه حاج ملک از خانه ارسلان بیرون رفتند

همین که صدای کوبش شدید در را شنید ، بغضش با صدای بدی شکست

ارسلان وارد اتاق شد و با دیدنش که پشت در نشسته بود و گریه میکرد بی حوصله پوف کشید

_چته واسه چی گریه می کنی ؟

حرفی نزد و هر دو دستش را پوشش صورت خیس از اشکش کرد

ارسلان راضی از چهره‌ی عصبی پدرش

روی تخت دراز کشید

_فعلا اونا باید زار بزنن بچه جون

اشکاتو پاک کن تر زدی به اعصابم

دلارای بی توجه به او به دیوار روبه‌رویش زل زد و اشک ریخت

انگار هورمون هایش زیادی بهم ریخته بود

ارسلان کلافه بلند شد

دستش را زیر چانه دلارای زد و همانطور که سرش را بالا می آورد گفت:

_نفست رفت بچه !

به اندازه کافی عصابم خورد هست توهم با نق نق کردنت بیشتر توش نرین

دلارای با لب های لرزان نگاهش کرد

_نمی تونم ….

_یک هفته ست من فقط دارم گریه و زاری می شنوم

حوصلمو سر بردی دلی

دلارای بغض کرده از جا بلند شد

ارسلان با خشونت دستش را کشید

_کجا ؟

دلارای نگاهش را دزدید

_مگه نمیگی نمیخوای گریه زاری بشنوی ؟

برم یک جای دیگه

ارسلان چهره اش را درهم کرد

_یک قطره دیگه اشک بریزی جوری میزنمت که اشکات الکی هدر نره

دلارای غمگین خیره رو به رو شد

ارسلان دستش را پایین کشید و مجبورش کرد کنارش بنشیند

_پریودی ؟

دلارای وا رفته نگاهش کرد

انگار ارسلان حرف عجیبی زده بود

_ چ …. چی ؟

_چرا انقدر تعجب کردی ؟

دلارای موهایش را پشت گوشش فرستاد

و سعی کرد عادی باشد

_هیچی ….. نه ….. نیستم

ارسلان پوزخند زد

_ولی رفتارت حسابی پریوده دختر حاجی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

66 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nnnnnnn
Nnnnnnn
1 سال قبل

ام. حرفی ندارم فقط خسته نباشید🙂😂

سون
سون
1 سال قبل

دوستان عزیز…
ول کنیم اینا رو رمان آفلاین کامل کسی خونده خوب باشه معرفی کنین

ژینوس
ژینوس
پاسخ به  سون
1 سال قبل

سفر به دیار عشق عالیه

سون
سون
پاسخ به  ژینوس
1 سال قبل

خوندمش خیلی خوبه
ممنون از پاسخت❤️

fatemehهمون helmaسابق:/
fatemehهمون helmaسابق:/
پاسخ به  سون
1 سال قبل

برج زهرمار ودخترشیطون بلا

سون
سون
پاسخ به  fatemehهمون helmaسابق:/
1 سال قبل

خوندمش اینم خوبه و همچنین ممنون از تو❤️

ماریا
ماریا
پاسخ به  سون
1 سال قبل

الفبای سکوت خیلی قشنگه

سون
سون
پاسخ به  ماریا
1 سال قبل

ممنون❤️

Mehra
Mehra
1 سال قبل

ای بابا کشتی مارو نویسنده جــــــان اَههههههه

Eda
Eda
1 سال قبل

من به این نتیجه رسیدک که دلارای شیش هفتشه و اشباه تایپی رخ داده چون پنج ماهه امکان نداره نفهمن چون تو ماه دوم شکم بزرگ میشه
احتمالا بجای پنج شیش هفتع پنج شیش ماه زدن اشتباهی
#بیاین_ اینطور_خودمون _رو _قانع کنیم😐

fatemehهمون helmaسابق:/
fatemehهمون helmaسابق:/
پاسخ به  Eda
1 سال قبل

ولی مامان من شیش ماهش بود شکمش بزرگ شد…

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

دوستان آرام باشید….
از حموم آمدیم بیرون….چند روز طول کشید
و بعد دلی رفت چند روز ط.ل کشید
آمدن و رفتن مرواریدم چند روز طول کشید
ایشالله بعد اون هم سخنان دلارای و ارس طول می‌کشه
کلا نویسنده عاشق طوله…عرض دوس ندارع🥲😐🤒

