رمان دلارای پارت 220 - رمان دونی

 

نگاهی به حاجی انداخت و ادامه داد

_ انگار بی چشم و رویی تو خون ملک‌شاهاناست نه؟ تو هم بالا بری پایین بیای ملک شاهانی

دلارای وارفته لب زد

_ خدایا…

ارسلان سمت هومن که با چهره سفید رنگ و چشمان گشاد نگاهش میکرد قدم برداشت

_ بذار معرفی کنم داداشی ، حیفه نشناسنت بقیه

رو به مرد ها ادامه داد

_ در حق داداش من اجحاف شده حسابی!
به چشم شاگرد به پسر حاج ملک شاهان نگاه کردید

حاجی بازویش را گرفت و فشرد

_ نابودت میکنم ارسلان … برو گمشو بسه

ارسلان بلند تر گفت

_ معرفی میکنم ، پسر حاج ملک شاهان و برادر من ولی نه از مادرم!
از زن صیغه ای حاجی

هومن عربده کشان سمتش دوید اما مردها نگهش داشتند

_ ببند دهنتو بی ناموس این مزخرفات چیه؟

حاجی با رنگ سفید شده روی صندلی نشست و ارسلان خندید

_ تازه یک خواهرم دارم!
هنگامه … دارم بهتون میگم که اگر اومد اینجا بهش احترام بذارید
زنمو که با چشماتون خوردید حداقل حواستون به خواهرم باشه!

هومن فریاد زد

_ آشغال دروغگو

ارسلان خندید

_ داداش آروم باش
ملک‌شاهانا خروس جنگی نیستن
ملک‌شاهان باش ، سیاست داشته باش از پشت خنجر بزن

صدای پچ پچ ها بالا گرفته و دست حاجی روی قلبش بود

دلارای لرزان زمزمه کرد

_ بریم ارسلان توروخدا ، الان سکته میکنه

هومن عربده زد

_ ولم کنید … ول کن ببینم چه زری میزنه
حاجی چرا هیچی نمیگی به پسرت؟
گوه میخوره به مادر من تهمت میزنه

ارسلان خونسرد نگاهش کرد

_ نه داداش مشکل از مادر تو نیست
بابامون زیادی زن دوست بود!

هومن گیج و منگ سمتش حمله کرد و اطرافیان اجازه شروع دعوا را ندادند

اینبار شاکی سمت حاجی برگشت که با رنگ سفید شده خیره پسرهایش بود

دلارای بازوی ارسلان را گرفت

_ بریم…

_ نمایش رو شروع کردیم؟ تا آخر ازش لذت نبریم؟

دلارای محکم تر بازویش را کشید

_ بسه ارسلان دیگه چیزی نمونده که بخوای بگی
بریم توروخدا اینا خیلی بد نگاه میکنن
من میترسم

ارسلان به هومن که سرخ شده بود نگاهی انداخت و پوزخند زد

_ هیچ غلطی نمیتونن بکنن

دلارای دستش را کشید و او بدون هیچ مقاومتی راه افتاد

ادامه ماجرا زیاد هم جذاب نبود!

هومن عربده میکشید و با لگد به دسته های قالیچه جلوی مغازه می‌کوبید

دلارای لب گزید
دلش برای او می‌سوخت…

سوار ماشین که شد دهان باز کرد تا حرفی بزند که ارسلان بی حوصله

_ نمیخوام ازشون چیزی بشنوم ، افتاد؟
کاری که لازم بود رو انجام دادیم تموم شد رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

اولین ضربه به باباش

Maedeh
2 سال قبل

دلارای دهنتو😐

Aram
Aram
2 سال قبل

دختر حاجی فازش چیه یهو زیبا و قدرتمند یهو ضعیف و وارفته اه اخرش نفهمیدم این رمان کی تموم میشه 😑😂

roya
roya
2 سال قبل

خداییش حق هومن طفلک نبود ولی دم دلی و اری گرم ناموصا خیلی خوب بود

هستی:)
هستی:)
2 سال قبل

دیگه هیشکی نمیدونه شبا کجا می‌ره این دختر حاجی..😂
کاش یکم ارسلان آدم شه..

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

اخیششش دلم خمک شدددددددد راجت شدممم دمت گرم پسر حاجی الحق که ارسلانی

پفک حلقه ای
پفک حلقه ای
2 سال قبل

دختر حاجی
تو که نمیشه مفتبر ما شی
پس حرف میزنی پشت سر ما
اینهمه چرا ؟
ازون طرف تا اینور تهران
راحت تا ۵ ماه با همیم
راحت تا ۱۰ ماه با همیم
عاشقم ؟ نه بابا ضعیفه اعصابا
یعنی تا فردا فابمی
کجا میبره این دخملی منو
بابام اینا منو لخت ندیدنو
من خواستم ثابت کنم حسن نیتو
از دست نمیدم این موقعیتو
چیلیم چیلیم با چیلیم
چی بود دادین پاچیدیم
تقاضادارم یه قسمت از رمان رو به ای اختصاص بدید ک. ارسلان واس دلی بخونه🙏 بسیار زیبا و تاثیر گذارع

پفک حلقه ای
پفک حلقه ای
2 سال قبل

میگم بچه توشکمش چرا رشد نمیکنه ک کسی بفهمه بچه داره
مردیم پ چرا نمیگه

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
2 سال قبل

اصلا انقدری پارت جذاب و بلند بود کف کردم🙄🙄

Sevili
Sevili
2 سال قبل

شت 😐

Tamana
Tamana
2 سال قبل

خب که اینطور🤔

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
2 سال قبل

گفتم الان هومن اون وسط میگه دلارای حامله اس ولی مثل اینکه قصه این بچه در بطن دلی سر دراز داره😑😑

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x