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

بچه هادقیقا کی میایین دورهمی که بیام باشین همه ساعت دقیق چند..مرسی

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

کی بودگفت رمان گلادیاتور عالیه؟؟من که یه ساعته۷۶پارتشو خوندم تاالان فقط سردردم ..خاستم بگم توروحت بااین رمان معرفی کردنت من که چیزی نفهمیدم ازش. واقعاااا که😐😐😂😂😂😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نیلی رحیمی
Sevili
Sevili
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

رمان تارگت بخون تظمین مکنم من😀

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Sevili
1 سال قبل

میخونم عالیه واقعا

Mehrimah
1 سال قبل

اینجا واقعا داره به شعور مخاطب توهین میشه!
مگه میشه چهار ماهش باشه ولی شکمش تخت باشه؟!
فقط دو گزینه هست یا خیلی چاقه یا اصلا حامله نیست و خودشو همه ما ایسگا شدیم که البته به نظر من اولی درست تره
فاطمه جون لطفاً به نویسنده بگو دیگه انقدر کشش نده..
حداقل ارسلان بفهمه که بارداره

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Mehrimah
1 سال قبل

دلارای آچی ماچی بلده میخونه کسی متوجه حاملگی دلی نمیشه 🤗🤗😄😄

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Mehrimah
1 سال قبل

ارسلان که درست ندیدش.فکرمیکنه دلی پریوده😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

تنها نتیجه اینه که یا دلی خیلی چاقه ، یا ارسلان خیلی کوره ، یا بچه دلی خیلی ریزه 🤣 بفهمه ارسلان که دلی حاملس لابد میگه این بچه من نیس ، که اونم یه داستان جدااا😐😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

همین روزاا بسرش میزنه بره سمتش اونوقتع که ارسلان عق بزنه به دلی😅😅😅

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Mehrimah
1 سال قبل

اگر هم ارسلان بفهمه دلی حاملس ، لابد میگه این بچه ی من نیست ،😂🤣 من باباش نیستم😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

تواین هم شکی نیشت میبنده بیخ ریش هومن

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

🤣😂

fatemehهمون helmaسابق:/
fatemehهمون helmaسابق:/
پاسخ به  Mehrimah
1 سال قبل

بخدا میشههههههه من مامانم پنج ماهه بود زیر گوشمم بود نفهمیده بودم:/

Elina
Elina
1 سال قبل

این روزا فقط میام دلارای رو میخونم و میرم
حالا بپرسید چرا

Elina
Elina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

چون کوتاهن پارتاش
حوصله خوندن متن طولانی رو ندارم🤣

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Elina
1 سال قبل

پس واسه همین بهت لقب نویسنده دادن چون میخونی فقط

Elina
Elina
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

کی و کجا بهم لقب نویسنده داد؟

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Elina
1 سال قبل

خوشحال شدیاااا😅😅 ..😐دلوخ گفتم😐

Nanaz
Nanaz
پاسخ به  Elina
1 سال قبل

#حرف حق😂😂😂🙂

Sevili
Sevili
1 سال قبل

این رمان تنها رمانیه که انقد نظر و انتقاد داره😐😂دس خش بیشتر از پارت رمان نظراتش هستن😂

حامله پرومکس
حامله پرومکس
1 سال قبل

من جیش دارم شکمم پف میکنه😐😂
دلارای لعنتی بچه داره اون تو کسی متوجه نمیشه!

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  حامله پرومکس
1 سال قبل

اخه یکم غذام که بیشتربخوری شکم معلوم میکنه زندایی من۴ماهش بودمثل طبل شده بودشکمش دلارای چرامعلوم نیست نکنه بچش کوتوله ریزه میزه باشه😅😅

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

حتما دلارا چاقه خیلی ، چون زن عمو من ۶ ماهه حامله بود ، ولی چون خیلی چاق بود هیچکس نفهمید ، تا زمانی که بچش دنیا اومد ،همون موقعم میگفتن مطمئنی بچه خودته !🤣😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

رمان هستش دیگه هرچی دلشون خاس مینویسن حتی میشه ماستو سیاه کنن

Elina
Elina
1 سال قبل

رفتارت حسابی پریوده🤣🤣 خدا نکشت ارسلان پوکیدم از خنده🤣🤣

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

تف به نویسندههه 😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

من که دخترم هنوز نمیتونم پریودو درست تلفظ کنم این بیشور فرت فرت دنبال این پریود بودن دلی هستش..من میخام بگم پریود انگار که بخام بگم پراید اینجوری میشه😂😂😂😂

qwertyuiop
qwertyuiop
1 سال قبل

نویسنده دیگه انقد کشش داد رمان کش اومد دیگه نمیتونه جمعش کنه😑

Maedeh
Maedeh
1 سال قبل

دوستان نمی‌فهمه…..از الان بگم بعد اینکه بی صاحابو عقد کرد بعد مدتت می‌فهمه:|فک کنم دیگه دردش بگیره😐😂

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
عضو
1 سال قبل

آبروی هرچی دختر بود رو دلارا برد ، خب بگو حاملم دیگه کشتی مارو😐🤣 یا خودم اصلا به ارسلان میگم حامله ای 😂 این یه تهدید برای دلی بود….

ارام
ارام
1 سال قبل

فاطمه جوون
اون رمانه ک نویسندش مارو سکته داد با لاساسینو جونش چیشد دیگه نمیزاریش؟

هستی
هستی
1 سال قبل

سلام،میشه لطفا یه رمان خوب معرفی کنین.

Nahar
Nahar
پاسخ به  هستی
1 سال قبل

همین رمان بالاسری ک اسمش وهم هست بخوونننشششش عااالیییع عاشقش میشی😐😂

Nahar
Nahar
1 سال قبل

دلارای رو ب ارسلان:خانوم ببخشید پاشو برقص واسم خانوم ببخشید پاشو برقص یه کم
ارسلان با عشوه و چشماشو شتری پلک برمیداره: بابا نمیتونم برقصم مگه کری؟ایییششش
دلارای بلند میشه ارتیستی میرقصه و میگه: خانم کاری نداره یه شونه رو بده این وری و اون یکی شونتو بده اون وری(با چادر تجسم کنید)
بده تو اون شکم فنری حالا به چرخونش سریع سریع
حالا داری واسه خودت میلرزی به این کارت میگن داری میرقصی
ارسلان عشوه هاتو بنداز کنار بیا برقص باهام😐
…….
و خبر رسید ک بچه دلارای در بطنش مرد😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
Ghazaleh Behzad
Ghazaleh Behzad
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

وایییی خیلی باحالی🤣🤣🤣

Nahar
Nahar
پاسخ به  Ghazaleh Behzad
1 سال قبل

باحالی از خودته😂😂🤒..

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

مگر شهاب سنگ بیاد که بچه در بطن دلی بمیره🤣 حتی خود دلی هم بمیره بچه در بطنش زنده میمونه🤣

Ghazaleh Behzad
Ghazaleh Behzad
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

خدایی این نوسینده علم پزشکی رو به کنار حکمت خدا رو زیر سوال برد با این داستانش.مخصوصا قسمتی که دلارای صدای افتادنش از تراس امد ولی نیوفتاد😂

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Ghazaleh Behzad
1 سال قبل

🤣😂

Nahar
Nahar
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

خودمون وارد رمان بشیم و با چاقو شکمشو پاره کنیم نمیمیره؟ اممممم اممممم
ن نمیمیره چیکار کنیم؟😞

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

لازم باشه میریم🤣😂

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

های بچممممم🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دسته‌ها

66
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x